liberal

/ˈlɪbərəl//ˈlɪbərəl/

معنی: وافر، سخی، روشن فکر، ازاده، زیاد، دارای سعه نظر، نظر بلند، جالب توجه، ازادی خواه، معتدل
معانی دیگر: وابسته به علوم انسانی، گشاده دست، سخاوتمند، دست و دل باز، دهشگر، فراوان، (تفسیر یا ترجمه) آسان گیرانه، آزاد، غیر متعصبانه، آزاده، آزادمنش (دارای گذشت و تحمل نسبت به کسانی که دارای عقاید و باورهای دیگری هستند)، وارسته، خالی از تعصب، راد، (l بزرگ) حزب لیبرال انگلیس، حزب لیبرال کانادا، وابسته به حزب لیبرال، (در اصل) در خور آزادگان، سزاوار آزاد مردان، آزاد ساز، رهایی بخش، آزاد اندیش، ناسنت گرای، نظام جمهوری و مردمی (در برابر نظام های شاهی یا اشرافی و غیره)، (هوادار اصلاحات و پیشرفت و آزادی های فردی) آزادیخواه، پیشروی گرای، مترقی، لیبرال

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: freely giving; generous.
مترادف: bounteous, bountiful, generous, magnanimous, munificent, openhanded, unsparing
متضاد: miserly, stingy
مشابه: benevolent, big, free, large, lavish, openhearted, profuse, unselfish, warm-hearted

- She made liberal contributions to various charities.
[ترجمه یوسف] او مشارکت های جالب توجه ای را در سازمان های خیریه متعدد کرد
|
[ترجمه گوگل] او کمک های لیبرالی به موسسات خیریه مختلف کرد
[ترجمه ترگمان] او به خیریه های مختلف کمک های لیبرال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He dished out liberal portions of the casserole.
[ترجمه محمد] او قسمت های جالب کاسرول ( نوعی خوراک گوشت ) را در بشقاب ریخت.
|
[ترجمه گوگل] او بخش‌های لیبرالی از ظرف را می‌فرستاد
[ترجمه ترگمان] اون بخشی از خوراک گوشت liberal رو تهیه کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bartender certainly put a liberal amount of gin in this martini.
[ترجمه گوگل] متصدی بار مطمئناً مقدار آزادانه جین را در این مارتینی قرار داده است
[ترجمه ترگمان] متصدی بار مطمئنا مقدار زیادی مشروب توی این مارتینی خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: respectful of individual differences; tolerant.
مترادف: broad-minded, tolerant
متضاد: illiberal, narrow-minded
مشابه: broad, free, large, latitudinarian, libertarian, magnanimous, open, open-minded, receptive

- The school hoped to establish a liberal environment where all students would feel respected.
[ترجمه گوگل] مدرسه امیدوار بود که محیطی لیبرال ایجاد کند که در آن همه دانش آموزان احساس احترام کنند
[ترجمه ترگمان] این مدرسه امیدوار است یک محیط لیبرال ایجاد کند که در آن همه دانش آموزان احساس احترام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her parents were more liberal than his and were comfortable to have a son-in-law of a different faith.
[ترجمه Asma] پدر و مادرش ( زن ) آنقدر آزاده اندیش ( اُپن مایند ) بودند که با داشتن دامادی با دین ( مذهب ) متفاوت مشکلی نداشته باشند
|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش آزادتر از پدر و مادرش بودند و خیالشان راحت بود که دامادی با ایمان متفاوت داشته باشند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش از او liberal بودند و در داشتن پسری با ایمانی متفاوت احساس راحتی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: favoring progressive political change. (Cf. conservative.)
مترادف: progressive
متضاد: reactionary
مشابه: libertarian, radical, reformist

- She is a liberal politician who hopes to bring about far-reaching changes in the prison system.
[ترجمه گوگل] او یک سیاستمدار لیبرال است که امیدوار است تغییرات گسترده ای در سیستم زندان ایجاد کند
[ترجمه ترگمان] او یک سیاست مدار لیبرال است که امیدوار است تغییراتی در سیستم زندان ها ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He joined a liberal organization in the early sixties dedicated to abolishing segregation.
[ترجمه گوگل] او در اوایل دهه شصت به یک سازمان لیبرال پیوست که به حذف جداسازی اختصاص داشت
[ترجمه ترگمان] او در اوایل دهه شصت به سازمانی لیبرال پیوست که وقف منسوخ کردن تبعیض نژادی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (cap.) of or relating to the U.S. or British political party favoring progressive political change and involvement of the government to bring about reforms. (Cf. Conservative.)

