• : تعریف: one who speaks lies instead of truth. • مترادف: prevaricator • مشابه: dissembler, fabulist, falsifier, fibber, pretender, slanderer, storyteller
- Some things he had told her simply didn't ring true, and she suspected him of being a liar.
[ترجمه جمشيد] بعضی از چیزهایی که او گفته بود براحتی بنظر صحیح نمیآمد، و زن او را متهم به دروغگویی کرد.
|
[ترجمه گوگل] برخی از چیزهایی که او به او گفته بود به سادگی درست نبود و او به دروغگو بودن او مشکوک بود [ترجمه ترگمان] بعضی از چیزهایی که او به او گفته بود حقیقت نداشت و او به او مظنون بود که دروغ گو باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a barefaced liar
دروغگوی بی شرم
2. a chronic liar
کسی که عادتا دروغ می گوید،سابقه دار
3. a compulsive liar
دروغگوی همیشگی،کذاب
4. a consummate liar
دروغگوی ماهر
5. a downright liar
یک دروغگوی تمام عیار
6. a manifold liar
دروغگوی به تمام معنی
7. a pathological liar
بیمار دچار مرض دروغگویی
8. a plausible liar
دروغگوی ماهر
9. a precious liar
دروغگوی قهار
10. an ingrained liar
دروغگوی اصلاح ناپذیر
11. he had the temerity to call me a liar
با پر رویی مرا دروغگو خواند.
12. She's an accomplished liar?they believed every word she said.
[ترجمه Parsa] او یک دروغگوی ماهر است؟تمام حرف هایی را که می گفت باور می کردند.
|
[ترجمه گوگل]او یک دروغگوی ماهر است؟ [ترجمه ترگمان]او یک دروغگوی تمام عیار است؟ هر کلمه را که می گفت باور می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I couldn't persuade him that she was a liar.
[ترجمه گوگل]من نتوانستم او را متقاعد کنم که او دروغگو است [ترجمه ترگمان]نمی توانستم او را متقاعد کنم که او یک دروغگو است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He's a consummate athlete/gentleman/liar.
[ترجمه گوگل]او یک ورزشکار/آقا/دروغگو تمام عیار است [ترجمه ترگمان]او یک ورزش کار کامل \/ gentleman \/ دروغگو است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید