licking

/ˈlɪkɪŋ//ˈlɪkɪŋ/

معنی: شلاق زنی، لیس، لیس زنی، بشکل دراوری
معانی دیگر: لیسیدن، لیسش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (informal) a thrashing or beating, esp. given as punishment.

- His father gave him a licking for breaking the window.
[ترجمه نسیم] پدرش او را به خاطر شکستن پنجره شلاق زد
|
[ترجمه گوگل] پدرش به خاطر شکستن پنجره به او لیس زد
[ترجمه ترگمان] پدرش دستش را لیس زد که پنجره را بشکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a setback or defeat.

- Our team took a licking today.
[ترجمه گوگل] تیم ما امروز یک لیس زد
[ترجمه ترگمان] تیم ما امروز لیس زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. flames were licking the logs
شعله های آتش بر هیزم ها زبانه می کشیدند.

2. waves were licking about her feet
موج ها به آهستگی به پایش می خوردند.

3. her father gave her a good licking
پدرش کتک حسابی به او زد.

4. the puppy was frisking its tail and licking my hand
توله سگ دم خود را تکان می داد و دست مرا می لیسید.

5. The steak is so delicious that he's licking his lips.
[ترجمه گوگل]استیک آنقدر خوشمزه است که لب هایش را می لیسد
[ترجمه ترگمان]استیک خیلی خوش مزه است که لب هایش را می لیسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The little boy is licking the ice - cream cone.
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو در حال لیسیدن بستنی است
[ترجمه ترگمان]پسر کوچولو مخروط cream را لیس می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The cat sat licking its paws.
[ترجمه گوگل]گربه نشسته بود و پنجه هایش را می لیسید
[ترجمه ترگمان]گربه روی پنجه هایش نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has an endearing habit of licking his lips when he'snervous.
[ترجمه گوگل]او یک عادت دوست داشتنی دارد که وقتی عصبی است لب هایش را لیس بزند
[ترجمه ترگمان]او عادت بسیار خوبی دارد که لب هایش را لیس بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The dog bounded up to me and started licking my hand.
[ترجمه گوگل]سگ به من نزدیک شد و شروع به لیسیدن دستم کرد
[ترجمه ترگمان]سگ به طرف من آمد و شروع به لیسیدن دستم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm tired of licking envelopes.
[ترجمه گوگل]از لیسیدن پاکت ها خسته شده ام
[ترجمه ترگمان]از لیس زدن نامه ها خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The flames were licking out of the door and windows.
[ترجمه گوگل]شعله های آتش از در و پنجره بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]شعله های آتش از در و پنجره ها زبانه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The dog sat licking its chops.
[ترجمه گوگل]سگ نشسته بود و تکه هایش را می لیسید
[ترجمه ترگمان]سگ نشست و chops را لیس زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The waves were licking the seawall.
[ترجمه گوگل]امواج دیواره دریا را می لیسیدند
[ترجمه ترگمان]امواج دیواره ساحلی را می لیسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The home team were given a good licking.
[ترجمه گوگل]تیم میزبان به خوبی لیس زد
[ترجمه ترگمان]تیم خانگی لیسیدن خوبی به آن ها داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cat was licking its fur.
[ترجمه گوگل]گربه خزش را می لیسید
[ترجمه ترگمان]گربه موی خود را لیس می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شلاق زنی (اسم)
whipping, lashing, flagellation, licking

لیس (اسم)
lick, licking

لیس زنی (اسم)
licking

بشکل دراوری (اسم)
licking

انگلیسی به انگلیسی

• act of licking; beating; whipping; defeat (slang)
if you take a licking, you are heavily defeated in a fight, battle, or competition; an informal word.
a licking is a punishment which involves beating someone several times; an old-fashioned use; an informal word.
see also lick.

پیشنهاد کاربران

شکست سنگین heavy defeat
کتک سنگین severe beating
To give/take a licking
Our team is going to give a hell of severe licking to the opponents in tomorrow's tug of
. war competition insha'Allah
لیسیدن
همریشه با لیسیدن
لیس زدن

بپرس