- He is the Liberal Party candidate.
[ترجمه گوگل] او نامزد حزب لیبرال است
[ترجمه ترگمان] او کاندیدای حزب لیبرال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: relating to democratic forms of government rather than monarchies or aristocracies.
متضاد: authoritarian
مشابه: democratic, libertarian, progressive, republican

- The new leader wished to establish a liberal form of government in a country that had never known political freedom.
[ترجمه گوگل] رهبر جدید مایل بود در کشوری که هرگز آزادی سیاسی را ندانسته بود، حکومتی لیبرال ایجاد کند
[ترجمه ترگمان] رهبر جدید خواستار ایجاد یک فرم آزاد از حکومت در کشوری بود که هرگز آزادی سیاسی را تجربه نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: not adhering to the literal, exact, or orthodox; freely interpretive; not strict.
متضاد: strict
مشابه: broad, loose, revisionist

- a liberal interpretation
[ترجمه گوگل] یک تفسیر لیبرال
[ترجمه ترگمان] یک تعبیر لیبرال،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a liberal translation
[ترجمه گوگل] ترجمه لیبرال
[ترجمه ترگمان] ترجمه liberal
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: liberally (adv.), liberalness (n.)
(1) تعریف: one who adheres to a progressive political philosophy, which favors government promotion of social change and the primacy of individual liberty. (Cf. conservative.)
مترادف: libertarian, progressive, reformer, reformist
مشابه: freethinker, latitudinarian, left-winger

- The liberals think that the government should do more to create jobs for the unemployed.
[ترجمه گوگل] لیبرال ها فکر می کنند که دولت باید برای ایجاد شغل برای بیکاران بیشتر تلاش کند
[ترجمه ترگمان] لیبرال ها فکر می کنند که دولت باید کاره ای بیشتری برای ایجاد شغل برای بیکاران انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (cap.) a member of the U.S. or British Liberal Party; favoring progressive political change and involvement of the government to bring about reforms. (Cf. Conservative.)
مشابه: libertarian, Progressive

- The Liberals are the victors in this election.
[ترجمه گوگل] لیبرال ها پیروز این انتخابات هستند
[ترجمه ترگمان] لیبرال ها فاتح این انتخابات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. liberal arts
هنرهای آزادگر،علوم انسانی

2. liberal education
آموزش علوم انسانی،آموزش و پرورش آزادگر

3. a liberal gift
هدیه ی سخاوتمندانه

4. a liberal interpretation of the bible
تفسیر آزاد انجیل

5. a liberal reward
پاداش بزرگ

6. a liberal supporter of hospitals and charitable organizations
پشتیبان دهشگر بیمارستان ها و موسسات خیریه

7. the liberal ambience of that university
محیط لیبرال آن دانشگاه

8. the liberal members of the british parliament
نمایندگان لیبرال در پارلمان انگلیس

9. those liberal men who endangered their own lives to defend the rights of others
آن آزاده مردانی که برای دفاع از حقوق دیگران جان خود را به خطر انداختند

