light headed

/ˈlaɪtˈhedəd//laɪtˈhedɪd/

سبک سر، بی فکر، گیج، حواس پرت، منگ، گیج، سردرگم، سبکسر، سبک مغز، بی خیال

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: light-headedly (adv.), light-headedness (n.)
• : تعریف: slightly faint, dizzy, or mentally confused.
مترادف: dizzy, faint, giddy, woozy
مشابه: delirious, flighty, hazy, light, vertiginous

- The wine made him light-headed.
[ترجمه گوگل] شراب او را سبکسر کرد
[ترجمه ترگمان] شراب او را سبک و سبک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The wind had made him a little light-headed.
[ترجمه گوگل]باد کمی او را سبک کرده بود
[ترجمه ترگمان]باد او را کمی سبک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Going without sleep for a long time makes me feel dizzy and light-headed.
[ترجمه Asal] نخوابیدن به مدت طولانی باعث میشود که من احساس گیجی و سردرگمی داشته باشم
|
[ترجمه گوگل]بی خوابی طولانی مدت باعث سرگیجه و سبکی سرم می شود
[ترجمه ترگمان]رفتن بدون خواب برای مدتی طولانی باعث می شود احساس سرگیجه و سرگیجه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. After four glasses of wine he began to feel light-headed.
[ترجمه گوگل]پس از چهار لیوان شراب، او احساس سبکی سر کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از چهار لیوان شراب شروع به احساس سبک سر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He felt light-headed, as if he'd sniffed glue.
[ترجمه گوگل]احساس سبکی سر داشت، انگار چسب بو کرده است
[ترجمه ترگمان]او احساس سبکی می کرد، انگار که چسب بینی اش را بو می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Conscious that he was becoming light-headed again, he went over to the window.
[ترجمه گوگل]با آگاهی از اینکه دوباره سبک سر می شود، به سمت پنجره رفت
[ترجمه ترگمان]با این که بار دیگر بار دیگر به سمت پنجره رفت، به سمت پنجره رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She'd had a couple of glasses of champagne and was starting to feel light-headed.
[ترجمه گوگل]چند لیوان شامپاین خورده بود و احساس سبکی سر داشت
[ترجمه ترگمان]چند گیلاس شامپاین خورده بود و کم کم داشت سبک سر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He felt giddy and light-headed.
[ترجمه گوگل]احساس گیجی و سبکی سر داشت
[ترجمه ترگمان]سرش گیج می رفت و سرش گیج می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To his surprise he didn't feel too weak. Light-headed certainly, and with a sense of unreality, but able to walk.
[ترجمه گوگل]در کمال تعجب او خیلی احساس ضعف نمی کرد مطمئناً سبک سر و با احساس غیر واقعی بودن، اما قادر به راه رفتن
[ترجمه ترگمان]در کمال تعجب احساس ضعف نکرده بود مسلما راه رفتن روشن بود و با احساس عدم واقعیت، اما قادر به قدم زدن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sun and the wine had made him a little light-headed.
[ترجمه گوگل]آفتاب و شراب او را کمی سبک کرده بود
[ترجمه ترگمان]خورشید و شراب او را کمی سبک و سبک ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt as if her mind was detached from her body, she was light-headed, incapable of decisions.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که ذهنش از بدنش جدا شده است، او سبکسر بود، قادر به تصمیم گیری نبود
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد ذهنش از بدن او جدا شده بود، سبک سر سبک بود، قادر به تصمیم گیری نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In fact she felt awful, nauseous and light-headed and clammy.
[ترجمه گوگل]در واقع او احساس افتضاح، حالت تهوع و سبکی سر و آب ریزش داشت
[ترجمه ترگمان]در حقیقت احساس تهوع و تهوع و light می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I am light-headed, perhaps from a mild attack of altitude sickness.
[ترجمه گوگل]من سبک سر هستم، شاید از یک حمله خفیف بیماری ارتفاع
[ترجمه ترگمان]من سبک سر هستم، شاید از یک حمله ملایم به ارتفاع ارتفاع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was surprised how weak and light-headed I felt on nipping out of my hospital bed to recover a dropped book.
[ترجمه گوگل]تعجب کردم که وقتی از تخت بیمارستان بیرون آمدم تا کتابی که افتاده بود، احساس ضعف و سبکی داشتم
[ترجمه ترگمان]تعجب کرده بودم که چه قدر ضعیف و ضعیف بودم که از رختخواب بیرون امده بودم تا کتابی را که از دستم افتاده بود باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if you are light-headed, you feel dizzy and faint.
dizzy, faint, woozy

پیشنهاد کاربران

entertaining.
"a light - hearted speech"
( of a person or their behaviour ) cheerful or carefree.
"excited, light - hearted chatter"
Frivolous, reckless
بی پروا، سبک سر
دچار سر گیجه
سرگیجه
سبکی سر
کسی که سر ش گیج می رود. You may feel lightheaded
ممکنه احساس سرگیجه کنید
سر گیج رفتن

بپرس