1. least flycatcher
مگس خوار ریز
2. least of all
مخصوصا نه
3. least said soonest mended
هر چه کمتر درباره ی چیزی حرف زده شود زودتر بر طرف می شود
4. least said, soonest mended
(در اختلافات و غیره) هر چه کمتر حرف بزنی دردسر زود برطرف می شود
5. least said, soonest mended
(درباره ی کدورت یا اشکال و غیره) هر چه کمتر حرف زده شود بهتر است
6. at least give me a hearing!
لااقل اجازه بدهید حرفم را بزنم !
7. at least let me say goodbye to him
لااقل بگذارید با او خداحافظی کنم.
8. at least three times a week
دست کم هفته ای سه بار
9. the least amount
کمترین مقدار
10. the least finger of his left hand
کوچکترین انگشت دست چپ او
11. the least little thing upsets her
کوچکترین چیز او را ناراحت می کند.
12. the least mention of her husband's name upset her
کمترین اشاره به نام شوهرش او را دل آزرده می کرد.
13. the least of my worries
کم اهمیت ترین دلواپسی من
14. the least stir of the wind
کمترین تکان باد
15. the least of one's troubles
یکی از مشکلات (یا دردسرهای) فرعی شخص
16. allow at least an hour for lunch
لااقل یک ساعت برای ناهار وقت بگذارید.
17. nobody paid, least of all the children
هیچ کس پول نداد،مخصوصا بچه ها.
18. at (the) least
1- دست کم،لااقل
19. one of iran's least known poets
یکی از ناشناخته ترین شاعران ایران
20. last but not least
اسمش در آخر ذکر می شود ولی از دیگران کمتر نیست،آخر از همه اما نه بی اهمیت ترین
21. not in the least
اصلا،ابدا،نه حتی یک ذره
22. to say the least
هر چه هم که بخواهم به روی خود نیاورم (یا بگویم)
23. to say the least
بدون اغراق،هر چه کم بگویم
24. he believed that the least government is the best government
او معتقد بود که هر چه (دستگاه) دولت کوچکتر باشد بهتر است.
25. her story was at least approximately true
داستان او حداقل تا اندازه ای راست بود.
26. the city was at least a day's march away
شهر دست کم در فاصله ی یک روز پیاده روی قرار داشت.
27. the learning of at least one foreign language
آموختن لااقل یک زبان خارجی
28. we didn't have the least suspicion of their impending marriage
کمترین نشانه ای از ازدواج قریب الوقوع آنها در دست نداشتیم.
29. paying the rent is the least of my troubles
پرداختن کرایه کمترین مشکل من است.
30. they fertilize the garden at least once a year
دست کم سالی یک بار باغ را کود می دهند.
31. they used to give at least one racket a year
آنها هر ساله لااقل یک سور پر سر و صدا می دادند.
32. the zoo distracted him for at least one afternoon
باغ وحش لااقل برای یک بعدازظهر حواس او را به چیز دیگری معطوف کرد.
33. disasters can be, if not prevented, at least mitigated
اگر نشود جلو فاجعه ها را گرفت لااقل می توان از شدت آنها کاست.
34. if you can't be of help at least get out of the way!
اگر نمی توانی کمکی بکنی لااقل از جلوی راه برو کنار!
35. the gun surprised me, to say the least
بی اغراق آن هفت تیر خیلی مرا شگفت زده کرد.
36. when studying i am distracted by the least noise
هنگام مطالعه کمترین سر و صدا حواسم را پرت می کند.
37. each member nation must make a contribution of at least one million dollars
هر کشور عضو باید لااقل یک میلیون دلار اهدا کند.
38. it was very thoughtless of him, to say the least
همین قدر می گویم که نهایت بی فکری او بود.