linchpin

/ˈlɪnt͡ʃˌpɪn//ˈlɪnt͡ʃpɪn/

معنی: سگدست، میخ محور، میخ اسه
معانی دیگر: (مجازی - هر وسیله ای که اجزای چیزی را متصل یا همبسته نگه می دارد) پایه ی اصلی، رکن اساسی، (میخ یا میله که برای نگهداری چرخ در انتهای محور قرار می دهند) میخ آسه، اشبیل، می  اسه، می  محور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a locking pin inserted through the end of a shaft to hold a wheel or other moving part.

(2) تعریف: a person, policy, element, or the like that is crucial to the working of an organization or plan.

جمله های نمونه

1. the linchpin of this entire project is collaboration
همکاری رکن اصلی کل این طرح است.

2. Controlling wages is the linchpin of the Government'spolicies.
[ترجمه گوگل]کنترل دستمزدها محور سیاست های دولت است
[ترجمه ترگمان]کنترل دستمزدها، محور اصلی of دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Woodford is the linchpin of the British athletics team.
[ترجمه گوگل]وودفورد مهره اصلی تیم دو و میدانی بریتانیا است
[ترجمه ترگمان]Woodford محور اصلی تیم ورزشی انگلیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Nurses are the linchpin of the health service.
[ترجمه گوگل]پرستاران محور اصلی خدمات سلامت هستند
[ترجمه ترگمان]پرستاران محور اصلی خدمات بهداشتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My mother had always been the linchpin of our family.
[ترجمه گوگل]مادر من همیشه مهره اصلی خانواده ما بود
[ترجمه ترگمان]مادرم همیشه \"میخ محور\" خانواده ما بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Removing the middle would be like removing the linchpin.
[ترجمه گوگل]برداشتن وسط مانند برداشتن سنجاق است
[ترجمه ترگمان]اینکه وسط کار کردن مثل اینه که میخ محور رو از بین ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dalton Baldwin's linchpin accompaniments are all that one could hope for in terms of grace and humour.
[ترجمه گوگل]همنوازی های دالتون بالدوین از نظر ظرافت و طنز همه چیزهایی هستند که می توان به آنها امیدوار بود
[ترجمه ترگمان]linchpin محور اصلی دالتون Baldwin تمام آن چیزی است که انسان می تواند به خاطر زیبایی و طنز امیدوار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Consumer goods industries were the linchpin, and these were overwhelmingly located in the West Midlands and in and around Greater London.
[ترجمه گوگل]صنایع کالاهای مصرفی محور اصلی بودند، و این صنایع عمدتاً در غرب میدلندز و در لندن بزرگ و اطراف آن قرار داشتند
[ترجمه ترگمان]صنایع کالاهای مصرف کننده محور اصلی بودند و در منطقه وست میدلندز و در اطراف لندن بزرگ قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The modesty of the Arab woman is the linchpin of the whole political system.
[ترجمه گوگل]عفت زن عرب محور کل نظام سیاسی است
[ترجمه ترگمان]تواضع زن عرب محور اصلی کل نظام سیاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In fact, don't just do it with Linchpin, do it with all the books that have changed you, regardless of author or age. They're not earning interest unless people are reading them.
[ترجمه گوگل]در واقع، این کار را فقط با Linchpin انجام ندهید، این کار را با تمام کتاب هایی که شما را تغییر داده اند، صرف نظر از نویسنده یا سن، انجام دهید آنها علاقه ای به دست نمی آورند مگر اینکه مردم آنها را بخوانند
[ترجمه ترگمان]در واقع، این کار را با linchpin انجام ندهید، این کار را با تمام کتاب هایی که شما را تغییر داده اند، بدون در نظر گرفتن نویسنده یا سن، انجام دهید آن ها علاقه ای به تحصیل ندارند مگر اینکه مردم آن ها را بخوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But the linchpin that network channel builds is letter platform build.
[ترجمه گوگل]اما پایه‌ای که کانال شبکه می‌سازد، ساخت پلتفرم نامه است
[ترجمه ترگمان]اما محور اصلی که ساخت کانال ایجاد می کند، ساخت یک سکو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Therefore, both are linchpin of society.
[ترجمه گوگل]بنابراین، هر دو محور اصلی جامعه هستند
[ترجمه ترگمان]بنابراین هر دو محور محور جامعه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Strengthen and improving party conduct to build a linchpin is to eradicate corruption.
[ترجمه گوگل]تقویت و بهبود رفتار احزاب برای ایجاد یک محور اصلی ریشه کن کردن فساد است
[ترجمه ترگمان]تقویت و بهبود رفتار حزب به منظور ساخت محور محور، ریشه کنی فساد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Current, do well the linchpin that community party builds is emancipatory thought, newer idea.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، به خوبی انجام دهید، محوری که حزب جامعه می سازد، تفکر رهایی بخش، ایده جدیدتر است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر محور اصلی این است که حزب اجتماع ساخته شده است تفکر emancipatory است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سگدست (اسم)
cantilever, linchpin, forelock

میخ محور (اسم)
linchpin, forelock

میخ اسه (اسم)
linchpin

انگلیسی به انگلیسی

• pin that holds a wheel on an axle; key player, critical element
the linchpin of something is the most important person or thing involved in it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

سنگ زیر بنا ، رکن رکین
رکن اصلی
محور
پایۀ اصلی، رکن اساسی
مهره ی حیاتی

بپرس