معنی: تحقیر، یاس، نومیدی شکستمعانی دیگر: سرخوردگی، نومیدی، سرازیر شدن هواپیما (پیش از فرود)، 1- پایین آوردن یا پایین بردن، 2- آهسته کردن، کند کردن، بطی کردن 3- مایوس کردن، سر خورده کردن، نومید کردن
• (2)تعریف: relief or relaxation after tension. • مترادف: easement, relaxation, relief, respite, rest • مشابه: letup
• (3)تعریف: depression or dejection after excitement. • مترادف: comedown • مشابه: blues, dejection, depression, doldrums
عبارت ( phrase )
• (1)تعریف: to fail to satisfy; disappoint. • مترادف: disappoint, fail • مشابه: disillusion
• (2)تعریف: to betray or forsake. • مترادف: betray, forsake • مشابه: abandon, desert
• (3)تعریف: to cease or slow activity. • مترادف: abate, cease, diminish, slacken • مشابه: decrease
جمله های نمونه
1. it was quite a letdown to see him lose
مشاهده ی باختن او کاملا مرا دمق کرد.
2. The end of the book was a real letdown.
[ترجمه A.A] پایان کتاب واقعا نا امید کننده ( ناراحت کننده ) بود
|
[ترجمه گوگل]پایان کتاب یک دلتنگی واقعی بود [ترجمه ترگمان]پایان کتاب ناامیدکننده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A letdown was to be expected after the intense activities of high holy days.
[ترجمه گوگل]پس از فعالیتهای شدید روزهای مقدس، انتظار میرفت که دچار کسادی شود [ترجمه ترگمان]بعد از فعالیت های شدید روزه ای مقدس، ناامیدکننده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It will be a major letdown if we lose the game to Kansas.
[ترجمه گوگل]اگر بازی را به کانزاس ببازیم، یک شکست بزرگ خواهد بود [ترجمه ترگمان]اگر ما بازی را به کانزاس از دست بدهیم، ناامیدکننده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The letdown after the great send-off was terrible.
[ترجمه سهیل بیانی] او یک سطل را به چاه می اندازد تا آب بردارد
|
[ترجمه گوگل]ناکامی پس از ارسال بزرگ وحشتناک بود [ترجمه ترگمان] بعد از اون پرتاب بزرگ وحشتناک وحشتناک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Waldon has vowed not to let a letdown happen.
[ترجمه Aylar] یه طناب پایین بنداز تا بتونم بالا بیام
|
[ترجمه گوگل]والدون متعهد شده است که اجازه نخواهد داد که ناامیدی اتفاق بیفتد [ترجمه ترگمان]Waldon قول داده است که اجازه ندهد یک ناامیدکننده اتفاق بیفتد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The absence of it was a letdown.
[ترجمه Diana] او آهسته به خانه رفت و احساس تنهایی کرد و ناامید شد.
|
[ترجمه گوگل]فقدان آن یک ناامیدی بود [ترجمه ترگمان]نبودن آن ناامیدکننده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The regents were a big letdown.
[ترجمه Diana] او در گذشته به شدت ناامید شده بود.
|
[ترجمه ملو] او در گذشته به شدت ناامید شده بود
|
[ترجمه گوگل]نایب السلطنه ها یک ناامیدی بزرگ بودند [ترجمه ترگمان] خانواده \"regents\" ها هم یه اشتباه بزرگ بودن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Try to relax during the letdown. Usually the milk will spurt out in forceful sprays in the beginning, and then slow down.
[ترجمه گوگل]سعی کنید در حین بیکاری آرام باشید معمولاً شیر در ابتدا به صورت اسپری های شدید بیرون می ریزد و سپس سرعت آن کاهش می یابد [ترجمه ترگمان]سعی کنید در طول ناامیدکننده به استراحت بپردازید معمولا شیر با فشار قوی از ابتدا شروع می شود، و بعد آهسته پایین می اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. What a letdown! That wasn't as juicy as I thought.
[ترجمه گوگل]چه ناامیدی! آنقدر که فکر می کردم آبدار نبود [ترجمه ترگمان]چه ناامیدکننده! آن قدرها که فکر می کردم آبدار نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It was a big letdown when I was not accepted by Harvard university.
[ترجمه Diana] این نمایش به طرز قابل قبولی سرگرم کننده است اما عملکرد ضعیف بازیگرانش آن را پایین می آورد.
|
[ترجمه گوگل]وقتی از دانشگاه هاروارد قبول نشدم، ناامیدی بزرگی بود [ترجمه ترگمان]وقتی دانشگاه هاروارد پذیرفته نشد، ناامیدکننده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. After you taste the food, you feel a letdown.
