1. A limiting factor in health care is the way resources are distributed.
[ترجمه گوگل]یک عامل محدود کننده در مراقبت های بهداشتی نحوه توزیع منابع است
[ترجمه ترگمان]یک عامل محدود کننده در حوزه بهداشت و درمان، نحوه توزیع منابع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Everyone benefited from limiting their intake of tea to just three or four cups a day.
[ترجمه گوگل]همه افراد از محدود کردن مصرف چای خود به سه یا چهار فنجان در روز سود می بردند
[ترجمه ترگمان]همه از محدود کردن مصرف چای به تنها سه یا چهار فنجان در روز سود بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Limiting casualties is important for public relations.
[ترجمه گوگل]محدود کردن تلفات برای روابط عمومی مهم است
[ترجمه ترگمان]محدودسازی شدید تلفات برای روابط عمومی اهمیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The job's OK, but it's sort of limiting.
[ترجمه گوگل]کار خوب است، اما به نوعی محدود کننده است
[ترجمه ترگمان]کار خوب است، اما نوعی محدود کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Lack of cash is a limiting factor.
[ترجمه گوگل]کمبود پول نقد یک عامل محدود کننده است
[ترجمه ترگمان]فقدان نقدینگی یک عامل محدود کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Words, as a means of expression, can be limiting.
[ترجمه گوگل]کلمات به عنوان وسیله بیان می توانند محدود کننده باشند
[ترجمه ترگمان]کلمات، به عنوان وسیله ای برای بیان، می توانند محدود کننده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Not eating meat or fish can be very limiting when you go to a restaurant.
[ترجمه گوگل]وقتی به رستوران می روید، نخوردن گوشت یا ماهی می تواند بسیار محدود کننده باشد
[ترجمه ترگمان]خوردن گوشت و ماهی می تواند زمانی که به رستوران می روید، بسیار محدود کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He moved an amendment limiting capital punishment to certain very serious crimes.
[ترجمه گوگل]او اصلاحیه ای را ارائه کرد که مجازات اعدام را به برخی از جرایم بسیار جدی محدود می کند
[ترجمه ترگمان]او اصلاحیه را محدود کرد و مجازات اعدام را به جرایم بسیار جدی محدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Other approaches include limiting vehicle horsepower, placing warning signs to mark hazards and enforcing speed limits.
[ترجمه گوگل]روش های دیگر شامل محدود کردن اسب بخار خودرو، قرار دادن علائم هشدار دهنده برای علامت گذاری خطرات و اجرای محدودیت های سرعت است
[ترجمه ترگمان]سایر رویکردها عبارتند از محدود کردن قدرت اسب بخار، قرار دادن علائم هشدار دهنده برای علامت گذاری مرزها و اجرای محدودیت های سرعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He said the limiting factor has been power.
[ترجمه گوگل]او گفت عامل محدود کننده قدرت بوده است
[ترجمه ترگمان]او گفت که عامل محدود کننده قدرت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The user interface is very limiting.
12. This lean, sporty, androgynous image is as limiting and as difficult to achieve as more conventional beauty ideals.
[ترجمه گوگل]این تصویر لاغر، اسپرت و آندروژن به اندازه ایدهآلهای زیبایی معمولی محدودکننده و دشوار است
[ترجمه ترگمان]این تصویر لاغر و جلف و جلف، به همان اندازه محدود کننده و به همان اندازه دشوار است که به عنوان ایده آل های زیبایی مرسوم به آن دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Some army officers criticized the politicians for limiting their actions.
[ترجمه گوگل]برخی از افسران ارتش از سیاستمداران به دلیل محدود کردن اقدامات خود انتقاد کردند
[ترجمه ترگمان]برخی از افسران ارتش از سیاستمداران بخاطر محدود کردن اقدامات خود انتقاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. This would be done by limiting exculpatory mistakes to those based on reasonable grounds.
[ترجمه گوگل]این امر با محدود کردن اشتباهات تبرئه کننده به اشتباهات مبتنی بر دلایل منطقی انجام می شود
[ترجمه ترگمان]این کار با محدود کردن اشتباه ات exculpatory به افراد براساس دلایل منطقی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. This normal tissue injury is a limiting factor for radiotherapy dose.
[ترجمه گوگل]این آسیب بافت طبیعی یک عامل محدود کننده برای دوز رادیوتراپی است
[ترجمه ترگمان]این آسیب بافت طبیعی یک عامل محدود کننده برای درمان radiotherapy است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید