limping


معنی: شلی، عمل لنگیدن

جمله های نمونه

1. an old man was limping along the street
پیر مردی در راستای خیابان می لنگید.

2. the country's economy is limping
پای اقتصاد کشور لنگ است.

3. when he came within my eyeshot, i realized he was limping
وقتی که به دیدرس من رسید متوجه شدم که می لنگد.

4. That dog must be hurt he's limping.
[ترجمه گوگل]اون سگ باید صدمه ببینه که داره لنگ میزنه
[ترجمه ترگمان]این سگ حتما صدمه دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government was limping along in its usual way.
[ترجمه گوگل]دولت به روش همیشگی خود می لنگید
[ترجمه ترگمان]دولت هم مثل همیشه لنگان لنگان پیش می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The team is limping along in fifth place.
[ترجمه گوگل]این تیم در رده پنجم لنگان لنگان ایستاده است
[ترجمه ترگمان]تیم در جایگاه پنجم لنگ لنگان لنگان لنگان پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had hurt his leg and was limping badly.
[ترجمه گوگل]پایش آسیب دیده بود و به شدت می لنگید
[ترجمه ترگمان]پایش مجروح شده بود و لنگ لنگان لنگان راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After limping along for almost two years, the economy is starting to show signs of recovery.
[ترجمه گوگل]پس از لنگان لنگان برای تقریبا دو سال، اقتصاد شروع به نشان دادن نشانه هایی از بهبود کرده است
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه تقریبا دو سال می لنگید، اقتصاد نشانه های بهبودی را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I noticed that one of the horses was limping, and called for the vet.
[ترجمه گوگل]متوجه شدم یکی از اسب ها لنگ می زند و دامپزشک را صدا کردم
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که یکی از اسب ها لنگ لنگان راه می رود و به طرف دامپزشک می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was limping rather badly.
[ترجمه گوگل]او به شدت لنگ می زد
[ترجمه ترگمان]او لنگ لنگان لنگان لنگان راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Never underplay the Tory party's ruthlessness towards a limping leader, we were told.
[ترجمه گوگل]به ما گفته شد هرگز بی‌رحمی حزب محافظه‌کار را نسبت به یک رهبر لنگنده دست کم نگیرید
[ترجمه ترگمان]به ما گفته شد که هرگز the حزب محافظه کار را به سمت رهبری limping سوق ندهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Twice in the morning he left the field, limping and in pain after twisting his knee.
[ترجمه گوگل]صبح دو بار با لنگان لنگان و درد پس از پیچاندن زانوی خود زمین را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]صبح دو بار از زمین جدا شد و لنگ لنگان لنگان لنگان لنگان لنگان به طرف زمین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fiver and Pipkin, limping behind the others, and conspicuously under-sized and tired, were being attacked by the crow.
[ترجمه گوگل]فایور و پیپکین که پشت سر دیگران لنگان لنگان می‌رفتند و به وضوح کم‌قد و خسته بودند، مورد حمله کلاغ قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]fiver و Pipkin، لنگ لنگان پشت دیگران لنگ لنگان لنگان لنگان راه می رفتند و به طور آشکار توسط کلاغ مورد حمله قرار می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She seemed to be limping very slightly, something he had failed to notice when they walked to school together.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او خیلی کمی لنگ می زند، چیزی که وقتی با هم به مدرسه می رفتند متوجه نشده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او کمی می لنگید، چیزی که وقتی با هم به مدرسه می رفتند متوجه نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Limping across the courtyard he was noticed by the sentry who promptly raised a hue and cry.
[ترجمه گوگل]در حالی که لنگان لنگان در سراسر حیاط می‌رفت، مورد توجه نگهبان قرار گرفت و بلافاصله صدایی بلند کرد و گریه کرد
[ترجمه ترگمان]از حیاط گذشت و نگهبان متوجه شد که نگهبان به سرعت خود را بلند کرد و فریادی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شلی (اسم)
laxity, slack, flaccidity, limping, slackness, lameness

عمل لنگیدن (اسم)
limping

انگلیسی به انگلیسی

• of limp or lameness
claudication, lameness; disability of walking caused by crippling of the legs or feet

پیشنهاد کاربران

بپرس