let go


1- آزادکردن، رهاکردن 2- چشم پوشیدن از، ول کردن، دور انداختن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to stop holding; set free.
متضاد: grasp, hold, seize

- I caught a fish but I let it go.
[ترجمه فرنوش] یک ماهی صید کردم اما رهایش کردم.
|
[ترجمه مائده احمدی] من یک ماهی را گرفتم اما آن را رها کردم
|
[ترجمه گوگل] ماهی گرفتم ولی رهاش کردم
[ترجمه ترگمان] یه ماهی گرفتم اما گذاشتم بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take away the job of; fire.

- They let him go because he was always late for work.
[ترجمه Kambiz .mohamadpour] او را اخراج کردند ، زیرا همیشه با تاخیر سرکار بود .
|
[ترجمه ساسان سرمایه] او را اخراج کردند چون همیشه دیر میومد، شکل محترمانه تر اخراج کردن
|
[ترجمه گوگل] او را رها کردند چون همیشه دیر سر کار می آمد
[ترجمه ترگمان] او را رها کردند چون همیشه برای کار دیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A word and a stone let go cannot be recalled.
[ترجمه Kambizmohamadpour] سنگ که رها شود و سخنی که گفته میشود دیگه قابل برگشت نیست ( ضرب المثل )
|
[ترجمه محبوب] آب رفته به جوی بازنمیگردد.
|
[ترجمه گوگل]یک کلمه و یک سنگ رها نمی شود به یاد آورد
[ترجمه ترگمان]یک کلمه و یک سنگ را نباید به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Grasp the shadow and let go the substance.
[ترجمه گوگل]سایه را بگیرید و ماده را رها کنید
[ترجمه ترگمان]به سایه نگاه کنید و ماده را رها کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hold on tight and don't let go!
[ترجمه Billy] برای هدفت تا اخر برو و ولش نکن
|
[ترجمه گوگل]محکم بگیر و رها نکن!
[ترجمه ترگمان]محکم نگهش دار و ولش نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Does not belong to me,I will let go.
[ترجمه army] بزار و برو اسم اهنگ ی تی اس الان بخواطرش گریه کردم
|
[ترجمه Billy] او را اشتباه به من دادند و من اورا پس دادم
|
[ترجمه گوگل]مال من نیست، رها خواهم کرد
[ترجمه ترگمان] به من تعلق نداره، من میذارم بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our boss has been let go.
[ترجمه گوگل]رئیس ما رها شده است
[ترجمه ترگمان] رئیس ما آزاد شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He grabbed hold of me and wouldn't let go.
[ترجمه گوگل]منو گرفت و رها نکرد
[ترجمه ترگمان]او به من چنگ زد و رهایش نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He let go of the rope.
[ترجمه Billy] او طناب های رقصان را در اسمان دید
|
[ترجمه گوگل]طناب را رها کرد
[ترجمه ترگمان]طناب را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You've got to learn to let go.
[ترجمه گوگل]باید یاد بگیری که رها کنی
[ترجمه ترگمان]باید یاد بگیری که بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let go hand in a noisy streets, find the pupil picture.
[ترجمه گوگل]دست در خیابان های پر سر و صدا بگذارید، تصویر مردمک را پیدا کنید
[ترجمه ترگمان]بیایید در یک خیابان شلوغ دست به دست هم بدهیم، تصویر مردمک چشم را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We learn to let go of things and people that hurt us in the past and just move on. For life is all about moving on.
[ترجمه گوگل]ما یاد می گیریم که چیزها و افرادی را که در گذشته به ما صدمه زده اند را رها کنیم و فقط ادامه دهیم زیرا زندگی همه چیز در مورد حرکت است
[ترجمه ترگمان]ما یاد می گیریم که رها کنیم از چیزها و افرادی که در گذشته به ما آسیب رسانده اند و فقط به راه خود ادامه می دهیم برای زندگی همه چیز در حال حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To remember, to let go, and to move on.
[ترجمه گوگل]به خاطر سپردن، رها کردن و ادامه دادن
[ترجمه ترگمان]برای اینکه به یاد داشته باشم که بگذارم برود و برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When you finally let go of the past, something better comes along.
[ترجمه گوگل]وقتی بالاخره گذشته را رها کردی، چیز بهتری پیش می آید
[ترجمه ترگمان]وقتی بالاخره از گذشته رها شدی، یه چیزی بهتر پیش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The moment I let go of the dog, she's off like a shot.
[ترجمه گوگل]لحظه‌ای که سگ را رها می‌کنم، او مثل یک تیر خلاص می‌شود
[ترجمه ترگمان]لحظه ای که من سگ را رها می کنم، او مثل یک گلوله جاخالی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sometimes you just have to learn to let go.
[ترجمه گوگل]گاهی فقط باید یاد بگیری که رها کنی
[ترجمه ترگمان]بعضی وقتا باید یاد بگیری که بی خیال بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bowler let go a couple of scorchers.
[ترجمه گوگل]کاسه‌زن چند تا دمنده را رها کرد
[ترجمه ترگمان]کلاه لبه دارش چند تایی از آن ها را رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• release, free; desist, leave alone; give up
leave off!, leave it!, stop it!, leave it alone!

