leave on

پیشنهاد کاربران

Leave something on
قرار دادن چیزی بر روی
گذاشتن چیزی بر روی
Leave them on the coffee table
بزارشون روی میز جلوی مبلی
باز گذاشتن شیر آب
to leave on a trip:
to make a journey, to depart somewhere.
ترک کردن جایی برای رفتن به سفر
جا گذاشتن
باز گذاشتن ( شیر آب و . . . )
Some idiot left the faucet on in the bathroom
یک احمق شیر آب را در حمام باز گذاشته است
خاموش نکردن ( لامپ رادیو. . . . )
در نیاوردن ( لباس، طلا. . . . )

بپرس