lifeless

/ˈlaɪfləs//ˈlaɪfləs/

معنی: مرده، عاری از زندگی
معانی دیگر: بی جان، عاری از موجودات و سازواره های زنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: lifelessly (adv.), lifelessness (n.)
(1) تعریف: having or appearing to have no life; inanimate; unconscious.
مترادف: abiotic, dead, inanimate, inorganic
متضاد: alive, animate, living
مشابه: asleep, unconscious

- The policeman discovered the lifeless body.
[ترجمه گوگل] پلیس جسد بی جان را کشف کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس جسد بی روح را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: deprived of life; dead; defunct.
مترادف: dead, deceased, defunct
متضاد: alive, animate, lifeful, live, living, living
مشابه: asleep, departed, extinct, gone

(3) تعریف: lacking vitality; dull; listless.
مترادف: dull, inanimate, lethargic, listless
متضاد: animate, energetic, lively, living, racy, spirited, vibrant
مشابه: anemic, arid, dead, flat, lackluster, logy, sluggish, spiritless, sterile, torpid, vapid

جمله های نمونه

1. lifeless bodies lay in the streets
اجساد بی جان در خیابان ها افتاده بودند.

2. a lifeless body
جسد بی جان

3. a piece of stone is lifeless
(یک تکه) سنگ بی جان است.

4. his stories are flat and lifeless
داستان های او کسل کننده و بی روح هستند.

5. it appears that mercury is lifeless
به نظر می رسد که در عطارد زندگی وجود ندارد.

6. He is lifeless that is faultless.
[ترجمه گوگل]او بی جان است که بی عیب است
[ترجمه ترگمان]او بی جانش است، درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Without health, life is not life, life is lifeless.
[ترجمه گوگل]بدون سلامتی، زندگی زندگی نیست، زندگی بی جان است
[ترجمه ترگمان]بدون سلامت، زندگی، زندگی نیست، زندگی بی جان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She lay lifeless in the snow.
[ترجمه گوگل]او بی جان در برف دراز کشیده بود
[ترجمه ترگمان]بی حرکت در برف افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their cold-blooded killers had then dragged their lifeless bodies upstairs to the bathroom.
[ترجمه گوگل]قاتلان خونسرد آنها سپس اجساد بی جان آنها را به طبقه بالا به حمام کشانده بودند
[ترجمه ترگمان]قاتل خونسرد آن ها جسد بی جان آن ها را در طبقه بالا به دست شویی برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Life is lifeless without health.
[ترجمه گوگل]زندگی بدون سلامتی بی روح است
[ترجمه ترگمان]زندگی بدون سلامت به حیات خود ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her voice sounded wooden and lifeless as she struggled to control her feelings.
[ترجمه گوگل]صدایش چوبی و بی روح به نظر می رسید در حالی که تلاش می کرد احساساتش را کنترل کند
[ترجمه ترگمان]صدایش بی روح و بی روح به نظر می رسید و سعی می کرد احساساتش را کنترل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The offices are still empty and lifeless.
[ترجمه گوگل]ادارات هنوز خالی و بی روح هستند
[ترجمه ترگمان]ادارات هنوز خالی و بی روح هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her hair was lifeless and uncombed.
[ترجمه گوگل]موهایش بی روح و شانه نشده بود
[ترجمه ترگمان]موهایش بی روح و بی جان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her hair looked limp and lifeless.
[ترجمه گوگل]موهایش شل و بی روح به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]موهایش شل و بی جان به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The acting was dull and rather lifeless.
[ترجمه گوگل]بازی کسل کننده و نسبتاً بی روح بود
[ترجمه ترگمان]رفتار او بی روح و بی روح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His handshake was cold, and his eyes lifeless.
[ترجمه گوگل]دست دادنش سرد و چشمانش بی روح بود
[ترجمه ترگمان]دست دادن سرد بود و چشمانش بی حرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرده (صفت)
defunct, extinct, dead, vapid, exanimate, deceased, lifeless

عاری از زندگی (صفت)
lifeless

انگلیسی به انگلیسی

• dead, lacking life; unconscious; limp
a person or animal that is lifeless is dead; a literary use.
you use lifeless when you want to emphasize that an object is not a living thing.
a lifeless place has nothing living or growing there.
you can say that people or things are lifeless when you find them dull and unexciting.

پیشنهاد کاربران

بی احساس
Adjective
having no life: such as
a : having no living things
◀️a cold and lifeless landscape
b : dead or appearing to be dead
◀️a lifeless body
c : lacking spirit, interest, or energy
◀️The book's plot was lifeless and predictable
◀️lifeless chick
Soulless
بی روح، خشک
Empty
خالی, تهی, پوچ, تو خالی
Soulless
بی روح
Empty
تو خالی

بپرس