اسم ( noun )
• (1) تعریف: cloth, yarn, or thread made from flax.
- You'll need five yards of linen to make that tablecloth.
[ترجمه گوگل] برای درست کردن آن سفره به پنج متر کتانی نیاز دارید
[ترجمه ترگمان] به پنج متر پارچه احتیاج داری تا رومیزی را درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به پنج متر پارچه احتیاج داری تا رومیزی را درست کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (often pl.) bedding, napkins, tablecloths, or the like made of linen or a similar material.
- I keep all my linens in this closet.
[ترجمه مجید وحید] من تمام ملحفه هایم را در این کمد نگه میدارم.|
[ترجمه گوگل] من تمام کتانی هایم را در این کمد نگه می دارم[ترجمه ترگمان] من همه ملافه ها رو تو این کمد نگه می دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That bed will need need a change of linens before the guests come.
[ترجمه .] اون تخت احتیاج به تعویض ملحفه داره قبل از اینکه مهمون بیاد.|
[ترجمه گوگل] آن تخت قبل از آمدن مهمانان نیاز به تعویض ملحفه دارد[ترجمه ترگمان] اون تخت احتیاج به تغییر لباس داره قبل از اینکه مهمون بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: made of or like linen.
- I bought this linen skirt because it's comfortable, but it wrinkles easily.
[ترجمه گوگل] من این دامن کتان را خریدم چون راحت است اما به راحتی چروک می شود
[ترجمه ترگمان] من این دامن کتان را خریدم، چون راحت است، اما به راحتی چین و چروک می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من این دامن کتان را خریدم، چون راحت است، اما به راحتی چین و چروک می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید