1. bare legs
ران های لخت
2. her legs were badly excoriated by the acid
اسید پوست پاهایش را بدجوری برده بود.
3. her legs were covered with a golden down
پاهای او از موهای نرم طلایی پوشیده شده بود.
4. pant legs
پاچه های شلوار
5. shapely legs
پاهای خوش ترکیب
6. the legs of a pair of compasses
پایه ها (یا دسته های) پرگار
7. the legs of the camera splay out
پایه های دوربین عکاسی از هم جدا می شوند.
8. the legs of the chair
پایه های صندلی
9. with legs quaking
با پاهای لرزان
10. a chair's legs
پایه های صندلی
11. her bare legs aroused the old man
ران های برهنه ی او پیرمرد را تحریک کرد.
12. the boy's legs were covered with grime
پاهای پسر از کثافت سیاه شده بود.
13. the chair's legs wobble
پایه های صندلی لق هستند.
14. the horse's legs twitched twice and then he died
پاهای اسب دوبار وا خورد و سپس مرد.
15. the table's legs are jointed
پایه های میز تاشو هستند.
16. the wobbly legs of the old table
پایه های لق میز کهنه
17. cross one's legs
(هنگام نشستن) یک پا را روی پای دیگر (ضربدر وار) قرار دادن،پا رو پا انداختن
18. stretch one's legs
قدم زدن (به ویژه پس از مدت ها عدم تحرک)،راه رفتن
19. each of the legs was fixed to the table with four screws
هر یک از پایه ها با چهار پیچ به میز وصل شده بود.
20. he locked his legs around my neck and almost choked me to death
او پاهایش را دور گردنم قفل کرد و نزدیک بود خفه ام کند.
21. he stretched his legs on the bed
پاهای خود را روی بستر دراز کرد.
22. i attached the legs rigidly to the table
پایه ها را محکم به میز وصل کردم.
23. jaffar has long legs
جعفر پاهای درازی دارد.
24. one of the legs of the table is broken
یکی از پایه های میز شکسته است.
25. one of the legs upholding the international balance of power
یکی از ارکانی که توازن قوای بین المللی را حفظ می کند
26. the dancer's luscious legs
پاهای شهوت انگیز آن رقاصه
27. to fasten the legs of a table
پایه های میز را محکم کردن
28. to screw the legs to a table
پایه ها را به میز پیچ کردن
29. on one's hind legs
(خودمانی) ایستاده،برپا
30. take to one's legs
(عامیانه) فرار کردن،به چاک زدن،فلنگ را بستن
31. a table with jointed legs
میزی با پایه های تاشو (خم شونده)
32. get on your hind legs and help me!
پاشو و بمن کمک کن !
33. he stood with his legs apart
با پاهای باز از هم ایستاد.
34. that sick child's spindly legs
پاهای دوک مانند آن کودک بیمار
35. the seams down the legs of trousers
درزهای پاچه های شلوار
36. to turn several table legs
چندین پایه ی میز خراطی کردن
37. a bony structure covers its legs
پاهای آن (جانور) از یک ساختار استخوانی پوشیده شده است.
38. a horse's forelegs and hind legs
پاهای جلو و عقب اسب
39. an old man with rocky legs
پیرمردی با پاهای سست
40. cross and then uncross one's legs
پاهای خود را روی هم قرار دادن و سپس صاف کردن
41. i was so scared my legs were wobbling
آن قدر ترسیده بودم که پاهایم می لرزیدند.
42. rose bushes pricked the child's legs
بته های گل سرخ پاهای کودک را خراشاندند.
43. the carpenter wedges up the legs of the bench
نجار پایه های نیمکت را با گوه محکم می کند
44. get up on one's hind legs
(عامیانه) پرخاشگری کردن،براق شدن
45. on one's (or its) last legs
در روزها یا مراحل آخر
46. with one's tail between one's legs
(در حال فرار یا کناره گیری) با سرافکندگی یا ترس
47. he gathered the blanket about his legs
پتو را دور پاهای خود پیچید.
48. russian communism was on its last legs
کمونیسم روسی روزهای آخر خود را می گذراند.
49. he sat on the table swinging his legs to and fro
روی میز نشست و پاهای خود را به جلو و عقب نوسان داد.
50. humans have two and horses have four legs
انسان دو پا و اسب چهار پا دارد.
51. move your body but not your arms and legs
بدنت را تکان بده ولی نه دست و پایت را.
52. to unbind the ropes around a prisoner's arms and legs
طناب های دور دست و پای زندانی را باز کردن
53. my father untied his belt and slashed him on the legs
پدرم کمربند خود را باز کرد و به پاهای او شلاق زد.