lightly

/ˈlaɪtli//ˈlaɪtli/

معنی: سبک
معانی دیگر: ملایم، با ملایمت، آرام، با آرامی، با ظرافت و فشار کم، کم، به مقدار کم، با تنبیه کم، بدون تنبیه، با چابکی، با چستی، با تردستی، با زرنگی، با شادی، خوشحالانه، شادیانه، با بی غمی، بی خیالانه، با بی توجهی، با بی دقتی، با وظیفه نشناسی، بی دلیل، به طور غیر موجه، بسبکی، آهسته، یواش، بچابکی، تند، باخون سردی، از روی بی علاقگی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: with little weight or force.
متضاد: hard, heavily

- Feathers fall lightly.
[ترجمه گوگل] پرها به آرامی می ریزند
[ترجمه ترگمان] Feathers به آرامی سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to a small degree or in small amounts.
متضاد: hard, heavily

- She spread the butter lightly.
[ترجمه گوگل] کره را به آرامی پخش کرد
[ترجمه ترگمان] او با ملایمت کره را پهن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was snowing lightly.
[ترجمه گوگل] برف ملایمی می بارید
[ترجمه ترگمان] به آرامی برف می بارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: easily, mindlessly, or without due consideration.
مشابه: easily

- He took my request too lightly.
[ترجمه گوگل] درخواست من را خیلی ساده نگرفت
[ترجمه ترگمان] او درخواست مرا خیلی سرسری گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: with agility and ease.
مشابه: easily

- She carries herself lightly.
[ترجمه گوگل] او خود را سبک حمل می کند
[ترجمه ترگمان] خودش را سرسری می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. cares sit lightly upon him
اندوه بر دل او نمی نشیند.

2. mina tripped lightly with him into the church
مینا با گام های تند و سبک همراه او وارد کلیسا شد.

3. to spend lightly
به مقدار کم خرج کردن

4. the soldiers were lightly armed
سربازان به جنگ افزارهای سبکی مسلح بودند.

5. he touched my shoulder lightly
با ملایمت دست به شانه ام زد.

6. to let a criminal go lightly
تبهکاری را با تنبیه کم آزاد کردن

7. you must not treat this matter lightly
نباید این قضیه را سرسری بگیری.

8. She pecked her father lightly on the cheek.
[ترجمه گوگل]به آرامی به گونه پدرش نوک زد
[ترجمه ترگمان]او به نرمی روی گونه پدرش نوک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Lightly knead the mixture on a floured surface.
[ترجمه گوگل]مخلوط را روی سطح آرد پاشی شده به آرامی ورز دهید
[ترجمه ترگمان]mixture را به آرامی روی سطح floured فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She ran lightly up the stairs.
[ترجمه گوگل]به آرامی از پله ها دوید
[ترجمه ترگمان]به آرامی از پله ها بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Toast the bread lightly on both sides.
[ترجمه گوگل]نان را به آرامی از دو طرف برشته کنید
[ترجمه ترگمان]از هر دو طرف نون تست کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I touched him lightly on the arm.
[ترجمه گوگل]به آرامی روی بازوش لمس کردم
[ترجمه ترگمان]با ملایمت دستش را لمس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lightly gain, quickly lost.
[ترجمه گوگل]سود اندکی، به سرعت از دست داده است
[ترجمه ترگمان]خیلی سریع دست از دست دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lightly come, lightly go.
[ترجمه گوگل]آرام بیا، آرام برو
[ترجمه ترگمان]آرومتر، آروم برو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Adjust the control knobs by pressing lightly.
[ترجمه گوگل]دکمه های کنترل را با فشار ملایم تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]دستگیره را با فشار سریع تنظیم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I like eggs lightly cooked so that the yolk is still runny.
[ترجمه گوگل]من تخم مرغ را دوست دارم که کمی پخته شود تا زرده هنوز آبدار باشد
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم که تخم مرغ به آرامی پخته شود تا نطفه هنوز آبریزش بینی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبک (قید)
quickly, easily, lightly

انگلیسی به انگلیسی

• with little weight; with little force, slightly; to a small degree; frivolously; easily, effortlessly; gracefully
if you say that something is not done lightly, you mean that it is not done without serious thought.

پیشنهاد کاربران

I said lightly that I had heard nothing at all.
به شوخی گفتم که اصلا چیزی نشنیدم
You must not treat this matter lightly
نباید با این قضیه سرسری رفتار کنی .
نباید این موضوع رو سرسری بگیری.
به عشرت ؛ به خوشی و شادی. شادمانه :
فردا که رود جان تو از تن بیرون
اعدا همه آن مال به عشرت بخورند.
خاقانی.
یه کم_ یخورده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه ( در معنای سبک، سبکی و. . . ) اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : lighten
✅️ اسم ( noun ) : lightness
✅️ صفت ( adjective ) : light
✅️ قید ( adverb ) : lightly
دست کم
نم نم
با اغماض
in a way that is not serious or solemn
carelessly
( به صورتی که جدی و رسمی نباشد )
( به طور )
سهل انگارانه
سبکسرانه
سرسری
به طور نسنجیده / سطحی و بدون تأمل
ازروی بی مبالاتی یا بی فکری
in a way that is not serious or solemn
carelessly
( به صورتی که جدی و رسمی نباشد )
سهل انگارانه
سبکسرانه
سرسری
به طور نسنجیده / سطحی و بدون تأمل
ازروی بی مبالاتی یا بی فکری
به تدریج
سرسری
به آرامی
یواش یواش

با لطافت و نرمی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس