length

/ˈleŋkθ//leŋθ/

معنی: مد، درجه، طول، مدت، قد، درازا، امتداد
معانی دیگر: درازی، درازای زمان، طول مدت، (هر چیزی که به درازای معین و متعارفی بریده یا درست شده باشد) قواره، تکه، قطعه، لخته، لت، بخشه، درازه، (در مسابقات و غیره) به اندازه ی یک طول یا قد، (آواشناسی) دیرش، کشش، (عامیانه) بلندی واکه، درازی واکه، مدت
length_
پسوند: به درازای معین [full-length یا half-length]

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: at length, go to any lengths
(1) تعریف: extent of linear distance.
مشابه: distance, measure, reach, span

- a foot in length
[ترجمه مجید. شه پر] طولش برابر است با یک پا.
|
[ترجمه گوگل] یک فوت طول
[ترجمه ترگمان] یک قدم به طول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the entire such extent of a thing.
مترادف: distance, span
مشابه: compass, extent, measure, range, reach, stretch

- We walked the length of the street.
[ترجمه گوگل] طول خیابان را طی کردیم
[ترجمه ترگمان] طول خیابان را طی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a portion of the entire extent of something.
مترادف: measure, piece, section, segment
مشابه: portion, run

- a short length of rope
[ترجمه javad] اندازه کمی از طناب
|
[ترجمه گوگل] طول کوتاه طناب
[ترجمه ترگمان] یک طناب کوتاه از طناب بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: amount of time.
مترادف: duration
مشابه: dimension, extent, span, term, time

- the length of a film
[ترجمه گوگل] طول یک فیلم
[ترجمه ترگمان] طول یک فیلم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: extent of effort.
مترادف: measure, trouble
مشابه: effort

- They went to great lengths to succeed.
[ترجمه JB] تلاش زیادی برای موفقیت کردند. ( تلاش زیادی کردند تا موفق شدند )
|
[ترجمه گوگل] آنها برای موفقیت تلاش زیادی کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها به lengths بزرگ رفتند تا موفق شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: the fact of being relatively extended in space or time.
مترادف: protractedness
متضاد: brevity
مشابه: extent, persistence, span

- an opera noted for its length
[ترجمه گوگل] اپرا که به طول آن مشهور است
[ترجمه ترگمان] یک اپرا به طول آن نوشته شده بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a length of cloth
یک قواره پارچه

2. a length of plastic pipe
یک تکه لوله ی پلاستیکی

3. the length of his speech tired me out
طولانی بودن نطق او مرا خسته کرد.

4. the length of the journey
طول سفر

5. the length of the room
درازای اتاق

6. the length of time, holidays inclusive, will be twenty days
طول مدت،با افزودن روزهای تعطیل،بیست روز خواهد بود.

7. at length
1- پس از مدتی مدید،بالاخره 2- تماما،کلا

8. a short length of colored film
یک بخش کوتاه از فیلم رنگی

9. the room's length is six and its width is four meters
درازای اتاق شش متر و پهنای آن چهارمتر است.

10. at arm's length
دور از

11. at full length
دراز کشیده،با تمام قد یا طول،در تمام درازا

12. measure one's length
(لباس) خیاط دوخته (در برابر: آماده یا پیش دوخته شده)،دوخته شده به اندازه ی شخص

13. . . . if the length of life is suddenly lessened
. . . اگر ویدا شود یکبارگی عمر

14. he ran the length of the street
او طول خیابان را دوید.

15. in america, the length of highschool is standardized at four years
در امریکا طول زمان دبیرستان چهار سال تعیین شده است.

16. iraj walked the length of the street
ایرج طول خیابان را پیمود.

17. to measure the length of the table
درازای میز را اندازه گرفتن

18. what was the length of your imprisonment?
مدت زندانی شما چقدر بود؟

19. go to any length
به هر قیمتی که شده کاری را انجام دادن،از هر اقدامی فرو گذار نکردن

20. keep at arm's length
از کسی دوری کردن،(به کسی) نزدیک نشدن

21. he paced off the length and breadth of the carpet
او طول و عرض قالی را گز کرد.

22. keep ali at arm's length
زیاد با علی خودمانی نشو.

23. they are of equal length
درازای آنها برابر است.

24. two pipes of uneven length
دو لوله با طول متفاوت

25. flat surfaces have two dimensions: length and width
چیزهای پهن (مسطح) دو فرامون دارند: طول و عرض.

26. he was standing at arm's length from me
او در فاصله کمی از من ایستاده بود.

27. the dimension for speed is length divided by time
مایش سرعت عبارتست از طول تقسیم بر زمان

28. the "i" in "bride" has greater length than the "i" in "bright"
"i" در واژه ی "bride" دیرش بیشتری دارد تا "i" در "bright".

