legged

/ˈleɡəd//ˈleɡɪd/

معنی: پادار، لندوک، پادراز، پایه دار
معانی دیگر: پا بلند، پادار
legged_
پسوند: دارای پا یا پایه ی بخصوص [long-legged یا four-legged]

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having legs, esp. of a designated kind or number (often used in combination).

- a four-legged animal
[ترجمه گوگل] یک حیوان چهار پا
[ترجمه ترگمان] یه حیوون چهار پا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- short-legged
[ترجمه گوگل] پا کوتاه
[ترجمه ترگمان] قد کوتاه …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he too legged after the thief
او هم به دنبال دزد دوید.

2. We saw the police coming and legged it down the road.
[ترجمه گوگل]دیدیم پلیس آمد و آن را در جاده انداخت
[ترجمه ترگمان]دیدیم که پلیس می آید و پا به جاده می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The children sat cross - legged on the floor.
[ترجمه گوگل]بچه ها پاهای ضربدری روی زمین نشستند
[ترجمه ترگمان]بچه ها روی زمین زانو زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We saw him coming, and legged it out of the house.
[ترجمه گوگل]ما او را دیدیم که آمد و آن را از خانه بیرون آوردیم
[ترجمه ترگمان]دیدیم که او دارد می آید و آن را از خانه بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They legged it round the corner when they saw the police coming.
[ترجمه گوگل]وقتی دیدند پلیس می آید، آن را به گوشه ای چرخاندند
[ترجمه ترگمان]وقتی دیدند که پلیس می آید، آن را به گوشه ای انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When Coleridge reached Mickledore, he legged it down into Eskdale with all speed.
[ترجمه گوگل]وقتی کولریج به میکلدور رسید، آن را با تمام سرعت به اسکدیل برد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که کولریج به Mickledore رسید، با تمام سرعت آن را در Eskdale گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They leapt down the car wrecks and legged it across the ground towards the girl.
[ترجمه گوگل]آنها از لابه لای ماشین پریدند و آن را روی زمین به سمت دختر کشیدند
[ترجمه ترگمان]از قطار پایین پریدند و آن را روی زمین به طرف دختر انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sitting cross legged place a towel behind your neck and hold it taut at each end.
[ترجمه گوگل]در حالت نشسته، یک حوله را پشت گردن خود قرار دهید و آن را در هر انتها محکم نگه دارید
[ترجمه ترگمان]چهارزانو روی یک حوله نشسته بود و محکم آن را محکم نگه داشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I legged it over to Broadway and caught the subway.
[ترجمه گوگل]من آن را به برادوی رساندم و به مترو رسیدم
[ترجمه ترگمان]من اون رو به برادوی بردم و مترو رو گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Calling Emily, I legged it to the youth hostel two miles away.
[ترجمه گوگل]با تماس با امیلی، آن را به خوابگاه جوانان دو مایلی دورتر رساندم
[ترجمه ترگمان]به امیلی زنگ می زنم، دو مایل دورتر از هتل نوجوانان هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I legged it before the cops came.
[ترجمه گوگل]من آن را قبل از آمدن پلیس پا کردم
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه پلیس ها بیان، این کار رو کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But they refused to budge and he legged it.
[ترجمه گوگل]اما آنها حاضر به تکان خوردن نشدند و او آن را پا گذاشت
[ترجمه ترگمان]اما آن ها از تکان خوردن امتناع کردند و او پا به آن گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Instead, stiff legged, he merely bends at the waist like a man twice his 37 years.
[ترجمه گوگل]در عوض، او با پاهای سفت، مانند مردی دوبرابر ۳۷ سال عمرش، از ناحیه کمر خم می شود
[ترجمه ترگمان]به جای آن که پا برهنه باشد، فقط به کمر به کمر مثل یک مرد، دو برابر ۳۷ سال خم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was cross legged, bare breasted, her hair around her head like a nimbus.
[ترجمه گوگل]او چهارپا بود، سینه برهنه، موهایش را دور سرش شبیه یک نیمبوس بود
[ترجمه ترگمان]موهایش مثل نیمبوس دو پا برهنه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sitting crossed legged place the beach ball between your elbows at shoulder level and squeeze 20 times.
[ترجمه گوگل]با پاهای ضربدری نشسته، توپ ساحل را بین آرنج های خود در سطح شانه قرار دهید و 20 بار فشار دهید
[ترجمه ترگمان]نشستن روی چهار پا، توپ ساحلی را بین آرنج تان در سطح شانه قرار دهید و ۲۰ بار فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پادار (صفت)
footy, legged, pedate

لندوک (صفت)
legged, lanky

پادراز (صفت)
legged, stilted

پایه دار (صفت)
legged, leggy

انگلیسی به انگلیسی

• having legs, having legs of a certain kind or type
-legged is added to numbers to form adjectives describing how many legs something has.

پیشنهاد کاربران

legged ( lɛɡəd, lɛɡd ) ( in adjectives ) =having the number or type of legs mentioned, e. g. a three - legged stool. a long - legged insect
legged

بپرس