liking

/ˈlaɪkɪŋ//ˈlaɪkɪŋ/

معنی: میل، تمایل، مهر، حساسیت، ذوق، شهوت و میل
معانی دیگر: دلبستگی، علاقه، پسند، خواست، دلخواه، خوشایند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a feeling of preference, enjoyment, or fondness.
مترادف: fondness, preference, taste, weakness
متضاد: aversion, dislike, disliking, distaste
مشابه: affinity, bent, inclination, love, partiality, penchant, proclivity

- a liking for chocolate
[ترجمه evie] علاقه به شکلات
|
[ترجمه گوگل] علاقه به شکلات
[ترجمه ترگمان] از شکلات خوشش می آمد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a liking for her
[ترجمه گوگل] یک دوست داشتن برای او
[ترجمه ترگمان] از او خوشش می آمد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: approval or favor.
مترادف: fancy, taste
متضاد: aversion, distaste
مشابه: desire, preference, satisfaction

- The decision was not to his liking.
[ترجمه گوگل] تصمیم به مذاق او نبود
[ترجمه ترگمان] این تصمیم به میل او نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. not liking the first book, he tried a different one
چون کتاب اول را دوست نداشت یک کتاب دیگر را امتحان کرد.

2. he had a great liking for music
او به موسیقی علاقه ی زیاد داشت.

3. they chaffed me for not liking poetry
چون شعر دوست ندارم مرا مسخره کردند.

4. this is not to his liking
این مورد پسند او نیست.

5. Doing what you like is freedom. Liking what you do is happiness.
[ترجمه گوگل]انجام آنچه دوست داری آزادی است دوست داشتن کاری که انجام می دهید خوشبختی است
[ترجمه ترگمان]هر کاری که دوست دارید آزادی است دوست داشتن هر کاری که تو می کنی خوشحالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had a liking for fast cars.
[ترجمه گوگل]او به ماشین های سریع علاقه داشت
[ترجمه ترگمان]او به ماشین های خیلی سریع علاقه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've always had a liking for the sea.
[ترجمه گوگل]من همیشه به دریا علاقه داشتم
[ترجمه ترگمان]من همیشه به دریا علاقه داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had a liking for good clothes.
[ترجمه گوگل]او به لباس خوب علاقه داشت
[ترجمه ترگمان]او از لباس های خوب خوشش آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They have little liking for each other.
[ترجمه گوگل]آنها علاقه کمی به یکدیگر دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها به یکدیگر علاقه چندانی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Life lies not in living but in liking.
[ترجمه گوگل]زندگی در زندگی کردن نیست بلکه در دوست داشتن است
[ترجمه ترگمان]زندگی نه تنها در زندگی بلکه به میل خود زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has a liking for fine wines.
[ترجمه گوگل]او به شراب های خوب علاقه دارد
[ترجمه ترگمان]از شرابه ای خوب خوشش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jim and Keith had a liking and respect for each other.
[ترجمه گوگل]جیم و کیث به هم علاقه داشتند و به هم احترام می گذاشتند
[ترجمه ترگمان]جیم و کیث به هم علاقه داشتند و به یکدیگر احترام می گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I've developed a great liking for Japanese food.
[ترجمه گوگل]من علاقه زیادی به غذاهای ژاپنی پیدا کرده ام
[ترجمه ترگمان]من علاقه زیادی به غذاهای ژاپنی پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mrs Jermyn took a great liking to him.
[ترجمه گوگل]خانم جرمین خیلی از او خوشش آمد
[ترجمه ترگمان]خانم جرمی به او علاقه مند شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The agreement we have is to my liking.
[ترجمه گوگل]توافقی که ما داریم مطابق میل من است
[ترجمه ترگمان]توافقی که ما داریم مربوط به میل من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

مهر (اسم)
affection, liking, love, seal, stamp, signet, cachet, impress, punch, sigil

حساسیت (اسم)
friction, liking, delicacy, allergy, sensitivity, sensibility, keenness, sensitometer

ذوق (اسم)
taste, verve, liking, penchant, relish, zeal, gusto, goo, vertu, virtu

شهوت و میل (اسم)
liking

انگلیسی به انگلیسی

• affection, fondness; predilection, preference, partiality
if you have a liking for someone or something, you like them.
if something is to your liking, you like it.
if something is too big or too fast for your liking, you would prefer it to be smaller or slower.

پیشنهاد کاربران

۱. علاقه. دلبستگی ۲. خواست. میل ۳. ( چیز ) مورد علاقه
مثال:
a liking for spicy food
یک علاقه و میل برای غذای ادویه دار و تند
liking = preference = favorite = priority
I am liking new York
داره کم کم از نیویورک خوشم میاد
علاقه، تمایل ، ذوق، شهوت و میل

بپرس