limitless

/ˈlɪmətləs//ˈlɪmɪtləs/

معنی: نا محدود، بی حد و حصر
معانی دیگر: بی کران، ناکرانمند، بی پایان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: limitlessly (adv.), limitlessness (n.)
• : تعریف: having no limits; without bounds.
مترادف: boundless, endless, eternal, immeasurable, infinite, unlimited
متضاد: limited
مشابه: countless, everlasting, immense, incalculable, timeless, unbounded, untold, vast

- limitless possibilities
[ترجمه گوگل] امکانات بی حد و حصر
[ترجمه ترگمان] امکانات بی حد و حصر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the limitless bounties of god
نعمت های بی کران خداوند

2. with the unruly and magical steed of wine, i have gone to the limitless universe of thought
من با سمند سرکش و جادویی شراب تا بی کران عالم پندار رفته ام.

3. The possibility of enhancing one's knowledge is limitless. Graduation only marks a stage of one's education. Unceasing acquisition of knowledge will unceasingly escalate us to ever higher and higher attainments.
[ترجمه گوگل]امکان افزایش دانش بی حد و حصر است فارغ التحصیلی فقط نشان دهنده مرحله ای از تحصیلات فرد است کسب دانش بی وقفه ما را به سوی دستاوردهای هرچه بالاتر و بالاتر سوق خواهد داد
[ترجمه ترگمان]امکان افزایش آگاهی فرد نامحدود است جشن فارق التحصیلی فقط یک مرحله از آموزش و پرورش است کسب دانش و دانش پیوسته ما را به بالاتر و بالاتر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Youth means limitless possibilities.
[ترجمه گوگل]جوانی یعنی امکانات بی حد و حصر
[ترجمه ترگمان]جوانان امکانات نامحدودی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The minister said that the days of limitless spending were over.
[ترجمه گوگل]وزیر گفت که روزهای خرج بی حد و حصر گذشته است
[ترجمه ترگمان]وزیر گفت که روزه ای بی پایان خرج کردن پایان یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We gazed out over the limitless expanse of the desert.
[ترجمه گوگل]به وسعت بی کران کویر خیره شدیم
[ترجمه ترگمان]ما از پهنه بیکران صحرا به بیرون نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The possibilities were almost limitless.
[ترجمه گوگل]امکانات تقریباً نامحدود بود
[ترجمه ترگمان]احتمالات تقریبا نامحدود بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This is the domain of artistic exploration: the limitless inner life of symbols and feelings.
[ترجمه گوگل]این حوزه کاوش هنری است: زندگی درونی بی حد و حصر نمادها و احساسات
[ترجمه ترگمان]این حوزه اکتشافات هنری است: زندگی بی پایان نماد و احساسات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Kids have a limitless capacity to get into fights with siblings.
[ترجمه گوگل]بچه ها ظرفیت نامحدودی برای دعوا با خواهر و برادر دارند
[ترجمه ترگمان]کودکان ظرفیت بی حد و حصر برای مبارزه با خواهر و برادر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The charms of limitless glasnost have already worn distinctly thin.
[ترجمه گوگل]جذابیت های گلاسنوست بی حد و حصر قبلاً کاملاً نازک شده اند
[ترجمه ترگمان]جاذبه of بی حد و حصری به طور واضح به خود گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The opportunities are limitless.
[ترجمه گوگل]فرصت ها بی حد و حصر هستند
[ترجمه ترگمان]فرصت ها بی انتها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Democracy does not imply a limitless diversity within society.
[ترجمه گوگل]دموکراسی به معنای تنوع بی حد و حصر در جامعه نیست
[ترجمه ترگمان]دموکراسی نمایانگر تنوع بی پایان در جامعه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Instead they talk of the almost limitless opportunities that are now occurring.
[ترجمه گوگل]در عوض از فرصت‌های تقریباً نامحدودی صحبت می‌کنند که اکنون در حال رخ دادن است
[ترجمه ترگمان]در عوض درباره فرصت های بی حد و حصر که در حال حاضر روی می دهد صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And on the floor, still as far from white men as the limitless continent they once dreamed of, he died.
[ترجمه گوگل]و روی زمین، همچنان به دور از مردان سفید پوست به اندازه قاره بی حد و مرزی که زمانی رویای آن را می دیدند، مرد
[ترجمه ترگمان]و روی زمین، هنوز به همان اندازه از مرده ای سفید که زمانی در خواب می دیدند، مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامحدود (صفت)
wide, ageless, unlimited, infinite, unbounded, limitless, illimitable, unrestrained, unqualified, indeterminable

بی حد و حصر (صفت)
limitless, innumerable, unqualified, indeterminable, umpteenth, umpteen, spaceless

تخصصی

[ریاضیات] نامحدود، بی حد

انگلیسی به انگلیسی

• boundless, endless, infinite, having no borders; unlimited
you say that something is limitless when it is extremely large in amount or extent.

پیشنهاد کاربران

بپرس