least

/ˈliːst//liːst/

معنی: کمترین، اقل، کوچکترین، خردترین
معانی دیگر: (صفت عالی واژه ی: little) احقر، اصغر، کوچکین، کمین، ناچیزترین، جزیی ترین، (جانور شناسی) ریز، بسیار کوچک (در اسم گونه ها و نوع ها به کار می رود)، به کمترین میزان (یا مقدار)، کمترین کار، کمترین چیز، کوچکترین عامل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: superl. of little.

(2) تعریف: smallest in size, quantity, or degree.

(3) تعریف: most unimportant or insignificant.
متضاد: best
اسم ( noun )
عبارات: at least, in the least
• : تعریف: that which is least.
قید ( adverb )
(1) تعریف: superl. of little.

(2) تعریف: in or to the smallest amount or degree.

- I like him least.
[ترجمه Neymarjt] من او را خیلی کم دوست دارم
|
[ترجمه anahita] من اون رو خیلی کم دوست دارم
|
[ترجمه Shakiba] من کم اون پسر را دوست دارم
|
[ترجمه K] من آن مرد را از همه کمتر دوست دارم، یا از او کمتر از همه خوشم می آید.
|
[ترجمه گوگل] من او را کمتر دوست دارم
[ترجمه ترگمان] من از او خوشم می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. least flycatcher
مگس خوار ریز

2. least of all
مخصوصا نه

3. least said soonest mended
هر چه کمتر درباره ی چیزی حرف زده شود زودتر بر طرف می شود

4. least said, soonest mended
(در اختلافات و غیره) هر چه کمتر حرف بزنی دردسر زود برطرف می شود

5. least said, soonest mended
(درباره ی کدورت یا اشکال و غیره) هر چه کمتر حرف زده شود بهتر است

6. at least give me a hearing!
لااقل اجازه بدهید حرفم را بزنم !

7. at least let me say goodbye to him
لااقل بگذارید با او خداحافظی کنم.

8. at least three times a week
دست کم هفته ای سه بار

9. the least amount
کمترین مقدار

10. the least finger of his left hand
کوچکترین انگشت دست چپ او

11. the least little thing upsets her
کوچکترین چیز او را ناراحت می کند.

12. the least mention of her husband's name upset her
کمترین اشاره به نام شوهرش او را دل آزرده می کرد.

13. the least of my worries
کم اهمیت ترین دلواپسی من

14. the least stir of the wind
کمترین تکان باد

15. the least of one's troubles
یکی از مشکلات (یا دردسرهای) فرعی شخص

16. allow at least an hour for lunch
لااقل یک ساعت برای ناهار وقت بگذارید.

17. nobody paid, least of all the children
هیچ کس پول نداد،مخصوصا بچه ها.

18. at (the) least
1- دست کم،لااقل

19. one of iran's least known poets
یکی از ناشناخته ترین شاعران ایران

20. last but not least
اسمش در آخر ذکر می شود ولی از دیگران کمتر نیست،آخر از همه اما نه بی اهمیت ترین

21. not in the least
اصلا،ابدا،نه حتی یک ذره

22. to say the least
هر چه هم که بخواهم به روی خود نیاورم (یا بگویم)

23. to say the least
بدون اغراق،هر چه کم بگویم

24. he believed that the least government is the best government
او معتقد بود که هر چه (دستگاه) دولت کوچکتر باشد بهتر است.

25. her story was at least approximately true
داستان او حداقل تا اندازه ای راست بود.

26. the city was at least a day's march away
شهر دست کم در فاصله ی یک روز پیاده روی قرار داشت.

27. the learning of at least one foreign language
آموختن لااقل یک زبان خارجی

28. we didn't have the least suspicion of their impending marriage
کمترین نشانه ای از ازدواج قریب الوقوع آنها در دست نداشتیم.

29. paying the rent is the least of my troubles
پرداختن کرایه کمترین مشکل من است.

30. they fertilize the garden at least once a year
دست کم سالی یک بار باغ را کود می دهند.

31. they used to give at least one racket a year
آنها هر ساله لااقل یک سور پر سر و صدا می دادند.

32. the zoo distracted him for at least one afternoon
باغ وحش لااقل برای یک بعدازظهر حواس او را به چیز دیگری معطوف کرد.

33. disasters can be, if not prevented, at least mitigated
اگر نشود جلو فاجعه ها را گرفت لااقل می توان از شدت آنها کاست.

34. if you can't be of help at least get out of the way!
اگر نمی توانی کمکی بکنی لااقل از جلوی راه برو کنار!

35. the gun surprised me, to say the least
بی اغراق آن هفت تیر خیلی مرا شگفت زده کرد.

36. when studying i am distracted by the least noise
هنگام مطالعه کمترین سر و صدا حواسم را پرت می کند.

37. each member nation must make a contribution of at least one million dollars
هر کشور عضو باید لااقل یک میلیون دلار اهدا کند.

38. it was very thoughtless of him, to say the least
همین قدر می گویم که نهایت بی فکری او بود.

مترادف ها

کمترین (صفت)
minim, least, minimum

اقل (صفت)
least

کوچکترین (صفت)
least

خردترین (صفت)
least

تخصصی

[ریاضیات] حداقل، کوچکترین، کمترین، اقل

انگلیسی به انگلیسی

• something which is smallest in size or importance, something which is least
smallest in size; smallest in amount; lowest in importance
to the smallest extent possible; to the smallest amount or degree
you use least when comparing two or more things, to say that the amount of one of the things is the smallest of the two or of the group.
you also use least to say that something is true to as small a degree or extent as is possible.
you also use least to say that something has less of a particular quality than most other things of its kind.
you can also use least to emphasize that a particular situation or thing is much less important or serious than other ones.
you use at least to say that the number or amount mentioned is the smallest that is likely, and that the actual number or amount may be greater.
you also use at least to say that something is the minimum which should be done in the circumstances, although in fact you think that more than this ought to be done.
at least can also be used to indicate an advantage that exists in spite of the disadvantage or bad situation that has just been mentioned.
when you want to correct something that you have just said, you can also use at least.
you can use in the least and the least bit to emphasize a negative.
you can use to say the least to suggest that a situation is actually much more extreme or serious than you say it is.
you can use not least when giving an important example or reason.
you can use least of all after a negative statement to emphasize that it applies especially to a particular person or thing.

پیشنهاد کاربران

کمترین ( غیر قابل شمارش )
کمترین، کمترین
مثال: She chose the option that required the least amount of effort.
او گزینه ای را انتخاب کرد که کمترین میزان تلاش را نیاز داشت.
at least you could say that better
دست کم
Minimum
کوچک ترین
کم , کوچک
little, small

حداقل کمترین کمترین چیز از هر نوع
آخرین
کمترین، پایین تر ین ، حداقل، کمترین در نوع خود
Reza has the least money
رضا کمترین پول را دارد 🔤
at Last = در نهایت
at least = حداقل
at the end = در پایان
in the end = سرانجام نهایتن
حداقل
Least means the smallest in size or amount
کمترین
کوچک _حقیر_ریزترین در نوع خود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس