life story

جمله های نمونه

1. She told them her life story.
[ترجمه گوگل]او داستان زندگی خود را برای آنها تعریف کرد
[ترجمه ترگمان] داستان زندگیش رو بهشون گفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Listening to his life story is akin to reading a good adventure novel.
[ترجمه گوگل]گوش دادن به داستان زندگی او شبیه خواندن یک رمان ماجراجویی خوب است
[ترجمه ترگمان]گوش دادن به داستان زندگی اش شبیه خواندن یک رمان ماجراجویانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The novel was based on a true life story.
[ترجمه گوگل]این رمان بر اساس یک داستان واقعی زندگی بود
[ترجمه ترگمان]رمان براساس یک داستان واقعی زندگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She insisted on telling me her whole life story .
[ترجمه گوگل]او اصرار داشت که تمام داستان زندگی اش را برای من تعریف کند
[ترجمه ترگمان] اون اصرار داشت که کل داستان زندگیش رو بهم بگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had filmed her life story.
[ترجمه گوگل]او از داستان زندگی او فیلمبرداری کرده بود
[ترجمه ترگمان]او داستان زندگی اش را ضبط کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Newspapers have offered big money to publish her life story.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها پول زیادی برای انتشار داستان زندگی او پیشنهاد داده اند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها پول زیادی برای انتشار داستان زندگی خود ارائه کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She reinvented her own life story, skipping over the war years when she had a German lover.
[ترجمه گوگل]او داستان زندگی خود را دوباره ابداع کرد و از سال‌های جنگ که یک معشوقه آلمانی داشت گذشت
[ترجمه ترگمان]داستان زندگی خودش را درست کرده بود و سال های جنگ را ترک کرده بود که او یک عاشق آلمانی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His life story is recounted in two fascinating volumes of autobiography.
[ترجمه گوگل]داستان زندگی او در دو جلد زندگینامه جذاب بازگو شده است
[ترجمه ترگمان]داستان زندگی او در دو جلد شگفت انگیز از زندگینامه او بازگو شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He wanted to have his life story told on film.
[ترجمه گوگل]او می خواست داستان زندگی خود را در فیلم روایت کند
[ترجمه ترگمان]او می خواست داستان زندگی اش را در فیلم بازگو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And then he poured out his entire life story.
[ترجمه گوگل]و سپس تمام داستان زندگی خود را بیان کرد
[ترجمه ترگمان]و بعدش کل داستان زندگیش رو براش ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He told the Colonel his life story between puffed lips, chipped teeth, and the Colonel was amused.
[ترجمه گوگل]او داستان زندگی خود را بین لب های پف کرده، دندان های بریده شده برای سرهنگ تعریف کرد و سرهنگ سرگرم شد
[ترجمه ترگمان]داستان زندگی اش را بین لب های پف کرده و دندان خرد کرد و کلنل شگفت زده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was Bruno Morenz's life story.
[ترجمه گوگل]این داستان زندگی برونو مورنز بود
[ترجمه ترگمان]این داستان زندگی برونو Morenz بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The newspaper has been running his life story for the past two weeks.
[ترجمه گوگل]روزنامه داستان زندگی او را در دو هفته گذشته منتشر کرده است
[ترجمه ترگمان]این روزنامه در دو هفته گذشته داستان زندگی اش را اداره کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Your life story would not make a good book. Don't even try. Fran Lebowitz
[ترجمه گوگل]داستان زندگی شما کتاب خوبی نخواهد بود حتی سعی نکن فران لبوویتز
[ترجمه ترگمان]داستان زندگی تو کتاب خوبی نخواهد بود حتی سعی هم نکن فرانی Lebowitz
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• story of one's entire life, history of a life, chapter of a life, portion of a life

پیشنهاد کاربران

داستان پیدایش ، تاریخچه
In an etymological dictionary, the most important part is the world's life_story.
در دیکشنری ریشه شناسی، مهمترین جنبه ( بخش ) تاریخچه آن لغت است.
سرگذشت، فراز و نشیب زندگی، شرح حال، حکایت زندگی، حسب حال
بیوگرافی، زندگینامه.
Marty, tell me your life story
مارتی! در باره ی زندگی ات برایم بگو.
داستان زندگی
میتونه به معنی تاریخچه هم باشه
به عقیده ی من life storyبه معنای داستانی برای شما، هست
گردش

بپرس