lingua

/ˈlɪŋɡwə//ˌlɪŋɡwəˈfræŋkə/

معنی: اصطلاحات خاص، زبان یا عضو زبانی شکل
معانی دیگر: (جانور شناسی - کالبد شناسی) هر اندام زبان مانند، زبانچه، زبانک، شاخک

جمله های نمونه

1. Swahili is the principal lingua franca in East Africa.
[ترجمه گوگل]سواحیلی زبان اصلی در شرق آفریقا است
[ترجمه ترگمان]Swahili زبان میانجی اصلی در آفریقای شرقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. English is rapidly becoming the lingua franca of Asia.
[ترجمه گوگل]زبان انگلیسی به سرعت در حال تبدیل شدن به زبان آسیایی است
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی به سرعت به زبان میانجی آسیا تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. English is the lingua franca in many countries.
[ترجمه گوگل]زبان انگلیسی در بسیاری از کشورها زبان فرانسه است
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی زبان میانجی در بسیاری از کشورها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. English has become a lingua franca in many parts of the world.
[ترجمه گوگل]زبان انگلیسی در بسیاری از نقاط جهان به زبانی تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]زبان انگلیسی یک زبان میانجی در بسیاری از نقاط جهان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The international business community sees English as a lingua franca.
[ترجمه گوگل]جامعه تجاری بین المللی انگلیسی را به عنوان یک زبان انگلیسی می بیند
[ترجمه ترگمان]جامعه تجاری بین المللی انگلیسی را به عنوان زبان میانجی می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Swahili is the lingua franca of East Africa.
[ترجمه گوگل]زبان سواحیلی زبان آفریقای شرقی است
[ترجمه ترگمان]Swahili زبان میانجی در آفریقای شرقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lingua, promoting foreign language learning.
[ترجمه گوگل]Lingua، ترویج یادگیری زبان خارجی
[ترجمه ترگمان]Lingua، ترویج فراگیری زبان خارجی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The official language and the lingua francais Swahili (also known as Kiswahili), spoken as a mother tongue by a large number of inhabitants.
[ترجمه گوگل]زبان رسمی و lingua francais سواحیلی (همچنین به عنوان کیسواحیلی شناخته می شود) که توسط تعداد زیادی از ساکنان به عنوان زبان مادری صحبت می شود
[ترجمه ترگمان]زبان رسمی و the francais (که به نام Kiswahili نیز شناخته می شود)زبان مادری با تعداد زیادی از سکنه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The songs are classics of the lingua franca of pop, familiar from Bujumbura to Beijing, and proof that even those who do not speak English can still spell Abba.
[ترجمه گوگل]این آهنگ‌ها کلاسیک زبان پاپ هستند که از بوجومبورا تا پکن آشنا هستند و گواه این است که حتی کسانی که انگلیسی صحبت نمی‌کنند هنوز هم می‌توانند Abba را تلفظ کنند
[ترجمه ترگمان]این آهنگ ها به صورت کلاسیک از زبان بین المللی پاپ، آشنا از بوجومبورا به بیجینگ آشنا هستند و اثبات می کنند که حتی آن هایی که انگلیسی حرف نمی زنند هنوز هم می توانند Abba را هجی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Arabic became the new lingua franca and Islam quickly replaced Zoroastrianism; mosques were built, and many Persians intermarried with Arabs.
[ترجمه گوگل]زبان عربی به زبان جدید تبدیل شد و اسلام به سرعت جایگزین دین زرتشتی شد مساجد ساخته شد و بسیاری از ایرانیان با اعراب ازدواج کردند
[ترجمه ترگمان]عربی به عنوان زبان میانجی جدید شد و اسلام به سرعت Zoroastrianism را جایگزین کرد؛ مساجد ساخته شدند و بسیاری از ایرانیان همراه با اعراب زندگی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tiger is at the tee. The lingua franca of the world is a cheer.
[ترجمه گوگل]ببر پشت سه راه است lingua franca جهان یک شادی است
[ترجمه ترگمان]ببر در tee قرار دارد زبان میانجی دنیا شادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His slang was the lingua franca.
[ترجمه گوگل]زبان عامیانه او lingua franca بود
[ترجمه ترگمان]آرگو زبان آرگو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Once a lingua franca is established, it takes a long time to shift.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک lingua franca ایجاد شد، زمان زیادی طول می کشد تا جابجا شود
[ترجمه ترگمان]وقتی یک زبان میانجی تعیین می شود زمان زیادی طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Phoenician is Syria and Asia Minor's lingua franca.
[ترجمه گوگل]فینیقی زبان سوریه و آسیای صغیر است
[ترجمه ترگمان]زبان آوایی زبان میانجی سوریه و آسیای صغیر می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Photographic reportage, the cinema and television have produced a lingua franca of universally comprehensible pictures.
[ترجمه گوگل]رپورتاژ عکاسی، سینما و تلویزیون، زبانی از تصاویر قابل درک جهانی را تولید کرده اند
[ترجمه ترگمان]سینما و تلویزیون، یک زبان میانجی از تصاویر قابل فهمی را که به طور کلی قابل فهم است، به وجود آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصطلاحات خاص (اسم)
lingua

زبان یا عضو زبانی شکل (اسم)
lingua

انگلیسی به انگلیسی

• tongue; tongue-like structure

پیشنهاد کاربران

بپرس