lessen

/ˈlesn̩//ˈlesn̩/

معنی: خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کاهش دادن، کمتر شدن، کمتر کردن، تخفیف یافتن
معانی دیگر: کم کردن، کم شدن، کاسته شدن، کوچکتر کردن یا شدن، ویدا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: lessens, lessening, lessened
• : تعریف: to become or make smaller in degree, amount, or size.
مترادف: abate, bate, decrease, diminish, lower, reduce, subside
متضاد: increase
مشابه: abridge, cool, decline, deduct, dwindle, ebb, fall, let up, lighten, minimize, mitigate, moderate, prune, remit, shrink, wane

جمله های نمونه

1. to lessen the gap between the poor and the rich
کم کردن فاصله ی بین فقرا و ثروتمندان

2. an attempt to lessen the depredations of that widespread disease
کوشش در کاستن میزان ویرانگری های آن بیماری همه گیر

3. this pill will lessen your pain
این قرص درد شما را کم خواهد کرد.

4. They gave her an injection to lessen the pain.
[ترجمه گوگل]برای کاهش درد به او آمپول زدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به او تزریق کردند تا درد را کم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Toolbelts free both hands and lessen the risk of dropping hammers.
[ترجمه گوگل]کمربند ابزار هر دو دست را آزاد می کند و خطر افتادن چکش را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]Toolbelts هر دو دست را آزاد کرده و خطر انداختن چکش را کاهش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We invest broadly to lessen the risk.
[ترجمه گوگل]ما به طور گسترده سرمایه گذاری می کنیم تا ریسک را کاهش دهیم
[ترجمه ترگمان]ما بطور گسترده سرمایه گذاری می کنیم تا ریسک را کاهش دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new project will lessen the effects of car pollution.
[ترجمه گوگل]پروژه جدید اثرات آلودگی خودروها را کاهش خواهد داد
[ترجمه ترگمان]پروژه جدید اثرات آلودگی خودرو را کاهش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Several drugs are used to lessen the severity of the symptoms.
[ترجمه گوگل]چندین دارو برای کاهش شدت علائم استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]داروهای چندی برای کاهش شدت علایم به کار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To get out of Palma would lessen her chances of running into Fernando.
[ترجمه گوگل]خروج از پالما شانس او ​​را برای برخورد با فرناندو کاهش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]برای پیاده شدن از پالما شانس او برای فرار به سوی فرناندو را کم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He felt her grip lessen, and heard her hit the ground.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که چنگ او کمتر شده است، و شنید که او به زمین برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]احساس کرد دستش به زمین خورد و صدای برخورد او به زمین را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was felt that these arrangements would lessen the risk of the association being drawn into difficulties if anything else went wrong.
[ترجمه گوگل]احساس می‌شد که این ترتیبات خطر گرفتار شدن انجمن را در صورت بروز هر مشکلی کاهش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]احساس می شد که اگر مشکلی پیش آید، این ترتیبات خطر ایجاد ارتباط با مشکلات را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sympathetic typifications of Catholics do little to lessen the obvious problem of being attacked while walking the beat.
[ترجمه گوگل]گونه‌های دلسوزانه کاتولیک‌ها نمی‌تواند مشکل آشکار مورد حمله قرار گرفتن در حین حرکت را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]typifications دلسوز به کاتولیک ها اجازه نمی دهند که در هنگام راه رفتن، مشکل آشکار مورد حمله قرار بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This process should lessen the chances of pricing too low or of needlessly giving away other concessions like favourable payment terms.
[ترجمه گوگل]این فرآیند باید شانس قیمت گذاری بسیار پایین یا دادن بیهوده امتیازات دیگر مانند شرایط پرداخت مطلوب را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]این فرآیند باید شانس قیمت گذاری بیش از حد پایین یا بدون دلیل دادن امتیازات دیگر مانند شرایط پرداخت مناسب را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Gaullist control of broadcasting did not lessen.
[ترجمه گوگل]کنترل گولیستی صدا و سیما کمتر نشد
[ترجمه ترگمان]کنترل Gaullist پخش رادیویی کاهش نیافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

تقلیل دادن (فعل)
reduce, lessen, cut, attenuate, weaken, scrimp, cut back, cut down

تقلیل یافتن (فعل)
diminish, lessen

کاهش دادن (فعل)
lessen, palliate

کمتر شدن (فعل)
lessen

کمتر کردن (فعل)
lessen

تخفیف یافتن (فعل)
lessen, scant

تخصصی

[ریاضیات] کم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• reduce, diminish, make less; decrease, become less
if something lessens or is lessened, it becomes smaller in amount or degree.

پیشنهاد کاربران

decrease = lessen
خفیف
⭕️ واژه lessen ( کاهش دادن ، به حداقل رساندن ) را با واژه lesson ( کلاس ، درس دادن ) اشتباه نگیرید !
به حداقل رساندن
A healthy diet can lessen the risk of heart disease
کاهش یافتن،
کم شدن

کاهش دادن، کم کردن
the pain was lessening
درد داشت کم میشد

بپرس