پیشنهاد کاربران

تفاوت let go و let out در معنای "رها کردن":
let out به معنای ول کردن چیزی هست که در داخل هست و ما با ول کردنش میزاریم که بیاد بیرون ( مثلا سگ رو بزاری از خونه بیاد توی حیاط ) اما
let go بیشتر به معنای ضمنی رها کردن هست یعنی کسی نچسبیدتش و به همین دلیل امثال let me go گاهی اوقات با "اجازه بده برم" و مشابه این ترجمه میشه. به همین دلیل میتونه شامل انواع رها کردن مثلا رها کردن احساس گناه یا غیره باشه و معنای "آزاد گذاشتن" بده.
...
[مشاهده متن کامل]

بزن بزیم
از کار برکنار شدن
Let go :
ترک کردن _رها کردن _ول کردن_اخراج کردن_مرخص کردن_ آزاد کردن
*دقت کنید یک اصطلاحه و Let در اینجا به معنای اجازه نیست *
Let ( someone/something ) go :
ترک کردن یا رها کردنِ چیزی یا کسی
...
[مشاهده متن کامل]

تعریف در دیکشنری انگلیسی :
To stop holding someone or something :
ترجمه : دست کشیدن از نگه داشتن کسی یا چیزی ( همون معنای ول کردن و ترک کردن )
مثال:
Don't let me go
ترجمه : ترکم نکن
Let me go
ترجمه:تنهام بذار ( دست از سرم بردار_برو_رهام کن_ولم کن )
اگر انیمیشن Frozen و دیده باشید میبینید که در بخشی از این انیمیشن آهنگی با نام Let it go خونده میشه که در ورژن دوبله " رها شو " ترجمه شده
Let it go
ترجمه: رهاش کن
Don't le go of my hand!
ترجمه:دستمو ول نکن
The people who love you will never let you go even if they have a thousand reasons
ترجمه: افرادی که شما را دوست دارند حتی اگر هزاران دلیل داشته باشند هرگز ترکتان نخواهند کرد.
I love fishing but hate killing animals, so I let whatever I catch go.
ترجمه:من عاشق ماهیگیری هستم اما از کشتن حیوانات متنفرم ، پس هر چیزی که گرفته بودمو رها کردم
I'm worried that they'll let me go once this special project is over.
ترجمه : نگران اینم که بعد از اتمام این پروژه ی ویژه اخرجم کنن ( گفتیم به معنای مرخص کردن و اخراج کردن هم هست )

یعنی : اخراج syn: fired
بی خیال
بیا بریم

رها کردن
اخراج کردن

بپرس