1. hot,humid weather makes me lethargic
هوای گرم و مرطوب مرا کسل می کند.
2. The weather made her listless and lethargic.
[ترجمه گوگل]هوا او را بی حال و بی حال کرده بود
[ترجمه ترگمان]آب و هوا او را بی حال و بی حال کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He felt too miserable and lethargic to get dressed.
[ترجمه گوگل]او آنقدر احساس بدبختی و بی حالی می کرد که نمی توانست لباس بپوشد
[ترجمه ترگمان]بیش از آن درمانده بود که بتواند لباس بپوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The hot weather was making us all lethargic.
[ترجمه گوگل]هوای گرم همه ما را بی حال کرده بود
[ترجمه ترگمان]هوای داغ همه ما را بی حال کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I was feeling tired and lethargic.
[ترجمه گوگل]احساس خستگی و بی حالی داشتم
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی و بی حالی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The lethargic Blues, however, deserved what they got today - nothing!
[ترجمه گوگل]آبی های بی حال، با این حال، شایسته چیزی بودند که امروز به دست آوردند - هیچ چیز!
[ترجمه ترگمان]با این حال، بلوز lethargic سزاوار چیزی بود که امروز به دست اورده بود - هیچ!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She has been feeling oddly lethargic all through the drills.
[ترجمه گوگل]او در تمام مدت تمرین احساس بی حالی عجیبی می کرد
[ترجمه ترگمان]او در تمام drills به نحو عجیبی دچار بی حالی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. All this hot weather is making me feel lethargic.
[ترجمه گوگل]این همه هوای گرم باعث می شود احساس بی حالی کنم
[ترجمه ترگمان]همه این هوای داغ باعث شده که احساس ضعف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Inactivity and introspection left him lethargic and uninterested in anything.
[ترجمه گوگل]بی تحرکی و درون نگری او را بی حال و بی علاقه به چیزی می کرد
[ترجمه ترگمان]درون گرایی و درون گرایی او او را بی حال و بی علاقه به هیچ چیز ترک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Hot weather makesme lethargic.
[ترجمه گوگل]هوای گرم من را بی حال می کند
[ترجمه ترگمان]هوای گرم بی حال و بی حال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Patients with depression may be lethargic during the day and unable to sleep at night.
[ترجمه گوگل]بیماران مبتلا به افسردگی ممکن است در طول روز بی حال باشند و در شب نتوانند بخوابند
[ترجمه ترگمان]بیماران مبتلا به افسردگی ممکن است در طول روز بی حال باشند و نمی توانند شب ها بخوابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Problems at home were making Will feel lethargic.
[ترجمه گوگل]مشکلات در خانه باعث می شد ویل احساس بی حالی کند
[ترجمه ترگمان]مشکلات خانه باعث می شد ویل احساس خستگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They were tatty and smelly and lethargic.
[ترجمه گوگل]آنها کثیف و بدبو و بی حال بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها tatty و بدبو و بی حال بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Lying in a crib, Mary was lethargic, fevered, and unable to swallow any liquids for four days.
[ترجمه گوگل]مری که در گهواره دراز کشیده بود، بی حال بود، تب داشت و به مدت چهار روز قادر به قورت دادن هیچ مایعی نبود
[ترجمه ترگمان]مری که روی تخت خواب دراز کشیده بود، بی حال، تب آلود، و قادر به قورت دادن مایعات به مدت چهار روز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The more lethargic, weak and ill the infant, the greater is the urgency and need for expert advice.
[ترجمه گوگل]هر چه نوزاد بی حال، ضعیف و بیمارتر باشد، فوریت و نیاز به مشاوره تخصصی بیشتر است
[ترجمه ترگمان]هرچه کودک بی حال، ضعیف و بیمار باشد، ضرورت و نیاز به توصیه متخصص بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید