linearly

/ˈlɪniərli//ˈlɪnɪəli/

معنی: بطور خطی
معانی دیگر: بطور خطی

جمله های نمونه

1. Light intensity is linearly controlled with constant colour temperature and light emission angle.
[ترجمه گوگل]شدت نور به صورت خطی با دمای رنگ ثابت و زاویه انتشار نور کنترل می شود
[ترجمه ترگمان]شدت نور به صورت خطی با دمای رنگ ثابت و زاویه تابش نور کنترل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Inputs must be binary only, or linearly separable, or orthogonal.
[ترجمه گوگل]ورودی ها باید فقط باینری، یا خطی قابل تفکیک، یا متعامد باشند
[ترجمه ترگمان]ورودی ها باید فقط دودویی باشند، یا بصورت خطی قابل تفکیک باشند یا متعامد باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Below these levels, species richness is linearly positively correlated with soil magnesium, but above it negatively so.
[ترجمه گوگل]در زیر این سطوح، غنای گونه به طور خطی با منیزیم خاک همبستگی مثبت دارد، اما بالاتر از آن منفی است
[ترجمه ترگمان]در زیر این سطوح، غنای گونه ای به طور خطی به طور خطی با خاک منیزیم مرتبط است، اما بالاتر از آن این طور منفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their height drops off only linearly with distance.
[ترجمه گوگل]ارتفاع آنها فقط به صورت خطی با فاصله کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]ارتفاع آن ها تنها به صورت خطی با فاصله کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To complicate matters some cells behave linearly under some conditions and non-linearly under others.
[ترجمه گوگل]برای پیچیده‌تر کردن مسائل، برخی سلول‌ها در برخی شرایط به صورت خطی و در برخی شرایط غیرخطی رفتار می‌کنند
[ترجمه ترگمان]برای پیچیده کردن مسایل، برخی از سلول ها به صورت خطی تحت برخی شرایط و غیر خطی تحت شرایط دیگر رفتار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The rate constant of the two-dimensional growth increased linearly with overpotential.
[ترجمه گوگل]ثابت سرعت رشد دو بعدی به صورت خطی با پتانسیل اضافی افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]ثابت نرخ رشد دو بعدی به صورت خطی با overpotential افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Concrete structures are also usually assumed to deform linearly.
[ترجمه گوگل]همچنین معمولا فرض می شود که سازه های بتنی به صورت خطی تغییر شکل می دهند
[ترجمه ترگمان]سازه های بتون معمولا به صورت خطی شکل می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The irradiated polyimide films with linearly polarized UV light can induce the liquid crystal molecules oriention.
[ترجمه گوگل]لایه‌های پلی‌آمید تابیده شده با نور UV قطبی شده خطی می‌توانند جهت مولکول‌های کریستال مایع را القا کنند
[ترجمه ترگمان]لایه های نوری تابیده با نور UV قطبی شده به صورت خطی می تواند مولکول های بلور مایع را تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Amount of temperature change depends linearly on the molality of B, with a constant that depends on what the mixture is.
[ترجمه گوگل]مقدار تغییر دما به طور خطی به مولالیته B بستگی دارد، با ثابتی که بستگی به نوع مخلوط دارد
[ترجمه ترگمان]مقدار تغییرات دما به صورت خطی به the B بستگی دارد، با یک ثابت که به آن بستگی دارد که مخلوط چیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The number of queens was linearly related to the number of little soldiers, the volume of the anthill and the volume of queen.
[ترجمه گوگل]تعداد ملکه ها به طور خطی با تعداد سربازان کوچک، حجم لانه مورچه و حجم ملکه مرتبط بود
[ترجمه ترگمان]تعداد ملکه ها به صورت خطی به تعداد سربازان کوچک، حجم مورچه و حجم ملکه مرتبط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The casting solution dropwise or linearly enters a coagulating bath by oscillation of a pinhead, and forms the polymer small ball or film after coagulating and shaping.
[ترجمه گوگل]محلول ریخته گری به صورت قطره ای یا خطی با نوسان یک سر سوزن وارد حمام انعقادی می شود و پس از انعقاد و شکل دادن به گلوله یا فیلم کوچک پلیمری می شود
[ترجمه ترگمان]محلول قالب ریزی، یا به صورت خطی با نوسان یک pinhead وارد وان coagulating می شود، و بعد از شکل دادن و شکل دادن، توپ کوچک پلیمر یا فیلم را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In another study by Ryberg etal the enterochromaffin like cell labelling index was shown to increase linearly with the plasma gastrin concentration.
[ترجمه گوگل]در مطالعه دیگری که توسط Ryberg etal انجام شد، نشان داده شد که شاخص برچسب‌گذاری سلولی شبه انتروکرومافین به صورت خطی با غلظت گاسترین پلاسما افزایش می‌یابد
[ترجمه ترگمان]در مطالعه ای دیگر توسط Ryberg etal the enterochromaffin مانند شاخص labelling سلولی به صورت خطی با غلظت gastrin پلاسما افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Other complications of pregnancy were found to decrease almost linearly with age of women.
[ترجمه گوگل]سایر عوارض بارداری با افزایش سن زنان تقریباً به صورت خطی کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]دیگر عوارض ناشی از حاملگی کم و بیش با سن زنان کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The I-measure will of course increase with area and indeed linearly for uniform card subjects and for a given light intensity.
[ترجمه گوگل]I-measure البته با مساحت و در واقع خطی برای سوژه های کارت یکنواخت و برای شدت نور معین افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]معیار I - measure با مساحت و در واقع به صورت خطی برای موضوعات کارت یونیفرم و برای یک شدت نور معین افزایش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور خطی (قید)
linearly

تخصصی

[عمران و معماری] خطی - طولی
[برق و الکترونیک] به طور خطی
[ریاضیات] خطی

انگلیسی به انگلیسی

• in a linear manner; with lines; directly; in a one-dimensional manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : line
✅️ اسم ( noun ) : line / lineage / linearity
✅️ صفت ( adjective ) : linear / lineal / lined
✅️ قید ( adverb ) : linearly / lineally
به موازات

بپرس