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه طعم غذا را میچشید، احساس ناامیدی میکنید [ترجمه ترگمان]بعد از اینکه طعم غذا رو بچشی احساس ناامیدی می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The letdown of waste water with 2-iso- triamine not only pollute environment, but also easily cause burning and explosion.
[ترجمه گوگل]دفع فاضلاب با 2 ایزوتریامین نه تنها محیط را آلوده می کند، بلکه به راحتی باعث سوختن و انفجار می شود [ترجمه ترگمان]شکست آب هدر دادن آب با ۲ - iso نه تنها محیط زیست را آلوده می کند بلکه به آسانی باعث سوختن و انفجار می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Derek Fisher cautioned against a letdown Monday.
[ترجمه گوگل]درک فیشر در مورد ناامیدی روز دوشنبه هشدار داد [ترجمه ترگمان]درک فیشر در برابر یک ناامیدکننده هشدار داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. What a letdown! That is not as juicy as I thought.
[ترجمه گوگل]چه ناامیدی! آنقدرها هم که فکر می کردم آبدار نیست [ترجمه ترگمان]چه ناامیدکننده! آن قدرها هم که فکر می کردم آبدار نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. He's the sort of man who would let down the tyres on your car just out of/from spite.
[ترجمه گوگل]او از آن دسته افرادی است که لاستیک های خودروی شما را از روی انزجار/بغض رها می کند [ترجمه ترگمان]او از آن نوع مردانی است که با لج افتادن لاستیک ماشینت را پیاده می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. She let down her umbrella and furled it.
[ترجمه گوگل]چترش را زمین گذاشت و آن را پر کرد [ترجمه ترگمان]چترش را پایین گذاشت و جمع کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. He let down a bucket into the well to draw water.
[ترجمه گوگل]او یک سطل را در چاه انداخت تا آب بکشد [ترجمه ترگمان]سطل را در چاه گذاشت تا آب بکشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. Let down a rope so that I can climb up.
[ترجمه گوگل]طنابی را پایین بیاور تا بتوانم بالا بروم [ترجمه ترگمان]یه طناب بزار زمین تا بتونم بالا برم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. Don't let down even if you're nearing the destination.
[ترجمه گوگل]حتی اگر به مقصد نزدیک شده اید ناامید نشوید [ترجمه ترگمان]حتی اگر به مقصد نزدیک بشی، ولش نکن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. He trudged home feeling lonely and let down.
[ترجمه گوگل]او با احساس تنهایی و ناامیدی به خانه رفت [ترجمه ترگمان]در حالی که احساس تنهایی و تنهایی می کرد، به خانه راه افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. She had been let down badly in the past.
[ترجمه گوگل]او در گذشته به شدت ناامید شده بود [ترجمه ترگمان]در گذشته بدجوری به او اجازه داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. Are you going to let down or take up the hem of that dress?
[ترجمه گوگل]آیا میخواهید لبه آن لباس را کنار بگذارید یا آن را بردارید؟ [ترجمه ترگمان]می خو ای ول کنی یا لبه اون لباس رو بگیری؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. When such advisers fail in their duty, they let down the whole system.
[ترجمه گوگل]وقتی چنین مشاورانی در انجام وظایف خود کوتاهی می کنند، کل سیستم را ناامید می کنند [ترجمه ترگمان]هنگامی که این مشاوران در وظیفه خود شکست می خورند، کل سیستم را رها می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. The play is tolerably amusing, but it is let down by the actors' weak performances.
[ترجمه گوگل]این بازی به طرز قابل تحملی سرگرم کننده است، اما با بازی ضعیف بازیگران ناامید می شود [ترجمه ترگمان]نمایش تا حدودی سرگرم کننده است، اما بازیگران نمایش ضعیف را کنار می گذارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. Those pesky kids from next door have let down my car tyres again!
[ترجمه گوگل]بچه های مزاحم همسایه دوباره لاستیک های ماشینم را پایین انداختند! [ترجمه ترگمان]آن بچه های pesky که از در بغلی می آیند، باز هم لاستیک ماشینم را پایین گذاشته اند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. The manager thought they had let down the firm.
[ترجمه گوگل]مدیر فکر می کرد آنها شرکت را ناامید کرده اند [ترجمه ترگمان]مدیر فکر می کرد که آن ها شرکت را ول کرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. He is a bit let down by the low grade he got.
[ترجمه گوگل]او از نمره پایینی که گرفته کمی ناامید شده است [ترجمه ترگمان]از نمره پایینی که گرفته کمی پایین اومده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. Remove wheelnuts, let down tyre, put on spare.
[ترجمه گوگل]مهره چرخ را بردارید، لاستیک را پایین بیاورید، زاپاس را بپوشید [ترجمه ترگمان]لاستیک را بردارید، لاستیک را پایین بیاورید، اضافه کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[نساجی] اصطلاح رقیق کردن رنگ و یا مواد کمکی رنگرزی
انگلیسی به انگلیسی
• disappointment, discouragement, feeling of depression; decrease, reduction if you say that something is a letdown, you mean that it is disappointing; an informal word. disappoint; lower; lengthen, let out a hem in order to make an article of clothing longer
پیشنهاد کاربران
( اسم ) موقعیتی که فردی به خاطر کوتاهی دیگری مایوس شده. ( فعل ) مایوس کردن کسی با کوتاهی کردن.
A letdown is a feeling of disappointment or a person or thing that fails to meet expectations. letdown احساس ناامیدی یا شخص یا چیزی است که انتظارات را برآورده نمی کند. ضد حال The movie was a letdown. I was expecting so much more. ... [مشاهده متن کامل]
I thought the party would be fun, but it turned out to be a total letdown. I was really excited for the game, but it ended up being a letdown.
پشت کسی رو خالی کردن
Let down of the milk ترشح شیر
A let - down is a disappointment that you suffer, usually because something has not happened in the way in which you expected it to happen.
چیز ناامیدکننده ضدحال حالگیری
Hey don't be sad it's normal you're not the first one who let me fown هی ناراحت نباش عادیه ، تو اولین نفری نیستی که منو ناامید کرد🙂
● ضد حال ، ناامیدی ■ وقتی وصله فقط اسم هست، فعلش let down هست نه letdown
ازت انتظار بیشتری داشتم ناامیدم کردی You let me down
آزاد سازی شیر از پستان در اصطلاح پزشکی:lactation
ضد حال
( کسی را ) نا امید کردن # When I was sent to prison, I really felt I had let my parents down # My children would never let me down # I'm relying on your help, please don't let me down # If you put your trust in me, I will not let you down
I won't let you down یعنی ناامیدت نمیکنم
ناامید کن
خلاف انتظار و اعتماد کسی عمل کردن و کسی را ناامید کردن از عملکرد خود let sb down
ناامید کردن . make hopeless
ناامید کردن make hopeless
بلند ترکردن ( بزرگترکردن ) لباس با باز کردن بخشهای تا شده ش The skirt is too short, it needs letting down فقط مراقب باشید وقتی لباس کوتاه بود از این کلمه استفاده میشه اگه لباس تنگ باشه از let out به معنی گشادتر کردن لباس استفاده میشه: The skirt is too short, it needs letting out
ناامیدی
به معنای اینکه یه نفر از شما یه انتظاری داره و متاسفانه شما اونو انجام نمیدی و let him down میکنی، ناامیدش میکنی از اینکه روت حساب کرده.
دوتا معنی داره ١ ) زمانی که موهای خانم به صورت دم اسبی بسته شده و بازش میکنه میگه let down ٢ ) به معنی نامید بودن
ناامیدم مکن
زیر قول زدن، ناامید کردن
مایوس کردن
رها کردن، به حال خود گذاشتن
Disappoint
noun noun: let - down; plural noun: let - downs; noun: letdown; plural noun: letdowns 1. a disappointment. "the election was a bit of a let - down" synonyms: disappointment, disillusionment, anticlimax, comedown, non - success, non - event, fiasco, setback, frustration, blow; More ... [مشاهده متن کامل]
informalwashout, damp squib "it's a big let - down when bonfire parties fizzle out" antonyms: triumph, climax 2. the release of milk in a nursing mother or lactating animal as a reflex response to suckling or massage. "in order to aid let - down do not feed at this time" 3. AERONAUTICS the descent of an aircraft or spacecraft prior to landing. "you might well commence a let - down miles away"
let somebody down:حال کسی رو گرفتن و ناامیدکردن
Let me down یعنی منو بذار پایین
Letting down بلند کردن لباس
Letting out گشاد کردن
Can you find a way to let me down, slowly? میتونی راهی پیدا کنی که منو آهسته تر ناامید و مایوس کنی؟
همون نا امید کردن
ناامید کردن
نا امید کردن کسی
تحقیر
مایوس کردن نا امید کردن I am counting on you to help me dont let me down
Make sb disappointed by not doing sth they are expecting you to do