10. a bleeding-heart liberal
لیبرال احساساتی و رقیق القلب

11. a hard-core liberal
آزادیخواه به تمام معنی

12. a so-called liberal
یک شخص به اصطلاح لیبرال

13. their attachment to the liberal wing
وابستگی آنان به جناح لیبرال

14. Her parents are very liberal and allow her a lot of freedom.
[ترجمه گوگل]والدین او بسیار لیبرال هستند و به او آزادی زیادی می دهند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش خیلی لیبرال هستند و آزادی زیادی به او می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has a liberal attitude to divorce and remarriage.
[ترجمه گوگل]او نگرش آزادانه به طلاق و ازدواج مجدد دارد
[ترجمه ترگمان]او گرایش لیبرال به طلاق و ازدواج مجدد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'm not a bleeding heart liberal.
[ترجمه گوگل]من یک لیبرال قلب خونریزی نیستم
[ترجمه ترگمان]من قلب bleeding ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He used to be a Liberal, but now he's a Green.
[ترجمه گوگل]او قبلا یک لیبرال بود، اما اکنون یک سبز است
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک لیبرال بود، اما حالا سبز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The Liberal candidate romped in with thousands of votes to spare.
[ترجمه گوگل]کاندیدای لیبرال با هزاران رای کم به میدان آمد
[ترجمه ترگمان]کاندیدای لیبرال با هزاران رای مخالف فریاد راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The group was characterized as being well-educated and liberal.
[ترجمه گوگل]این گروه به عنوان افرادی باسواد و لیبرال شناخته می شد
[ترجمه ترگمان]مشخص شد که این گروه به خوبی تحصیل کرده و لیبرال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. This left the Liberal Party in total disarray .
[ترجمه گوگل]این امر حزب لیبرال را در آشفتگی کامل قرار داد
[ترجمه ترگمان]این موضوع، حزب لیبرال را در آشفتگی کلی ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The church has become more liberal in this century.
[ترجمه گوگل]کلیسا در این قرن لیبرال تر شده است
[ترجمه ترگمان]کلیسا در این قرن liberal شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. They disagreed on how to define "liberal".
[ترجمه گوگل]آنها در مورد چگونگی تعریف "لیبرال" اختلاف نظر داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد نحوه تعریف \"لیبرال\" مخالف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Three hundred delegates attended the Liberal party congress.
[ترجمه گوگل]سیصد نماینده در کنگره حزب لیبرال شرکت کردند
[ترجمه ترگمان]سیصد نماینده در کنگره حزب لیبرال شرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وافر (صفت)
abundant, plentiful, luxuriant, plenteous, liberal, opulent, profuse, plenitudinous, umpteenth, umpteen, superabundant

سخی (صفت)
liberal, big-hearted, charitable, generous, bounteous, bountiful, free-handed

روشن فکر (صفت)
liberal, illuminate, broad-minded, intellectual, highbrow, egghead, open-minded

ازاده (صفت)
liberal, noble, catholic, tolerant, free-hearted

زیاد (صفت)
wide, great, numerous, liberal, manifold, high, thick, vast, rife, heavy, generous, intense, extortionate, copious, fulsome, populous, immane, immoderate, superabundant, supererogatory

دارای سعه نظر (صفت)
liberal, highbrow, tolerant

نظر بلند (صفت)
liberal, large-hearted

جالب توجه (صفت)
yummy, liberal, lively, remarkable, notable, unco

ازادی خواه (صفت)
liberal

معتدل (صفت)
liberal, modest, moderate, medium, mild, well-proportioned, temperate, middle-of-the-road, pinkish, soft-spoken

انگلیسی به انگلیسی

• one favors political and social reform, one who supports a progressive political philosophy; member of a liberal political party
in favor of reform, supporting a progressive philosophy (political, religious, social, etc.); tolerant, open-minded; generous; abundant
someone who is liberal is tolerant of different behaviour or opinions. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. ...a pair of enlightened liberals.
liberal also means giving, using, or taking a lot of something.
you can also use liberal to refer to someone who belongs to any political party called the liberals.

پیشنهاد کاربران

روشن فکر
اصلاح طلب آزادی خواه مدرن
آزاد
در پهلوی "راد".
Liberal = راد
Liberalism = رادگرایی

زیادتر از معمول؛ دست ودل بازانه
مثال:
It is advised to use a liberal amount of disinfectant.
( صفت ) لیبرال، آزاد، آزاده ( کسی که به فکر و عقیده دیگران احترام می گذارد )
آزادانه

بپرس