lifted

جمله های نمونه

1. circumstances lifted him to the presidency
اوضاع جوری شد که او به ریاست جمهوری رسید.

2. he lifted his glass and pledged his host
لیوان خود را بالا برد و به سلامتی میزبانش نوشید.

3. he lifted his pen from the paper
او قلم خود را از کاغذ بلند کرد (برداشت).

4. he lifted the baby up so that they could all see it
او بچه را سر دست بلند کرد تا همه او را ببینند.

5. he lifted the bottle's cap and drank
او در بطری را باز کرد و نوشید.

6. he lifted the hatch that covered the well
او دریچه ای که روی چاه را پوشانده بود بلند کرد.

7. he lifted the keg and began drinking from the bunghole
او بشکه را بلند کرد و از سوراخ آن شروع به نوشیدن کرد.

8. he lifted the stone
او سنگ را بلند کرد.

9. he lifted the table with ease
به آسانی میز را بلند کرد.

10. i lifted the baby and hustled through the crowd
بچه را بلند کردم و با فشار از میان مردم رد شدم.

11. they lifted my passport
گذرنامه ی مرا باطل کردند.

12. cargo planes lifted food to berlin
هواپیماهای باربری به برلن غذا حمل می کردند.

13. somebody has lifted my money!
یک نفر پول های مرا بلند کرده است !

14. the rain lifted
باران ایستاد.

15. between them they lifted the stone
به کمک هم سنگ را بلند کردند.

16. after a while, the fog lifted
پس از مدتی مه برطرف شد.

17. millions of people have been lifted from poverty
میلیون ها خانواده از فقر رها شده اند.

18. the ban on gambling has been lifted
ممنوعیت قمار را برداشته اند.

19. he took one head and i the other and we lifted it
او یک سرش را گرفت و من سر دیگر را و آن را بلند کردیم.

20. After the ceremony, the bride lifted up her veil to kiss her husband.
[ترجمه گوگل]پس از پایان مراسم، عروس برای بوسیدن شوهرش چادر خود را بالا زد
[ترجمه ترگمان]پس از مراسم، عروس تور را بلند کرد تا شوهرش را ببوسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She took a deep breath and lifted the receiver off its hook.
[ترجمه گوگل]نفس عمیقی کشید و گیرنده را از روی قلابش برداشت
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی کشید و گوشی را از قلاب برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He lifted his glass to his mouth.
[ترجمه گوگل]لیوانش را به سمت دهانش برد
[ترجمه ترگمان]لیوانش را روی دهانش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The Soviet blockade of Berlin was lifted in May 194
[ترجمه گوگل]محاصره برلین توسط شوروی در ماه مه 194 لغو شد
[ترجمه ترگمان]محاصره برلین در ماه مه ۱۹۴ به تعویق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Spencer lifted his arms in a flamboyant gesture .
[ترجمه گوگل]اسپنسر با حرکتی پر زرق و برق دست هایش را بلند کرد
[ترجمه ترگمان]اسپنسر دستش رو تو یه ژست پر زرق و برق بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He stood there with his arms lifted above his head.
[ترجمه گوگل]همان‌جا ایستاد و دست‌هایش را بالای سرش بلند کرده بود
[ترجمه ترگمان]او همان جا ایستاده بود و دست هایش را بالای سر گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• elevated, raised; happy, buoyant (of mood)

پیشنهاد کاربران

شادتر شدن یا شاد کردن کسی
معنی کلمه lifted یعنی برداشته شد.
افراشته
توقیف شدن
بلند کردن
بلند کردن
were lifted:برداشته شد
برداشت / سرقت کرد
ب آغوش کشیدن

شارژ روحی شدن

بپرس