lifelike

/ˈlaɪˌflaɪk//ˈlaɪflaɪk/

معنی: واقعی، زندگی مانند
معانی دیگر: (شبیه زندگی واقعی) زندگی مانند، زیست سان، شبیه چیز یا شخص واقعی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: lifelikeness (n.)
• : تعریف: closely resembling or simulating real life.
مترادف: living
متضاد: unrealistic
مشابه: animated, graphic, photographic, realistic, vivid

- a lifelike picture
[ترجمه گوگل] یک عکس واقعی
[ترجمه ترگمان] تصویری واقعی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a lifelike portrait
تصویر عین خود شخص

2. the lifelike dialogue in that movie
مکالمه ی طبیعی در آن فیلم

3. The mask was so lifelike it was quite frightening.
[ترجمه گوگل]ماسک آنقدر واقعی بود که بسیار ترسناک بود
[ترجمه ترگمان]ماسک طوری بود که انگار خیلی ترسناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Once computer interfaces are built to show lifelike properties, many people will ascribe life to them.
[ترجمه گوگل]هنگامی که رابط های کامپیوتری برای نشان دادن ویژگی های واقعی ساخته می شوند، بسیاری از مردم زندگی را به آنها نسبت می دهند
[ترجمه ترگمان]زمانی که واسط های کامپیوتر برای نمایش ویژگی های زنده ساخته می شوند، بسیاری از مردم زندگی را به آن ها نسبت خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Kelly has made his sitter look lifelike.
[ترجمه گوگل]کلی پرستارش را واقعی جلوه داده است
[ترجمه ترگمان]کلی باعث شد که پرستار به صورت واقعی به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Outside the museum is a huge, lifelike model of a dinosaur.
[ترجمه گوگل]در خارج از موزه یک مدل عظیم و واقعی از یک دایناسور وجود دارد
[ترجمه ترگمان]خارج از موزه، یک مدل عظیم، واقعی از یک دایناسور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The scene was so vivid and lifelike you almost expected the bear to move or the tree to bend.
[ترجمه گوگل]صحنه آنقدر زنده و واقعی بود که تقریباً انتظار داشتید خرس حرکت کند یا درخت خم شود
[ترجمه ترگمان]صحنه چنان زنده و واقعی بود که تقریبا انتظار آن را داشت که خرس حرکت کند یا درخت را خم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Astonishing lifelike blue eyes shone between lashes of real hair.
[ترجمه گوگل]چشم‌های آبی واقعی حیرت‌انگیز بین مژه‌های موهای واقعی می‌درخشیدند
[ترجمه ترگمان]چشم های آبی Astonishing در میان مژه های واقعی می درخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The horse he painted is very lifelike.
[ترجمه گوگل]اسبی که او نقاشی کرده بسیار زنده است
[ترجمه ترگمان]اسبی که او نقاشی می کرد خیلی واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Those who map reporter the view is the lifelike outstation, the exquisite scenery scenery.
[ترجمه گوگل]کسانی که منظره گزارشگر را نقشه می‌کشند، ایستگاهی واقعی، مناظر بدیع است
[ترجمه ترگمان]آن هایی که نقشه گوینده را بررسی می کنند، منظره زنده outstation، منظره زیبا و دیدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thethe pen is glossy and the picture is lifelike.
[ترجمه گوگل]قلم براق است و تصویر واقعی است
[ترجمه ترگمان]قلم پر زرق و برق است و تصویر زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The lifelike 3D-picture sculpting and the principle of hydraulic pressure drive and control was reappeared with the facture method, all-right teaching effect was obtained.
[ترجمه گوگل]مجسمه سازی تصویر سه بعدی واقعی و اصل درایو فشار هیدرولیک و کنترل با روش فاکتور دوباره ظاهر شد، اثر آموزشی کاملاً درست به دست آمد
[ترجمه ترگمان]تصویر سه بعدی تصویر سه بعدی و اصل کنترل فشار هیدرولیک و کنترل با روش facture دوباره ظاهر شد، اثر تعلیم درست به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lifelike giraffe, that is deep and it is natural tonal foiling white furniture, make whole unapt appear downhearted or pale.
[ترجمه گوگل]زرافه‌های واقعی، که عمیق هستند و مبلمان سفید رنگ طبیعی آن را فویل می‌کند، باعث می‌شود که کل بدن ناامید یا رنگ پریده به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]زرافه خیلی عمیق است و رنگ کردن مبلمان سفید طبیعی است و باعث می شود که کل unapt به صورت افسرده یا رنگ پریده ظاهر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Intimates knew him as Stumpy Will and remarked upon the craftsmanship and lifelike nature of his carved elm prosthesis.
[ترجمه گوگل]نزدیکان او را به‌عنوان ویل بی‌نقص می‌شناختند و به مهارت و ماهیت واقعی پروتز نارون حکاکی‌شده‌اش اشاره کردند
[ترجمه ترگمان]intimates او را به عنوان Stumpy ویل می شناخت و به ماهیت واقعی و طبیعی of نارون اظهار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This expected condition resulted after the bodies were inexplicably moist and lifelike for many years, sometimes for centuries.
[ترجمه گوگل]این وضعیت مورد انتظار پس از اینکه اجساد به‌طور غیرقابل توضیحی مرطوب و زنده بودند برای سال‌ها، گاهی برای قرن‌ها، به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]این شرایط مورد انتظار، بعد از آن بود که بدن به طور غیرقابل توجیهی به مدت چندین سال، و گاهی برای قرن ها، مرطوب و زنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واقعی (صفت)
very, right, true, genuine, essential, actual, real, factual, concrete, virtual, veracious, down-to-earth, sterling, literal, lifelike, true-life, unfeigned, veritable

زندگی مانند (صفت)
lifelike

انگلیسی به انگلیسی

• realistic, natural, resembling life, resembling something real
something that is lifelike looks real or alive.

پیشنهاد کاربران

طبیعی
زنده طور . . . . زی طور
یعنی؛؛ طوری که انگار نیتونه زنده باشه و زندگی کنه
Realistic واقع گرا
زنده نما
like = وش، فش ، وار، وند، آسا، سا، سار، گون، مانند، نما
life= زندگی، جان، حیات، زیست، زی
lifelike= زندگی وار، زندگی سا، زندگی گون، جان آسا، جان سار، حیات وش، حیات وار، حیات آسا، حیات گون، زیست وار، زیست آسا، زیست سار، زیست گون، زندگی مانند، حیات مانند، زیست مانند
...
[مشاهده متن کامل]

زندگی نما، جان نما، حیات نما، زیست نما، زی نما، زی وش، زی فش، زی وار، زی وند، زی آسا، زی سار، زی گون یا انسان نما

adjective
[more lifelike; most lifelike] : looking like a real person or thing
◀️a very lifelike doll
The graphics in the video game are more lifelike than we◀️ imagined they would be.
◀️a lifelike portrait
...
[مشاهده متن کامل]

◀️These adult entertainment dolls look so lifelike
Japanese technology has come a long way my friend
انسان نما، طبیعی طور، طبیعی

شبه واقعی
طبیعی جلوه دادن
( آدم آهنی ) انسان نما
( تابلو عکس ) واقعی نما ، شبه واقعی
زنده مانند

بپرس