limpid

/ˈlɪmpɪd//ˈlɪmpɪd/

معنی: روشن، صاف، زلال، ناب
معانی دیگر: (آب یا آبگونه) صاف، شفاف، فرانما، روشن و ساده، سلیس، خالص

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: limpidly (adv.), limpidity (n.), limpidness (n.)
(1) تعریف: perfectly clear; transparent.
مترادف: clear, crystalline, lucent, pellucid, transparent
متضاد: opaque, turbid
مشابه: crystal, glassy, liquid, lucid, vitreous

- We could see the rocks at the bottom of the limpid pool.
[ترجمه گوگل] می‌توانستیم صخره‌ها را در پایین استخر شفاف ببینیم
[ترجمه ترگمان] می توانستیم تخته سنگ ها را در ته استخر صاف ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: clear in style or meaning; lucid.
مترادف: clear, lucid, pellucid, perspicuous, straightforward
متضاد: opaque
مشابه: articulate, clear-cut, coherent, comprehensible, intelligible, luminous, plain

- He's known for his limpid prose.
[ترجمه گوگل] او به خاطر نثر شفافش معروف است
[ترجمه ترگمان] به خاطر نثر his شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: calm and unruffled; placid.
مترادف: pacific, placid, serene, smooth, still, unruffled
مشابه: calm, composed, peaceful, quiet, tranquil

- The nun's limpid gaze had a calming effect on us.
[ترجمه گوگل] نگاه زلال راهبه روی ما اثری آرام بخش داشت
[ترجمه ترگمان] نگاه روشن زن روحانی روی ما تاثیری آرامش بخش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. limpid prose
نثر سلیس

2. the limpid waters of canadian lakes
آبهای زلال دریاچه های کانادا

3. She gave him a look of limpid honesty.
[ترجمه گوگل]نگاهی از روی صداقت به او انداخت
[ترجمه ترگمان]او نگاهی صادقانه به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was a limpid, beautiful day, and she was a little bit in love.
[ترجمه گوگل]روز روشن و زیبایی بود و او کمی عاشق بود
[ترجمه ترگمان]روز صاف و زیبایی بود و او هم کمی عاشق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He keeps fat in the limpid integument Reflections live on.
[ترجمه گوگل]او چربی را در لایه شفاف Reflections زنده نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]او چربی را در the limpid Reflections زنده نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Studying you, I note your limpid gaze, felicitous expression your dazzling waist.
[ترجمه گوگل]با مطالعه تو، نگاه زلال تو، بیان شادی بخش کمر خیره کننده تو را می بینم
[ترجمه ترگمان]نگاه limpid را می بینم که کمر dazzling را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Octet featuring the limpid piano of Marc Laginha, Django Bates on tenor horn.
[ترجمه گوگل]اوکتت با پیانوی شفاف مارک لاگینها، جانگو بیتس در بوق تنور
[ترجمه ترگمان]octet که شامل یک پیانوی صاف مارک Laginha بود، بی تز و بی تز را با بوق تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The blaze will turn into limpid pool.
[ترجمه گوگل]شعله به استخری زلال تبدیل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش به استخر صاف تبدیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has a pair of limpid blue eyes.
[ترجمه گوگل]او یک جفت چشم آبی روشن دارد
[ترجمه ترگمان]یک جفت چشم آبی روشن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Colour: Limpid and shiny colour with a golden pale tone.
[ترجمه گوگل]رنگ: شفاف و براق با رنگ طلایی رنگ پریده
[ترجمه ترگمان]رنگ و رنگ و رنگ براق و رنگ طلایی رنگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Limpid dew on them, trumpet-shaped petals with purple and white glowed with the freshness and grace.
[ترجمه گوگل]شبنم روشن روی آنها، گلبرگ های شیپوری شکل با بنفش و سفید با طراوت و لطافت می درخشیدند
[ترجمه ترگمان]شبنم روی آن ها گلبرگ های سفیدی با طراوت و زیبایی با طراوت و زیبایی می درخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her limpid and pretty eyes twinkle, they are particularly good - looking.
[ترجمه گوگل]چشمان زلال و زیبای او چشمک می زند، آنها به خصوص زیبا هستند
[ترجمه ترگمان]چشمان صاف و زیبایش برقی زد و گفت: خیلی خوش قیافه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Limpid, clear. Term applied to a wine free from suspended matter.
[ترجمه گوگل]شفاف، روشن اصطلاح به شراب عاری از مواد معلق اطلاق می شود
[ترجمه ترگمان]Limpid، واضح است دوره زمانی که برای یک شراب از ماده معلق به کار برده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Please notice whether the color of tea is limpid and bright.
[ترجمه گوگل]لطفا توجه داشته باشید که آیا رنگ چای شفاف و روشن است
[ترجمه ترگمان]لطفا توجه کنید که آیا رنگ چای روشن و روشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's only in those limpid eyes of hers that you see she's been through a lot.
[ترجمه گوگل]فقط در آن چشمان زلال اوست که می‌بینی خیلی چیزها را پشت سر گذاشته است
[ترجمه ترگمان]فقط در آن چشمان روشن چشمان او است که می بینید او خیلی سختی کشیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

زلال (صفت)
clean, clear, limpid, crystal, lucid

ناب (صفت)
pure, limpid, unalloyed

تخصصی

[نساجی] زلال - شفاف

انگلیسی به انگلیسی

• transparent; easy to understand, clear, unclouded; calm, serene
something that is limpid is so clear that you can see through it easily; a literary word.
limpid speech or writing is clear and easy to understand; a literary word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : limpidity / limpidness
✅️ صفت ( adjective ) : limpid
✅️ قید ( adverb ) : limpidly

بپرس