likeness

/ˈlaɪknəs//ˈlaɪknəs/

معنی: تطابق، شبیه، شباهت، همانندی، پیکر، شکل، تشابه، تصویر، مشابهت
معانی دیگر: دیس، صورت، عکس، فرتور، تندیس، مجسمه، نسخه، رونوشت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition or quality of resembling, representing, or being similar; similarity.
مترادف: resemblance, similarity, similitude
متضاد: dissimilarity, unlikeness

- There is an obvious likeness between her first two novels.
[ترجمه گوگل] شباهت آشکاری بین دو رمان اول او وجود دارد
[ترجمه ترگمان] شباهت آشکاری بین دو رمان اول وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That portrait is amazing in its likeness of you.
[ترجمه گوگل] آن پرتره در شباهت شما شگفت انگیز است
[ترجمه ترگمان] این تصویر در شباهت شما فوق العاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a picture, portrait, or other representation.
مترادف: icon, image, portrait, simulacrum
مشابه: bust, caricature, drawing, effigy, picture, portrayal, representation, statue

- A likeness of the colonel hung on the wall in the dining room.
[ترجمه گوگل] شباهتی از سرهنگ به دیوار اتاق غذاخوری آویزان بود
[ترجمه ترگمان] تصویر سرهنگ روی دیوار اتاق ناهار خوری آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He offered to paint her likeness.
[ترجمه گوگل] او پیشنهاد داد که شبیه او را نقاشی کند
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد کرد که likeness را نقاشی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the semblance of something; exact appearance.
مترادف: double, duplicate, image, look-alike, match, ringer, spitting image, twin
مشابه: clone, facsimile, replica, reproduction

- The goddess took on the likeness of a human.
[ترجمه گوگل] الهه شبیه انسان شد
[ترجمه ترگمان] ربه النوع شباهت یک انسان را به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a near likeness of my grandfather
شمایل نسبتا شبیه به پدربزرگ من

2. his bronze likeness stands in the middle of the square
تندیس برنزی او در وسط میدان قرار دارد.

3. his remarkable likeness to his brother
شباهت چشمگیر او به برادرش

4. in the likeness of
به صورت،به شکل

5. venus appeared in the likeness of a dove
ونوس به شکل کبوتر ظاهر شد.

6. The artist limned a good likeness of his wife.
[ترجمه گوگل]این هنرمند شباهت خوبی به همسرش داشت
[ترجمه ترگمان]هنرمند در مقابل همسرش نقش خوبی به بازی گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His mannerisms bear a strong likeness to those of his father.
[ترجمه گوگل]رفتارهای او شباهت زیادی به رفتارهای پدرش دارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش شبیه پدرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I can't see much likeness between him and his father.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم شباهت زیادی بین او و پدرش ببینم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم شباهت زیادی بین او و پدرش ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She caught his likeness with a few bold brush strokes.
[ترجمه گوگل]او شباهت او را با چند ضربه قلم مو جسورانه گرفت
[ترجمه ترگمان]تصویر او را با چند حرکت شجاعانه در میان گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Joanna bears a strong likeness to her father.
[ترجمه گوگل]جوانا شباهت زیادی به پدرش دارد
[ترجمه ترگمان]جوانا شباهت زیادی به پدرش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The painting is a good likeness of you.
[ترجمه گوگل]نقاشی شبیه شماست
[ترجمه ترگمان]نقاشی شباهت خوبی به شما دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The painting is a true likeness of her.
[ترجمه گوگل]نقاشی شبیه واقعی اوست
[ترجمه ترگمان]نقاشی شباهت واقعی به او دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their baby bears a strong resemblance/an uncanny likeness to its grandfather.
[ترجمه گوگل]نوزاد آنها شباهت زیادی به پدربزرگش دارد/شبیه عجیبی دارد
[ترجمه ترگمان]بچه آن ها شباهت عجیبی به پدربزرگش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That photo is a good likeness of David.
[ترجمه گوگل]آن عکس شبیه دیوید است
[ترجمه ترگمان] اون عکس شبیه \"دیوید\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That's a remarkable likeness of Julia.
[ترجمه گوگل]این یک شباهت قابل توجه از جولیا است
[ترجمه ترگمان]شباهت قابل توجهی از جولیا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تطابق (اسم)
accommodation, match, accordance, identity, likeness

شبیه (اسم)
likeness, mystery, portrait

شباهت (اسم)
analog, analogy, likeness, resemblance, semblance, analogue, proportion, equality, propinquity

همانندی (اسم)
analogy, likeness, resemblance, similarity, homogeny, likelihoood, self-identity

پیکر (اسم)
likeness, figure, portrait, body, effigy, statue, icon, digit, model

شکل (اسم)
likeness, figure, form, image, facet, rank, formation, shape, configuration, hue, gravure, vignette, medal, schema, shekel

تشابه (اسم)
likeness, symmetry, resemblance, similarity, homogeny, simile, correspondence, correspondency

تصویر (اسم)
likeness, description, portrayal, projection, form, image, picture, portrait, hue, icon, delineation, illustration, vignette, scenography

مشابهت (اسم)
likeness, similarity

انگلیسی به انگلیسی

• similarity, resemblance, sameness; image, representation, portrait
if one thing has a likeness to another, it is similar to it in appearance.
if a picture of someone is a good likeness of them, it looks very much like them.

پیشنهاد کاربران

همسان
The likeness of him is as the likeness of a smooth rock on whichis soil
فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ
شباهت
# His remarkable likeness to his brother
# I can't see much likeness between him and his father
# She bears a remarkable likeness to her grandmother
تمثال، تمثیل
مثل/امثال

بپرس