lenten

/ˈlentən//ˈlentən/

معنی: لاغر، ناگوار، وابسته به چله، بی گوشت، حزن اور
معانی دیگر: (خوراک) بی گوشت، بی قوت، وابسته به لنت (رجوع شود به: len)، روزهای پرهیز وروزه، نحیف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or characteristic of Lent.

(2) تعریف: appropriate to Lent; somber or austere.

جمله های نمونه

1. Elinor Fettiplace's recipe book of 1604 contains another Lenten delicacy - almond cakes which were sweetened with aniseed.
[ترجمه گوگل]کتاب دستور العمل الینور فتیپلاس در سال 1604 حاوی یک غذای لذیذ دیگر است - کیک بادام که با بادیان شیرین شیرین شده بود
[ترجمه ترگمان]از کتاب آشپزی الی نور الی نور، شامل یک کیک گوشت خام و گوشت دار یا گوشت بادام دیگر است که با طعم عرق مخلوط شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the Lenten period, the Church makes it her duty to propose some specific tasks that accompany the faithful concretely in this process of interior renewal: these are prayer, fasting and almsgiving.
[ترجمه گوگل]در دوره روزه‌داری، کلیسا وظیفه خود می‌داند که برخی وظایف خاص را که مؤمنان را به طور مشخص در این فرآیند تجدید داخلی همراهی می‌کنند، پیشنهاد کند: اینها دعا، روزه و صدقه است
[ترجمه ترگمان]در دوران Lenten، کلیسا وظیفه خود را انجام می دهد تا برخی وظایف خاص را که به طور مناسب در این فرآیند از نوسازی داخلی همراهی می کنند پیشنهاد کند: اینها دعا، روزه و almsgiving هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Lenten practice of almsgiving thus becomes a means to deepen our Christian vocation.
[ترجمه گوگل]بنابراین، عمل روزه ی صدقه به وسیله ای برای تعمیق مسلک مسیحی ما تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]بنابراین، شیوه Lenten of وسیله ای برای عمیق تر کردن حرفه مسیحی ما می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Lenten Rose, or Helleborus orientalis.
[ترجمه گوگل]گل رز روزه دار یا Helleborus orientalis
[ترجمه ترگمان]\"The\" Lenten \"یا\" Helleborus orientalis
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Religious leaders opposed this Lenten ritual near Manila, but it has become one of the Philippine's top seasonal attractions.
[ترجمه گوگل]رهبران مذهبی با این مراسم روزه در نزدیکی مانیل مخالفت کردند، اما این مراسم به یکی از برترین جاذبه های فصلی فیلیپین تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]رهبران مذهبی با این مراسم Lenten در نزدیکی مانیل مخالف بودند، اما این مراسم به یکی از جاذبه های مهم فصلی فیلیپین تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Through God's grace, the Lenten disciplines can bring about growth in Christ-likeness.
[ترجمه گوگل]از طریق فیض خدا، انضباط روزه می تواند باعث رشد در شباهت مسیح شود
[ترجمه ترگمان]از طریق لطف خداوند، مقررات Lenten می توانند رشد را در عیسی مسیح ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Half the year was devoted to Lenten fasting prescribed by religion, and even marriage was discouraged.
[ترجمه گوگل]نیمی از سال به روزه روزه ای اختصاص داشت که در دین مقرر شده بود و حتی ازدواج نیز منع شد
[ترجمه ترگمان]نیمی از سال وقف پرهیز از روزه شده توسط مذهب شده بود، و حتی ازدواج دلسرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The genus Helleborus includes plants that are commonly called "Christmas rose" and "Lenten rose".
[ترجمه گوگل]جنس Helleborus شامل گیاهانی است که معمولاً به آنها "رز کریسمس" و "رز روزه" می گویند
[ترجمه ترگمان]جنس Helleborus شامل گیاهانی است که معمولا \"طلوع کریسمس\" خوانده می شوند و \"Lenten\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All the banquet—the meat dishes and the Lenten fare alike—was sumptuous, but still he could not be perfectly at ease till the end of dinner.
[ترجمه گوگل]همه ضیافت ها - غذاهای گوشتی و غذای نهار به طور یکسان - مجلل بود، اما هنوز او تا پایان شام نمی توانست کاملاً آسوده باشد
[ترجمه ترگمان]همه ضیافت، غذاهای گوشت خام و خوراک گوشت خام به هم شبیه بود - با شکوه بود، اما با این حال نمی توانست تا آخر شام راحت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Lenten fast dictated that the simnel cake had to keep until Easter.
[ترجمه گوگل]روزه روزه حکم می کرد که کیک simnel باید تا عید پاک نگه داشته شود
[ترجمه ترگمان]The به سرعت دیکته می کرد که کیک simnel باید تا عید پاک ادامه یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To aid you in your Lenten journey, I have placed on our library's reserve shelf a collection of articles that describe and explain the Lenten disciplines, along with a short bibliography.
[ترجمه گوگل]برای کمک به شما در سفر روزه‌تان، مجموعه‌ای از مقالاتی را در قفسه‌ی رزرو کتابخانه‌مان قرار داده‌ام که رشته‌های روزه‌داری را توصیف و توضیح می‌دهد، همراه با کتاب‌شناسی کوتاه
[ترجمه ترگمان]برای کمک به شما در طول سفر your، من مجموعه مقالات را در قفسه ذخیره کتابخانه ما قرار داده و آن را به همراه کتابشناسی مختصری توصیف و توضیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My dear friends, during the Lenten season, are you willing to spend some time to meditate and pray?
[ترجمه گوگل]دوستان عزیزم، آیا حاضرید در ایام عید، مدتی را صرف مراقبه و دعا کنید؟
[ترجمه ترگمان]دوستان عزیزم، در طول این فصل Lenten مایل هستید کمی وقت صرف مدیتیشن و عبادت کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bread like what you only eat in March to keep the Lenten hunger pangs at bay.
[ترجمه گوگل]نانی مانند چیزی که فقط در ماه مارس می خورید تا از گرسنگی روزه جلوگیری کنید
[ترجمه ترگمان]نانی مثل آنچه در ماه مارس می خورید تا the و Lenten را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. University students summoned the courage to demonstrate for multi-party changes soon after the Lenten letter was read.
[ترجمه گوگل]بلافاصله پس از خواندن نامه روزه، دانشجویان دانشگاه شجاعت خود را برای تظاهرات برای تغییرات چند حزبی احضار کردند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان دانشگاه شهامت خود را برای تظاهرات چند حزبی پس از خواندن نامه Lenten، فرا خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Spice and fruit breads, similar to hot cross buns, were typical Elizabethan Lenten fare.
[ترجمه گوگل]نان‌های ادویه‌ای و میوه‌ای، شبیه نان‌های تند تند، غذای معمولی روزه الیزابت بود
[ترجمه ترگمان]نان های ادویه و میوه، مشابه نان های cross داغ، غذای معمول دوران الیزابت Lenten بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لاغر (صفت)
slight, gaunt, harsh, delicate, wizen, lean, weak, angular, skinny, thin, slim, emaciated, atrophic, spare, meager, exiguous, twiggy, gracile, scrannel, slink, lenten, scraggy, slab-sided, slimpsy, slimsy, unmelodious

ناگوار (صفت)
disagreeable, harsh, horrific, unsavory, burdensome, horrible, unpleasant, unwholesome, insalubrious, lenten

وابسته به چله (صفت)
lenten

بی گوشت (صفت)
lenten

حزن اور (صفت)
pathetic, lenten

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to lent; characteristic of lent, spare, austere, somber

پیشنهاد کاربران

بپرس