led

/ˈled//led/

زمان گذشته و اسم مفعول: lead، (فیزیک و صنعت) دی ید نورافشان، زمان ماضی فعل lead

بررسی کلمه

اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "light-emitting diode," a semiconductor diode that emits light when electrified, used for displaying readings on electronic watches, calculators, and the like.

جمله های نمونه

1. fatima led a life of perfect purity
فاطمه با کمال پاکی زندگی کرد.

2. gambling led to his degradation
قمار موجب گمراهی او شد.

3. gypsies led a vagrant life
کولی ها زندگی دایما در حرکتی داشتند.

4. he led a drab, melancholy life
زندگی یکنواخت و غم انگیزی را می گذراند.

5. he led a life of debauchery and drunkenness
او عمر خود را صرف شهوت رانی و بدمستی کرد.

6. he led his nation to victory
او ملت خود را به سوی پیروزی رهبری کرد.

7. he led the troops in the parade
در رژه او جلو قشون حرکت می کرد.

8. i led the guests into their rooms
مهمانان را به اطاق هایشان راهنمایی کردم.

9. oppression led to revolution
ظلم و ستم منجر به انقلاب شد.

10. she led us through the hall and into the room
او ما را در سرتاسر راهرو و به درون اتاق راهنمایی کرد.

11. what led you to this decision?
چه چیزی موجب این تصمیم شما شد؟

12. bad friends led her astray
دوستان بد او را گمراه کردند.

13. deeds that led to his denigration
اعمالی که به روسیاهی او منجر شد.

14. foreign workers led a nomadic life
کارگران خارجی زندگی بی سر و سامانی داشتند.

15. one thing led to another
یک چیز منجر به چیز دیگری شد

16. problems that led her to suicide
مسایلی که کار او را به خودکشی رساند

17. that event led to the demise of feudalism
آن رویداد موجب فنای فئودالیسم شد.

18. their love led to marriage
عشق آنها به ازدواج انجامید.

19. their romance led to marriage
رابطه ی عاشقانه ی آنان منجر به ازدواج شد.

20. their stubbornness led to the derailment of the peace negotiations
سرسختی آنها منجر به بهم خوردن مذاکرات صلح شد.

21. throwing stones led to a terrible bloodbath
پرتاب سنگ منجر به خونریزی وحشتناکی شد.

22. we were led through a fenced enclosure
ما را از جای نرده بندی شده ای عبور دادند.

23. a lump of led
یک تکه سرب

24. ali's bad cronies led him astray
دوستان ناباب،علی را از راه به در کردند.

25. heavy debts that led to the debilitation of the country's economy
وام های سنگین که منجر به تضعیف اقتصاد کشور شد

26. his literary experiments led to the writing of a great novel
تجارب ادبی او منجر به نوشتن رمان بزرگی شد.

27. my intuitions have led me to conclude that. . .
احساس من مرا به این نتیجه رسانده است که . . .

28. she has always led a clean life
او همیشه پاک و معصوم زندگی کرده است.

29. small incidents that led to bloody border skirmishes
برخوردهای کوچکی که به کشمکش های خونین مرزی انجامید.

30. the captain's delinquency led to the sinking of the ship
سهل انگاری ناخدا منجر به غرق کشتی شد.

31. the free market led to the appearance of an entrepreneurial class and the creation of jobs
بازار آزاد موجب ظهور طبقه ی کارآفرینان و ایجاد کار گردید.

32. the goat trail led to a spring
راهی که بزها ایجاد کرده بودند به یک چشمه ختم می شد.

33. the steam is led out of the building through this pipe
با این لوله بخار به خارج ساختمان برده می شود.

34. the voter's disinterest led to the election of unqualified people
بی تفاوتی رای دهندگان منجر به انتخاب شدن اشخاص ناصالح شد.

35. the watergate scandal led to nixon's demise
رسوایی واترگیت منجر به برکناری نیکسون شد.

