lie up

/ˈlaɪˈəp//laɪʌp/

معنی: خزیدن، استراحت کردن، در بستر ماندن، در اغل ماندن، در کنار ماندن
معانی دیگر: بعد از فعالیت استراحت کردن، درکنام ماندن

جمله های نمونه

1. He intends to lie up for a time.
[ترجمه گوگل]او قصد دارد برای مدتی دروغ بگوید
[ترجمه ترگمان]قصد دارد مدتی دراز بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had to seek shelter - somewhere to lie up and heal.
[ترجمه گوگل]او باید به دنبال سرپناهی می رفت - جایی برای دراز کشیدن و شفا
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد به جایی پناه ببرد، جایی برای استراحت و درمان پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Instinct told her to find somewhere to lie up, so she turned unsteadily into the shelter of the trees.
[ترجمه گوگل]غریزه به او گفت که جایی برای دراز کشیدن پیدا کند، بنابراین او ناپایدار به پناهگاه درختان تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]این غریزه به او گفت که جایی را پیدا کند که دراز بکشد، بنابراین با قدم های لرزان به زیر درختان پناه برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. John must lie up for a few weeks until his leg mends.
[ترجمه گوگل]جان باید چند هفته دراز بکشد تا پایش خوب شود
[ترجمه ترگمان]جان تا چند هفته دیگر باید دراز بکشد تا پایش به تعمیر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He would lie up on the red oak limbs and watch every move I made.
[ترجمه گوگل]او روی اندام های بلوط قرمز دراز می کشید و هر حرکت من را تماشا می کرد
[ترجمه ترگمان]او روی شاخه درخت بلوط قرمز دراز می کشید و هر حرکتی را که انجام می دادم تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You'd better lie up for a few more days.
[ترجمه گوگل]بهتره چند روز دیگه دروغ بگی
[ترجمه ترگمان]بهتر است چند روز دیگر استراحت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You will have to lie up for some days after your attack of influenza.
[ترجمه گوگل]پس از حمله آنفولانزا باید چند روز دراز بکشید
[ترجمه ترگمان]چند روز پس از حمله your باید دراز بکشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You lie up to the hearing of the gods.
[ترجمه گوگل]شما به شنیدن خدایان دروغ می گویید
[ترجمه ترگمان]تو به the خدایان دروغ میگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The doctor advised me to lie up for a week.
[ترجمه گوگل]دکتر به من توصیه کرد که یک هفته دراز بکشم
[ترجمه ترگمان]دکتر به من توصیه کرد که یک هفته استراحت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Once or twice a month we lie up.
[ترجمه گوگل]یک یا دو بار در ماه دروغ می گوییم
[ترجمه ترگمان]یک یا دو بار در ماه از خواب بیدار می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pieces of driftwood lie up on the sandy beaches of Cape Arago State Park in Oregon.
[ترجمه گوگل]تکه‌های چوب رانده شده در سواحل شنی پارک ایالتی کیپ آراگو در اورگان قرار دارند
[ترجمه ترگمان]تکه های الوار در سواحل شنی پارک ایالتی کیپ Arago در اورگون قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was down with fever, and the doctor advised him to lie up for several days.
[ترجمه گوگل]او تب داشت و دکتر به او توصیه کرد چند روز دراز بکشد
[ترجمه ترگمان]او تب داشت و دکتر توصیه کرد که چند روزی دراز بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ride to Langholm in Eskdale this first night, then lie up there over the morrow.
[ترجمه گوگل]همین شب اول به لانگهولم در اسکدیل بروید، سپس فردا در آنجا دراز بکشید
[ترجمه ترگمان]در این شب اول برون به Langholm و بعد از فردا آنجا دراز بکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mother was so weak after her operation that she had to lie up for a month.
[ترجمه گوگل]مادر بعد از عمل آنقدر ضعیف بود که مجبور شد یک ماه دراز بکشد
[ترجمه ترگمان]مادر پس از عملی که برای یک ماه مجبور بود دراز بکشد خیلی ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خزیدن (فعل)
shrink, ramp, couch, grovel, worm, snail, slither, crawl, creep, lie up, slime, snake

استراحت کردن (فعل)
retire, rest, lair, lie up, outstretch, lie off, lie down, unbuckle, lie by

در بستر ماندن (فعل)
lie up

در اغل ماندن (فعل)
lie up

در کنار ماندن (فعل)
lie up

پیشنهاد کاربران

بپرس