• : تعریف: of or at the threshold of a physiological or psychological response or change of state.
- Unhappy living with her parents, but fearful of moving on to a job or college, she led a liminal existence.
[ترجمه حوري] از زندگی کردن با والدینش ناراضی بود ولی از پیدا کردن کار یا رفتن به دانشگاه می ترسید در نتیجه زندگی برزخی ای داشت.
|
[ترجمه گوگل] او که از زندگی با پدر و مادرش ناراضی بود، اما ترس از رفتن به یک شغل یا دانشگاه، زندگی محدودی داشت [ترجمه ترگمان] با پدر و مادرش زندگی می کرد، اما از این که به شغل یا دانشگاه برود بیمناک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. LHPT(light and thermalgesia liminal value)of rat tails was detected by light and thermalgesia algometer.
[ترجمه گوگل]LHPT (مقدار مرزی نور و حرارت) دم موش توسط الگومتر نور و ترمالژزی شناسایی شد [ترجمه ترگمان]LHPT (مقدار liminal و thermalgesia)دم موش توسط نور و thermalgesia algometer تشخیص داده شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. These mental thoughts are liminal phases.
[ترجمه محمد داودي] این افکار ذهنی مراحلی گذرا هستند.
|
[ترجمه گوگل]این افکار ذهنی مراحل پایانی هستند [ترجمه ترگمان]این افکار ذهنی، مراحل liminal هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Adolescence is a liminal state, between childhood and adulthood, between the feminine and the masculine.
[ترجمه محمد داودي] بلوغ یک وضعیت گذار است؛ گذار میان کودکی و بزرگسالی، میان مادگی و نرینگی.
|
[ترجمه گوگل]نوجوانی یک حالت مرزی است، بین کودکی و بزرگسالی، بین زنانه و مردانه [ترجمه ترگمان]Adolescence یک حالت liminal است، بین کودکی و بزرگسالی، بین مادینه و مردانه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Exercise could rise up the liminal value of calcium and accelerate the absorption of calcium.
[ترجمه گوگل]ورزش می تواند ارزش نهایی کلسیم را افزایش داده و جذب کلسیم را تسریع کند [ترجمه ترگمان]ورزش می تواند مقدار liminal کلسیم را افزایش داده و جذب کلسیم را تسریع کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Conclusion The liminal value of VF has been significantly increased during acute myocardial infarction.
[ترجمه گوگل]ConclusionThe ارزش مرزی VF شده است به طور قابل توجهی در طول انفارکتوس حاد میوکارد افزایش یافته است [ترجمه ترگمان]نتیجه گیری مقدار liminal of به طور قابل توجهی در طی infarction حاد myocardial افزایش یافته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Thus they are in a liminal space in two ways, not only traveling by water, but accompanying the dead.
[ترجمه گوگل]بنابراین آنها به دو صورت در یک فضای مرزی قرار می گیرند، نه تنها با آب سفر می کنند، بلکه با مردگان همراهی می کنند [ترجمه ترگمان]از این رو آن ها به دو طریق تنها با آب سفر می کنند، نه تنها با آب سفر می کنند بلکه همراه اجساد کشته می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. This society lacks structural tension. "liminal" and "anti-structure" are absent here.
[ترجمه گوگل]این جامعه فاقد تنش ساختاری است در اینجا "محدود" و "ضد ساختار" وجود ندارد [ترجمه ترگمان]این جامعه فاقد تنش ساختاری است و \"ساختار ضد ساختار\" در اینجا وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Though he wanders on the periphery, a liminal position of inside and outside, he endeavors to integrate into the Irish community with his pragmatic actions rather than windy words.
[ترجمه گوگل]اگرچه او در حاشیه پرسه می زند، یک موقعیت مرزی در داخل و خارج، او تلاش می کند تا با اقدامات عمل گرایانه خود به جای کلمات بادگیر، در جامعه ایرلندی ادغام شود [ترجمه ترگمان]اگر چه او در محیط اطراف خود سرگردان است، موقعیت liminal در داخل و خارج از آن، تلاش می کند با اقدامات عملگرایانه اش به جای کلمات windy وارد جامعه ایرلند شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In surrealist thinking, the liminal has been seen as the threshold stage between waking and dream, or the conscious and subliminal states of awareness.