36. the workers who led dreary lives
کارگرانی که زندگی ملالت باری داشتند.

37. unsound investments finally led to his ruin
سرمایه گذاری های پر مخاطره بالاخره موجب تباهی او شد.

38. he believed that music led to the corruption of the young people
او معتقد بود که موسیقی منجر به هرزگی جوانان می شود.

39. his fascination with flight led him to the air force academy
علاقه ی شدید او نسبت به پرواز او را به دانشکده ی نیروی هوایی کشاند.

40. revelations by the press led to his discredit
افشاگری روزنامه ها به رسوایی او منجر شد.

41. the appeasement of hitler led to war
مماشات با هیتلر موجب جنگ شد.

42. the portentous events that led to his downfall
رویدادهای شومی که به سقوط او منتهی شد

43. their friendship blossomed and led to marriage
دوستی آن دو شکوفا شد و به ازدواج منجر گردید.

44. this long digression has led me away from my main story
این انحراف طولانی مرا از داستان اصلیم دور کرده است.

45. he entered the manhole which led to the ship's gas-oil tank
او وارد سوراخی شد که به تانک گازوئیل کشتی منتهی می شد.

46. he united the people and led them to victory
او مردم را متحد کرد و به پیروزی رساند.

47. it was pure chance that led to this discovery
صرفا در اثر بخت و اقبال بود که این اکتشاف به وقوع پیوست.

48. our symphony orchestra will be led by ricardo muti
ارکستر سمفونیک ما توسط ریکاردو موتی رهبری می شود.

49. rumors of bribery and womanizing led to the party leader's dethronemen
شایعات رشوه خواری و زن بارگی منجر به خلع رهبر حزب شد.

50. she held my hand and led me step by step
دستم بگرفت و پا به پا برد

51. a tip-off given by an anonymous person led to the arrest of the accused
هشداری که از سوی شخص ناشناس داده شده بود منجر به بازداشت متهم شد.

52. i took the blind man's hand and led him across the road
دست مرد کور را گرفتم و او را از جاده رد کردم.

53. his discontent with his marriage and his job led to his suicide
نارضایتی او از زناشویی و شغلش موجب خودکشی او گردید.

54. they received their guests at the door and led them upstairs
آنان جلو در از مهمانان استقبال نمودند و آنها را به طبقه ی بالا راهنمایی کردند.

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Diode Light Emitted
موضوع: تکنولوژی
ال ای دی نوعی از لامپ های حالت جامد است که از تکنولوژی دیود نورافشان استفاده می کند و به عنوان منبع روشنایی به کار می رود. این لامپ ها که در ابتدا بیشتر به عنوان یک چراغ قرمز رنگ در درون دستگاه های الکترونیکی کاربرد داشتند، با توجه به مصرف برق کم نسبت به سایر لامپ ها، عمر بسیار بالا و فناوری جدید ساخت به رنگ های دیگر توانسته اند جای خود را در صنعت روشنایی در دنیا باز کنند.

LED مخفف کلمات Diode Light Emitted است که معنی دیود ساطع کننده نور را می دهد. دیودهای ساطع کننده نور در واقع جزء خانواده دیودها هستند که دیودها نیز زیر گروه نیمه هادی ها به شمار می آیند. خاصیتی که LEDها را از سایر نیمه هادیها متمایز می کند این است که با گذر جریان از آنها مقداری انرژی به صورت نور ازآنها ساطع می شود. کارشناسان معتقدند که گازهای گلخانه ای که مهمترین عامل تولید آنها، لامپ های معمولی یا همان لامپ های رشته ای است باعث بروز این معضل شده است.

