linearity

/ˈlɪniər//ˈlɪniə/

حالت یا ویژگی خطی بودن، خط سانی، کشامندی، (فیزیک - میزان تناسب کنش با واکنش) کنش همگری، حالت طولی

جمله های نمونه

1. linearity property
خاصیت خطی،ویژگی کشامندی

2. She abandoned the linearity of the conventional novel.
[ترجمه گوگل]او خطی بودن رمان متعارف را کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]او از خطی بودن رمان معمولی صرف نظر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I decided to use the directionality and linearity of the central axis.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم از جهت و خطی بودن محور مرکزی استفاده کنم
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفتم از جهت گیری و خطی بودن محور مرکزی استفاده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A scatterplot is needed to assess the linearity assumption underlying each correlation or regression coefficient between pairs of quantitative variables.
[ترجمه گوگل]برای ارزیابی فرض خطی بودن هر همبستگی یا ضریب رگرسیون بین جفت متغیرهای کمی، به یک نمودار پراکنده نیاز است
[ترجمه ترگمان]برای ارزیابی فرض خطی بین هر همبستگی یا ضریب رگرسیون بین جفت متغیرهای کمی نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Common inductive transducer has higher sensibility and linearity only when it's ferrite moves axially in the middle of the live solenoid coil.
[ترجمه گوگل]مبدل القایی معمولی تنها زمانی که فریت در وسط سیم پیچ برقی برقی حرکت می کند، حساسیت و خطی بالاتری دارد
[ترجمه ترگمان]مبدل القایی معمولی دارای حساسیت بالاتر و linearity خطی است هنگامی که فریت به طور مستقیم در وسط سیم پیچ زنده solenoid حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Generally speaking, the Philips Curve tells the linearity between inflation and unemployment.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، منحنی فیلیپس خطی بودن بین تورم و بیکاری را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، منحنی فیلیپس به خطی بودن بین تورم و بیکاری می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This method has higher linearity and precision actual sampling meets practical demands.
[ترجمه گوگل]این روش از خطی بودن بالاتری برخوردار است و دقت نمونه برداری واقعی نیازهای عملی را برآورده می کند
[ترجمه ترگمان]این روش دارای خطی بودن بالاتر و نمونه گیری واقعی دقیق با تقاضاهای عملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Utilizing the linearity peculiarity of the exciting current of magnetic powder brake and brake moment,[Sentence dictionary] the closed loop control system is designed.
[ترجمه گوگل]با استفاده از ویژگی خطی جریان هیجان انگیز ترمز پودر مغناطیسی و لحظه ترمز، [فرهنگ جمله] سیستم کنترل حلقه بسته طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]با استفاده از ویژگی های خطی جریان هیجان انگیز جریان هیجان انگیز روغن مغناطیسی و گشتاور ترمز، سیستم کنترل حلقه بسته طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Given these linearity and absolute zero properties, single point calibration is possible.
[ترجمه گوگل]با توجه به این خطی بودن و خواص صفر مطلق، کالیبراسیون تک نقطه ای امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]با توجه به این ویژگی های خطی و صفر مطلق، کالیبراسیون تک نقطه ای ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. High efficiency and high linearity space traveling wave tube (TWT) is required for satellite communication system as a high power, high gain microwave amplifier.
[ترجمه گوگل]لوله موج سفر فضایی با راندمان بالا و خطی بالا (TWT) برای سیستم ارتباط ماهواره ای به عنوان تقویت کننده مایکروویو با قدرت بالا و بهره بالا مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]برای سیستم ارتباطی ماهواره ای به عنوان یک تقویت کننده توان بالا، بهره بالا و تقویت کننده میکروویو، کارایی بالا و عملکرد بالای خطی موج سیار (TWT)مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Subway environment control system features with time-variation, non linearity, stochastic and longer time delay, therefore makes its temperature control difficult to ensure the robustness.
[ترجمه گوگل]سیستم کنترل محیط مترو دارای تغییرات زمانی، غیر خطی، تصادفی و تاخیر زمانی طولانی تر است، بنابراین کنترل دمای آن را برای اطمینان از استحکام دشوار می کند
[ترجمه ترگمان]مترو، ویژگی های سیستم کنترل با زمان - تغییر، غیر خطی، تصادفی و تاخیر زمانی طولانی تر را کنترل می کند و بنابراین کنترل دمای آن را برای اطمینان از استحکام آن دشوار می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In order to overcome the non linearity of capacitance transducer and improve the anti interference capacity of the instrument, the techniques of feedback amplifier and drive cable are employed.
[ترجمه گوگل]به منظور غلبه بر غیر خطی بودن مبدل خازنی و بهبود ظرفیت ضد تداخل دستگاه، از تکنیک های تقویت کننده فیدبک و کابل درایو استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]به منظور غلبه بر عدم وجود transducer خازنی و بهبود ظرفیت anti دستگاه، تکنیک های تقویت کننده فیدبک و استفاده از کابل های راه انداز مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It ensures the linearity of E beam scanning system and reduces the requirement to high frequency response of the deflection amplifier.
[ترجمه گوگل]این خطی بودن سیستم اسکن پرتو E را تضمین می کند و نیاز به پاسخ فرکانس بالا تقویت کننده انحراف را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]این امر از خطی بودن سیستم اسکن پرتوی E اطمینان حاصل می کند و نیاز به پاسخ فرکانس بالا نسبت به تقویت کننده انحراف را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All analytical methods should be validated in respect of accuracy, precision, linearity and specificity.
[ترجمه گوگل]تمام روش های تحلیلی باید از نظر صحت، دقت، خطی بودن و ویژگی تایید شوند
[ترجمه ترگمان]تمام روش های تحلیلی باید با توجه به دقت، دقت، خطی بودن و اختصاصی تایید شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It can be used to provide a more systematic evaluation of linearity.
[ترجمه گوگل]می توان از آن برای ارائه یک ارزیابی سیستماتیک تر از خطی بودن استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]می تواند برای فراهم کردن یک ارزیابی دقیق تر از خطی بودن مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] خطی بودن - خط - واری، خطی بودن 1. وضعیتی که در آن مقدار یک کمیت مستقیماً متناسب با مقدار کمیت دیگری تغییر می کند . 2. یکنواختی در توزیع خطوط و اجزای یک تصویر تلویزیونی به گونه ای که خطوط راست در صحنه ی اصلی به همان شکل در تصویر ظاهر شوند .
[صنعت] خطی پذیری - تفاوت در خطاهای تمایل در طول یک بازه کارکردی مورد انتظار از یک سیستم اندازه گیری. به عبارت دیگر، خطی پذیری عبارتست از همبستگی بین خطاهای تمایلِ مستقل و چندگانه در طول بازه کارکردی.
[ریاضیات] کیفیت خطی بودن، خطی
[پلیمر] خطی بودن

انگلیسی به انگلیسی

• state of being linear, quality of being made of lines; degree of accuracy of the picture on a television screen; (electronics) degree of the direct relation between stimulus and response

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : line
✅️ اسم ( noun ) : line / lineage / linearity
✅️ صفت ( adjective ) : linear / lineal / lined
✅️ قید ( adverb ) : linearly / lineally
رابطه خطی
خطینگی

بپرس