[ترجمه گوگل]در تفکر سوررئالیستی، برزخ به عنوان مرحله آستانه بین بیداری و رویا، یا حالت های آگاهانه و ناخودآگاه آگاهی دیده می شود [ترجمه ترگمان]در تفکر surrealist، liminal به عنوان مرحله آستانه بین بیداری و رویا یا حالات خودآگاه و subliminal شناخته شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. "Berman was preternaturally gifted at remolding people at the vulnerable, liminal moment in adolescence," he said.
[ترجمه گوگل]او میگوید: «برمن استعدادی از قبل در بازسازی افراد در لحظههای آسیبپذیر و پایانی نوجوانی داشت [ترجمه ترگمان]وی گفت: \" برمن در لحظه حساس و liminal در دوران نوجوانی به remolding افراد در جامعه آسیب پذیر تبدیل شد \" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Ultimately, all cultural production can be seen to occur in a liminal environment, since it emerges from the interaction between the individual text and the intertexts to which it responds.
[ترجمه گوگل]در نهایت، می توان مشاهده کرد که تمام تولیدات فرهنگی در یک محیط مرزی رخ می دهد، زیرا از تعامل بین متن فردی و بین متن هایی که به آنها پاسخ می دهد، پدید می آید [ترجمه ترگمان]در نهایت، همه تولید فرهنگی می تواند در محیط liminal رخ دهد، زیرا از تعامل بین متن فرد و the که آن به آن پاسخ می دهد، پدیدار می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. From double-exposed Victorian spirit images to modern digitally retouched files, photographs occupy a strange liminal space between truth and fiction.
[ترجمه گوگل]از تصاویر روح ویکتوریایی با نوردهی دوگانه گرفته تا فایلهای روتوش دیجیتالی مدرن، عکسها فضای مرزی عجیبی بین حقیقت و داستان را اشغال میکنند [ترجمه ترگمان]از تصاویر روح دوره ویکتوریا که از دو سو به فایل های retouched دیجیتال مدرن تبدیل شده است، عکس ها فضای عجیب و غریب بین حقیقت و داستان را اشغال می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. And that's a world that, while clearly a product of an auteur's idiosyncratic impulses, meets viewers at precisely that liminal state between dream and reality where movies work best.
[ترجمه گوگل]و این دنیایی است که، در حالی که به وضوح محصول انگیزه های خاص یک نویسنده است، بینندگان را دقیقاً در آن وضعیت مرزی بین رویا و واقعیت ملاقات می کند، جایی که فیلم ها بهترین عملکرد را دارند [ترجمه ترگمان]و این دنیایی است که، در حالی که به طور واضح محصولی از انگیزه های ویژه auteur است، بینندگان را دقیقا در همان حالت liminal بین رویا و واقعیت که فیلم ها بهترین کار را می کنند، ملاقات می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Still, like the banking crisis which gave him a bounce last autumn, the expenses furore and the liminal feeling it has reinforced offer him a shot at redemption.
[ترجمه گوگل]با این حال، مانند بحران بانکی که در پاییز گذشته به او جهش بخشید، خشمگین هزینه ها و احساس محدودی که آن را تقویت کرده است به او فرصتی برای رستگاری می دهد [ترجمه ترگمان]با این حال، مانند بحران بانکی که پاییز گذشته به او جهش کرد، اضطراب و احساس liminal که آن را تقویت کرده است، او را به عنوان عکسی از رستگاری به او پیشنهاد کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
آستانی (صفت)
preliminary, liminal
شعوری (صفت)
liminal
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی (صفت)
liminal
انگلیسی به انگلیسی
• of the limen, of the threshold of a stimulus (psychology); scarcely perceived
پیشنهاد کاربران
مرحله حواس پنجگانه شخص رو به ضعیف شدن میگذارد و انقدر ضعیف میشود که نه صد در صد ولی بسختی از پیرامون خود اگاه است. حالتی مابین خواب وبیداری
مرزی
آستانه ای، در مرز in threshold or border ما بین In between Transitional in the liminal state between life and death