تخصصی

[خودرو] Ligtht Emitting Diode.دیودی که با دریافت جریان برق نور میدهد.امروزه در اتومبیلهای مدرن از LED در چراغهای خطر و ترمز استفاده می شود. چون LED سریعتر از چراغهای معمولی روشن میشود.
[کامپیوتر] دیود نوری ؛ یک واحد نمایش الفبا عددی متداول که هر گاه با ولتاژ به خصوص تغذیه شود میدرخشد ؛ دیود ناشر نور Light Emiting Diode
[برق و الکترونیک] light - emitting diode-دیود نور افشان ؛ دیود گسیل [ال ای دی] نوعی دیود نیمه رسانای پیوند PN ای که دربایاس موافق، نوری گسیل می کند که طول موج آن تابعی از جنس ماده ی آلاینده های آن است. ساختار بلوری گالیم آرسنید ( GaAs) طوری است که نور زیر قرمز نامرئی ( IR) از آن گسیل می شود . با افزودن فسفر به GaAs و تشکیل گالیم آرسنید فسفید ( GaAs P)، طول موج گسیل به ناحیه ی قرمز مرئی کشیده می شود . فسفید گالیم ( GaP) در مناطق قرمز، زرد، و سبز نور گسیل می کند. از قرار دادن آلومینیم گالیم آرسنید ( AlGaAs) روی GaAsp دیودی به دست می آید که نور قرمز و زرد را با شدت بیشتری گسیل می کند. همچنین GaP روی GaP نور سبز شدید گسیل می کند. - light- emitting diode display-نمایشگر دیود نور - گسیل ( ال ای دی ) نوعی نمایشگر که در آن آرایه ای از دیود های نور - گسیل ( ال ای دی ) روی بسته عایق محکم یا قاب - سیم فلزی نصب شده و برای روشن کردن هر« ال ای دی» اتصال جداگانه ای بیرون آمده است . بسته بندی این نمایشگرها نوعاً به شکل دو ردیفه با قاب پلاستیکی کدر است که شیارها یا حفره هایی پلاستیکی شکل " لوله ی نوری " برای نمایش نقطه ای یا میله ای نور هر دیود در آن تعبیه شده است . با تحریک مناسب دیودها می توان انواع اعداد، حروف، یا نویسه ها را نمایش داد. همچنین می توان انواع اعداد، مختلف رمز گشایی، راه اندازی، و تسهیم را می توان به منظور کاهش حجم مدارهای بیرونی، در خود قطعه گنجاند.
[کامپیوتر] دیود نوری - نوعی دستگاه نیمه هادی که با عبور جریان الکتریکی از آن، نور منتشر می کند. نور قرمز بر روی برخی از ساعتهای دیجیتالی به کار می رود که از دیودهای نوری ساخته شده اند . سایر طول موجهای LED موجود، مادن قرمز، نارنجی، زرد، سبز و آبی هستند.

انگلیسی به انگلیسی

• small lamp which is used as a pointer
led is the past tense and past participle of lead.

پیشنهاد کاربران

to be led to
سوق داده شدن، هدایت شدن، القا شدن
رهبری کردن
به راه انداخت
سوق دادن
منجر
گذشته ساده و حالت سوم فعل lead
Lead یعنی هدایت و رهبری کردن
Even your genes say that you need to be led : حتی ژن های شما می گویند که باید هدایت شوید ( فرمانبرداری تو خونته )
ختم شدن
به طور عام معنایش هسته: هدایت کردن
سوق دادن، هدایت کردن
منتهی شدن
they were going on a river that led to the biggest, most awesome waterfall in America
هدایت کردن
تحت تاثیر
رهنمود کردن
پسوند led - : محور
market - led = بازارمحور
city - led = شهرمحور
demand - led = تقاضامحور
commercial - led = تجارت محور

led by = به رهبری، به سرکردگی، به سرپرستی، با هدایت، با راهنمایی، با راهبری، با پیشوایی، به پیشگامی، با ریاست، با دنباله روی از، با پیروی از، با اقتدا به، به تبع، به تبعیت از، با متابعت از، با سرسپردگی به
هدایت کردن بردن
Led به معنای هدایت کردن هست
هدایت کردن، بردن، راهنمایی کردن
منجر شدن به
رهبری ( رهبری کردن )
گذشته lead
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس