linear

/ˈlɪniər//ˈlɪnɪə/

معنی: باریک، کشیده، دراز، خطی، طولی
معانی دیگر: وابسته به خط یا خطوط، رجی، کشه ای، کشایی، خط دار، مخطط، کشه دار، کشادار، خط خطی، درازایی، (ابزار الکترونیکی - ریاضی - شیمی) خطی، (به ویژه نقاشی - وابسته به این سبک هنری: مشخص بودن حدود شکل ها وتاکید بر خط های مرزی اشیا و اهمیت نسبتا کمتر رنگ و نورنمایی و سایه روشن) وابسته به مکتب کشایی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: linearly (adv.), linearity (n.)
(1) تعریف: of or similar to a line; straight.
مترادف: straight
مشابه: even, level

- The fence poles were in a linear arrangement.
[ترجمه گوگل] تیرهای حصار به صورت خطی قرار داشتند
[ترجمه ترگمان] تیره ای پرچین در یک آرایش خطی قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: placed, ordered, or described in a straight line.
مترادف: straight
مشابه: direct, even, straightforward

- The book gives a linear account of the events that happened.
[ترجمه گوگل] کتاب شرحی خطی از وقایع رخ داده ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] این کتاب شرحی خطی از رویدادهایی می دهد که اتفاق افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: measured in one dimension; relating to length.

(4) تعریف: composed of, represented by, or emphasizing lines.
مشابه: outlined, skeletal, sketched

- a linear figure
[ترجمه گوگل] یک شکل خطی
[ترجمه ترگمان] یک شکل خطی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in mathematics, graphically represented as a straight line, as a function or an equation.

(6) تعریف: long and narrow, as an elongated leaf.
مشابه: elongated

جمله های نمونه

1. linear array
آرایه ی کشایی

2. linear circuit
مدار خطی

3. linear design
طرح خط دار(رجی)

4. linear equation
معادله ی کشایی،معادله ی خطی

5. a linear leaf
برگ دراز

6. a wire can be a linear conductor
سیم می تواند یک رسانای طولی باشد.

7. Students do not always progress in a linear fashion.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان همیشه به صورت خطی پیشرفت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان همیشه به روش خطی پیشرفت نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is there a linear relationship between salaries and productivity?
[ترجمه گوگل]آیا رابطه خطی بین حقوق و بهره وری وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا رابطه خطی بین حقوق و بهره وری وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The author abandons the conventions of linear narrative and normal chronology.
[ترجمه گوگل]نویسنده قراردادهای روایت خطی و زمان‌شناسی عادی را کنار گذاشته است
[ترجمه ترگمان]مولف اصول روایت خطی و chronology نرمال را رها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The use of linear programming as an aid to decision making when allocating scarce investment funds has been widely advocated.
[ترجمه گوگل]استفاده از برنامه ریزی خطی به عنوان کمکی برای تصمیم گیری هنگام تخصیص سرمایه های کمیاب به طور گسترده مورد حمایت قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]استفاده از برنامه نویسی خطی به عنوان یک کمک برای تصمیم گیری در زمان تخصیص بودجه سرمایه گذاری اندک به طور گسترده ای مورد حمایت قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Linear preoccupation in the past remains a closed book to modern understanding.
[ترجمه گوگل]مشغله های خطی در گذشته کتابی بسته برای درک مدرن باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]مشغولیت خطی در گذشته یک کتاب بسته برای درک مدرن باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Table V shows results of stepwise multiple linear regression analysis of outcome variables from the ventilated infants.
[ترجمه گوگل]جدول V نتایج تحلیل رگرسیون خطی چندگانه گام به گام متغیرهای نتیجه را از نوزادان تهویه شده نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]جدول V نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل رگرسیون خطی چند مرحله ای متغیرهای خروجی از نوزاد تهویه شده را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The wound is of linear character with sharp edges.
[ترجمه گوگل]زخم دارای شخصیت خطی با لبه های تیز است
[ترجمه ترگمان]زخم از ویژگی های خطی با لبه های تیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Description: Very narrow, linear, opposite, curling, deep green leaves with 30-50 fine teeth.
[ترجمه گوگل]توضیحات: برگهای بسیار باریک، خطی، متقابل، حلقه دار، سبز تیره با 30-50 دندانه ریز
[ترجمه ترگمان]توضیح: بسیار تنگ، خطی، مخالف، curling، برگ های سبز عمیق با ۳۰ - ۵۰ دندان خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Player A's strategy is linear in z for both the finite and the infinite horizon models.
[ترجمه گوگل]استراتژی بازیکن A برحسب z برای هر دو مدل افق محدود و نامحدود خطی است
[ترجمه ترگمان]استراتژی بازیکن در z برای هر دو مدل محدود و نامحدود خطی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. No differences in mean linear growth velocities were found between males and females or among patients stratified by anatomical localisation of disease.
[ترجمه گوگل]هیچ تفاوتی در میانگین سرعت رشد خطی بین مردان و زنان و یا در میان بیماران طبقه بندی شده توسط محلی سازی آناتومیکی بیماری یافت نشد
[ترجمه ترگمان]هیچ تفاوتی در سرعت های رشد خطی متوسط بین نرها و ماده ها و یا در میان بیماران به صورت طبقه بندی شده توسط محلی سازی بیماری یافت نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باریک (صفت)
delicate, tender, narrow, thin, capillary, strait, fragile, reedy, slender, tenuous, linear, thready, gracile

کشیده (صفت)
long, extensive, linear, tense, oblong, taut

دراز (صفت)
long, lengthy, prolix, linear, lengthwise, oblong, prolate, verbose, longish

خطی (صفت)
lineal, linear

طولی (صفت)
linear, longitudinal

تخصصی

[حسابداری] خطی
[سینما] پرسپکتیو / خطی
[عمران و معماری] خطی
[برق و الکترونیک] خطی 1. رابطه ای که در آن یک تابع تناسب مستقیم با تابع دیگر دارد ونمودار آن به شکل خط راست است . 2. مداری که خروجی آن تناسب مستقیم با ورودی اش دارد . - خطی
[صنعت] خطی، طولی
[نساجی] خطی - طولی
[ریاضیات] خطی
[پلیمر] خطی
[آمار] خطی
[آب و خاک] خطی

انگلیسی به انگلیسی

• straight; one dimensional; pertaining to length; involving or resembling lines; narrow and elongated; involving linear functions or equations (mathematics)
a linear process is one in which things always happen one at a time and in a particular order; a formal word.
a linear shape consists of lines; a formal word.

پیشنهاد کاربران

طبق انتظار
linear: خطی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : line
✅️ اسم ( noun ) : line / lineage / linearity
✅️ صفت ( adjective ) : linear / lineal / lined
✅️ قید ( adverb ) : linearly / lineally
وابسته به راه
منوط به مسیر
Progress is not linear
مضمون: موفقیت در جلو رفتن و ادامه دادن، وابسته به مسیر نیست ( یعنی ربطی به فراز و نشیب و سختی راه نداره ) بلکه بستگی داره به اراده ما و هدفی که دنبال میکنیم
linear ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: خطی
تعریف: ویژگی بخش یا اندامی خط مانند یا رشته ای و طویل در گیاهان
linear dna
دنای خطی
موازی، پشت سر هم، مستقیما
یکسویه
Sequential
ترتیبی, متوالی، پی در پی

بپرس