29. the meter is a unit of length measurement
متر معیار اندازه گیری طول است.

30. A meter is a measure of length.
[ترجمه گوگل]متر اندازه گیری طول است
[ترجمه ترگمان]یک متر اندازه گیری طول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مد (اسم)
extent, accent, ebb, flow, length, extension, flux, flowage

درجه (اسم)
measure, length, point, gage, gauge, mark, alloy, degree, grade, rating, scale, quantum, proportion, peg, gradation, thermometer, thermometre, pitch, stair, step

طول (اسم)
length, duration, longitude

مدت (اسم)
interval, life, outage, tract, length, time, period, term, stretch, patch, interspace, duration, usance

قد (اسم)
length, size, stature

درازا (اسم)
length, longitude

امتداد (اسم)
length, run, protraction

تخصصی

[عمران و معماری] طول
[کامپیوتر] درازا، طول .
[برق و الکترونیک] طول - طول، درازا 1. آن تعداد از واحد های داده، معمولا رقم یا نویسه، که به صورت همزمان در رایان قابل ذخیره یا پردازش است . 2. تاخیر زمانی داده ها در هنگام ارسال که معمولاً بر حسب میرو ثانیه بیان می شود . بنابر این طول یک خط تاخیر بر حسب میکرو ثانیه بیان می شود . بنابر این طول یک خط تاخیر بر حسب میکرو ثانیه بر آورد می شود .
[فوتبال] طول
[نساجی] طول - درازا - قد
[ریاضیات] درازا

انگلیسی به انگلیسی

• distance from end to end; period of time; extensiveness; section, piece (of fabric, etc.)
the length of something is the amount that it measures from one end to the other.
the length of a book, film, or speech is the amount of writing or material that is contained in it.
the length of an event, activity, or situation is the time it lasts.
the length of something is also its quality of being long.
in horse or boat racing, a length is the distance from the front to the back of the horse or boat, and is used as a unit of measurement..
a length of wood, string, cloth, or other material is a piece of it.
if something happens or exists along the length of something, it happens or exists for the whole way along it.
if you swim a length in a swimming pool, you swim from one end to the other.
if someone does something at length, they do it after a long time; a literary expression.
you can also use at length to refer to the fact that someone does something in great detail or for a long time; a formal expression.
if someone goes to great lengths to achieve something, they try very hard and perhaps do extreme things in order to achieve it.

پیشنهاد کاربران

length = طول
width = عرض
A shape with all four sides the same length is square
I try to get to the pool once a week and do a few lengths
من سعی میکنم هفته ای یکبار به استخر بروم و کمی حرکات کششی انجام بدهم.
طول
مثال: The length of the bridge is 100 meters.
طول پل ۱۰۰ متر است.
Original length در معنی حالت اولیه
length: طول
length ( n ) ( lɛŋkθ ) =the size or measurement of something from one end to the other, e. g. The river is 300 miles in length.
length
length ( in adjectives ) =having the length mentioned, e. g. shoulder - length hair
length
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : lengthen / long
✅️ اسم ( noun ) : length / longevity / longing / lengthiness / longitude
✅️ صفت ( adjective ) : long / longing / longish / longitudinal
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : long / longly / longingly / longitudinally

وتر ( در دایره ) یا ( وتر کمان )
length ( فیزیک )
واژه مصوب: طول 1
تعریف: یکی از هفت کمیت اصلی فیزیک که یکای آن در دستگاه SI متر است|||متـ . درازا
میزان
طول
اندازه های مختلف
Length of time
یک تکه یا قطعه از چیزی ( مثل طناب یا لوله )
?anybody got a length of rope
این واژه همان �لنگ� فارسی است به معنای �پا� که در انگلیسی هم به آن ( Leg ) می گویند. چون ویژگی آشکار لنگ یا پا ( دراز بودن ) آن است که نمونه برجسته آن در عنوان داستان معروف ( بابا لنگ دراز ) ( my daddy
...
[مشاهده متن کامل]
long legs ) دیده می شود، در زبان انگلیسی به معنای دراز هم به کار رفته و واژه های long و length پدید آمده که همگی هم ریشه هستند.

میزان
مدت
period
علاوه بر معنای طول و درازا و. . . که کاربرد فیزیکی دارد در نشان دادن طول مدت زمان هم بکار میرود::
the amount of time occupied by something. مقدار زمان اشغال شده توسط چیزی.
"delivery must be within a reasonable length of time"" تحویل باید در مدت زمان معقولی باشد"
درازا
تفصیل، مفصل
طول، درازا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس