linked

/ˈlɪŋkt//lɪŋkt/

معنی: مربوط، مسلسل، مرتبط، پیوندی، پیوند یافته
معانی دیگر: پیوند یافته

جمله های نمونه

1. a footpath linked the cottage with the river
راه باریکی کلبه را به رودخانه وصل می کرد.

2. these two crimes may be linked
این دو جنایت ممکن است به هم مربوط باشند.

3. they walked with their arms linked
آنها در حالیکه دستهایشان را درهم حلقه کرده بودند قدم می زدند.

4. Research associations are often linked to a particular industry.
[ترجمه گوگل]انجمن های تحقیقاتی اغلب به یک صنعت خاص مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]انجمن های تحقیق اغلب با یک صنعت خاص مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Police think the murders are linked.
[ترجمه گوگل]پلیس فکر می کند این قتل ها مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]پلیس فکر می کند که این قتل ها مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two incidents are not directly linked.
[ترجمه گوگل]این دو حادثه ارتباط مستقیمی با هم ندارند
[ترجمه ترگمان]این دو حادثه مستقیما به هم مرتبط نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The north and south of the island are linked by a narrow isthmus.
[ترجمه گوگل]شمال و جنوب جزیره توسط یک تنگه باریک به هم متصل شده اند
[ترجمه ترگمان]شمال و جنوب جزیره توسط یک isthmus باریک به هم متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We linked up with them at the gate of the zoo.
[ترجمه گوگل]ما با آنها در دروازه باغ وحش ارتباط برقرار کردیم
[ترجمه ترگمان]در دروازه باغ وحش با آن ها ارتباط داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They linked up with a series of local anti-nuclear and anti-apartheid groups.
[ترجمه گوگل]آنها با یک سری از گروه های محلی ضد هسته ای و ضد آپارتاید پیوند خوردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک سری از گروه های ضد آپارتاید و ضد آپارتاید را به هم پیوند دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The marriage linked the two families together.
[ترجمه گوگل]این ازدواج دو خانواده را به هم پیوند داد
[ترجمه ترگمان]ازدواج این دو خانواده را با هم پیوند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The tendency towards masochism is however always linked with elements of sadism.
[ترجمه گوگل]گرایش به مازوخیسم همیشه با عناصر سادیسم مرتبط است
[ترجمه ترگمان]با این حال، گرایش به masochism همیشه با عناصر of مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Index - linked pay rises insulated them against inflationary price increases.
[ترجمه گوگل]شاخص - افزایش دستمزدهای مرتبط، آنها را در برابر افزایش قیمت تورمی محافظت کرد
[ترجمه ترگمان]افزایش حقوق مرتبط با شاخص آن ها را در برابر افزایش تورم کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The two towns are linked by a railway.
[ترجمه گوگل]این دو شهر توسط یک راه آهن به هم متصل شده اند
[ترجمه ترگمان]این دو شهر در ارتباط با راه آهن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They've linked her with various men, including magnate Donald Trump.
[ترجمه گوگل]آنها او را با مردان مختلفی از جمله نجیب زاده دونالد ترامپ مرتبط کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها او را با مردان مختلف از جمله دونالد ترامپ به هم پیوند داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربوط (صفت)
relative, relevant, dependent, related, attached, connected, pertaining, linked, pertinent, depending, coherent

مسلسل (صفت)
consecutive, successive, connected, linked, catenary, continued, uninterrupted, concatenated, continuing, continuos, unceasing

مرتبط (صفت)
connected, linked

پیوندی (صفت)
linked, connective, hybrid, crossbred

پیوند یافته (صفت)
linked

انگلیسی به انگلیسی

• connected, joined, attached

پیشنهاد کاربران

نقش داشتن یا مرتبط
Having certain health
conditions in adolescence may be linked with faster aging in adulthood
سالم بودن در دوران نوجوانی در پیری زود رس در سن بزرگسالی تا حدی نقش داره یا مربوطه
ارتباط داشتن دو مسئله به هم
پیونددار
two apparently dependent or linked features
دو ویژه گیِ وابسته یا پیونددار
پیوند_متصل

بپرس