lifeblood

/ˈlaɪfˌbləd//ˈlaɪfblʌd/

معنی: نیروی حیاتی، خون حیاتی
معانی دیگر: عامل حیاتی، خون لازم برای زنده ماندن، خونی که زندگی به آن نیازمند است، نیرو، جنبش بی اخبار، پلک چشم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the blood essential to life.

(2) تعریف: anything that gives life or animation to something; that which is indispensable.

- Her enthusiasm is the lifeblood of the organization.
[ترجمه گوگل] شور و شوق او رگ حیات سازمان است
[ترجمه ترگمان] شور و شوق او نیروی حیاتی سازمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. imported oil is the lifeblood of the japanese economy
نفت وارداتی،عامل حیاتی اقتصاد ژاپن است.

2. Small businesses are the lifeblood of the economy.
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای کوچک رگ حیات اقتصاد هستند
[ترجمه ترگمان]تجارت های کوچک نیروی حیاتی اقتصاد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The wound was draining the lifeblood from him.
[ترجمه گوگل]زخم، خون را از او می‌کشید
[ترجمه ترگمان]زخم داشت خون حیاتی رو از بدنش خالی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tourism is the lifeblood of the city.
[ترجمه گوگل]گردشگری شریان حیات شهر است
[ترجمه ترگمان]گردشگری نیروی حیاتی شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tourism is the lifeblood of Hawaii's economy.
[ترجمه گوگل]گردشگری رگ حیات اقتصاد هاوایی است
[ترجمه ترگمان]گردشگری نیروی حیاتی اقتصاد هاوایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Coal and steel were the region's lifeblood.
[ترجمه گوگل]زغال سنگ و فولاد رگ حیات منطقه بودند
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ و فولاد نیروی حیاتی این منطقه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Capable workers are the lifeblood of the business.
[ترجمه گوگل]کارگران توانمند شریان حیات کسب و کار هستند
[ترجمه ترگمان]کارگران توانا خون حیاتی کسب وکار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. From its first day, the lifeblood of Black Mountain was talk.
[ترجمه گوگل]از روز اول، رگ حیات کوه سیاه صحبت بود
[ترجمه ترگمان]از همان روز اول، نیروی حیاتی کوه سیاه سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Songs are the lifeblood of pop music, and all the artists I have represented have been heavily involved in songwriting.
[ترجمه گوگل]ترانه ها رگ حیات موسیقی پاپ هستند و همه هنرمندانی که من نمایندگی کرده ام به شدت درگیر ترانه سرایی بوده اند
[ترجمه ترگمان]آهنگ ها، نیروی حیاتی موسیقی پاپ هستند، و تمام هنرمندانی که من نمایندگی کرده ام به شدت در songwriting مشارکت داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Donation by direct debit is now the lifeblood for most charities.
[ترجمه گوگل]اهدا از طریق بدهی مستقیم در حال حاضر مایه حیات بیشتر موسسات خیریه است
[ترجمه ترگمان]استفاده از بدهی مستقیم در حال حاضر مایع حیات ترین موسسات خیریه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Trees are our lifeblood, in more ways than one.
[ترجمه گوگل]درختان از چند جهت شریان حیات ما هستند
[ترجمه ترگمان]درختان خون حیاتی ما هستند، به روش های بیشتری نسبت به یک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Money is the lifeblood of your business.
[ترجمه گوگل]پول مایه حیات کسب و کار شماست
[ترجمه ترگمان]پول نیروی حیاتی کسب وکار شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the power to tax also is the lifeblood of powerful manipulators of the political system.
[ترجمه گوگل]اما قدرت اخذ مالیات نیز رگ حیاتی دستکاری کنندگان قدرتمند نظام سیاسی است
[ترجمه ترگمان]اما قدرت پرداخت مالیات، نیروی حیاتی کاربران قدرتمند سیستم سیاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The lifeblood of Sarajevo will drain away, the television cameras will go home and Bosnia will be forgotten in the West.
[ترجمه گوگل]رگ حیات سارایوو از بین خواهد رفت، دوربین های تلویزیونی به خانه خواهند رفت و بوسنی در غرب فراموش خواهد شد
[ترجمه ترگمان]خون حیاتی سارایوو فرار خواهد کرد، دوربین های تلویزیونی به خانه خواهند رفت و بوسنی در غرب فراموش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Advertising is the lifeblood of newspapers.
[ترجمه گوگل]تبلیغات رگ حیات روزنامه هاست
[ترجمه ترگمان]تبلیغات خون حیاتی روزنامه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیروی حیاتی (اسم)
vivacity, stamina, life power, lifeblood

خون حیاتی (اسم)
lifeblood

انگلیسی به انگلیسی

• blood which is needed in order to live; something which is essential, something which gives life or vitality, something which energizes
the lifeblood of something is the most important thing that it needs in order to exist, develop, or be successful.
a person's lifeblood is their blood when it is being considered as the power that keeps them alive; a literary use.

پیشنهاد کاربران

۱. [ادبی] خون
۲. [مجازی] شریان حیاتی
۳. جوهر، مایهٔ حیات
مایهٔ حیات
نیروی حیات
جان مایه / جانمایه
مهم
حیاتی

شاهرگ حیاتی

بپرس