صفت ( adjective )
مشتقات: literalness (n.)
مشتقات: literalness (n.)
• (1) تعریف: in accordance with the ordinary, exact, or primary meaning of a word or words; not figurative or metaphorical.
• متضاد: figurative
• مشابه: concrete, exact, explicit
• متضاد: figurative
• مشابه: concrete, exact, explicit
- If someone is starving in the literal sense, that person is actually dying from lack of food and not simply very hungry.
[ترجمه Hamid25] اگر کسی به معنای لفظی در حال مردن از گرسنگی باشد، آن فرد در واقع در اثر نبود غذا می میرد نه این که فقط خیلی گرسنه باشد.|
[ترجمه گوگل] اگر کسی به معنای واقعی کلمه گرسنه میمیرد، آن شخص در واقع از کمبود غذا میمیرد و نه خیلی گرسنه است[ترجمه ترگمان] اگر فردی به معنای لفظی از گرسنگی می میرد، آن فرد در واقع از کمبود غذا می میرد و خیلی گرسنه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His literal understanding of things made it difficult for him to see the humor in many jokes.
[ترجمه گوگل] درک واقعی او از چیزها، دیدن طنز در بسیاری از جوک ها را برای او دشوار می کرد
[ترجمه ترگمان] درک تحت اللفظی او از چیزها برای او دشوار بود که شوخ طبعی بسیاری را در بسیاری از جوک ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] درک تحت اللفظی او از چیزها برای او دشوار بود که شوخ طبعی بسیاری را در بسیاری از جوک ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: exactly following the words of the original.
• مترادف: direct, strict, verbatim, word-for-word
• مشابه: close, concrete, exact, faithful, precise
• مترادف: direct, strict, verbatim, word-for-word
• مشابه: close, concrete, exact, faithful, precise
- a literal translation
• (3) تعریف: concerned chiefly with matters of fact; unimaginative; prosaic.
• مترادف: matter-of-fact, prosaic, prosy, unimaginative, uninteresting
• مشابه: boring, down-to-earth, dull, mundane, serious, tedious, vapid
• مترادف: matter-of-fact, prosaic, prosy, unimaginative, uninteresting
• مشابه: boring, down-to-earth, dull, mundane, serious, tedious, vapid
- a literal-minded individual
[ترجمه الف] فردی با ذهن پوچ|
[ترجمه گوگل] فردی با تفکر واقعی[ترجمه ترگمان] یک فرد با ذهن واقعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: true to fact; unexaggerated or unembellished.
• مترادف: actual, factual, plain, realistic, unvarnished
• مشابه: simple
• مترادف: actual, factual, plain, realistic, unvarnished
• مشابه: simple
- a literal description of the accident
• (5) تعریف: relating to or expressed with letters.
• مترادف: lettered
• مشابه: typographical, verbal
• مترادف: lettered
• مشابه: typographical, verbal