learned

/ˈlɜːrnd//lɜːnd/

معنی: فاضل، دانا، عالم، عارف، فضلا، قاضل، طالب علم
معانی دیگر: دانشمند، بسیاردان، آموخته، فرزانه، فرجاد، دانشور، دانشمندانه، عالمانه، علمی، دانشی، اکتسابی، نهیده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: learnedly (adv.), learnedness (n.)
(1) تعریف: well-educated; knowledgeable; scholarly.
مترادف: accomplished, erudite, lettered, scholarly, well-read, well-versed, wise
متضاد: ignorant, unlearned, unlettered
مشابه: academic, cultivated, cultured, educated, highbrow, informed, knowledgeable, literate, sage, sapient, versed

- The professors are all learned men and women.
[ترجمه گوگل] اساتید همگی مرد و زن فرهیخته هستند
[ترجمه ترگمان] استادان همه مردان و زنان را فرا گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: by or for scholars.
مترادف: academic, erudite, intellectual, scholarly
مشابه: highbrow, scholastic, sophisticated

- This journal publishes learned articles in the field.
[ترجمه گوگل] این مجله مقالات آموخته شده را در این زمینه منتشر می کند
[ترجمه ترگمان] این ژورنال مقالاتی را در این زمینه منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: gained by experience rather than by instinct.
مترادف: acquired
متضاد: instinctual, unlearned

- learned behavior
[ترجمه گوگل] رفتار آموخته شده
[ترجمه ترگمان] رفتار آموخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. learned in sciences but ignorant in literature
دانشمند در علوم و ناآگاه در ادبیات

2. learned publications
نشریات علمی

3. a learned reading of hafez' poetry
تفسیر فاضلانه ای از اشعار حافظ

4. a learned response
واکنش اکتسابی

5. a learned society
انجمن علمی

6. a learned speech
سخنرانی دانشمندانه

7. armin learned physics through the use of a good text
با استفاده از یک متن خوب آرمین فیزیک را آموخت.

8. he learned arabic well, and quickly too
عربی را خوب آموخت و همچنین با سرعت.

9. he learned his lesson at life's school of hard knocks
او درس های خود را در مکتب مصایب سخت زندگی یاد گرفت.

10. he learned several foreign tongues
چندین زبان خارجی را آموخت.

11. he learned to subsist on little food
آموخت که به خوراک کم بسازد.

12. hooshang learned to ply the oars correctly
هوشنگ به کار بردن صحیح پارو را آموخت.

13. i learned all their phone numbers
همه ی شماره تلفن های آنها را به خاطر سپردم.

14. i learned much from experience
از تجربه بسیار آموختم.

15. i learned of their marriage recently
تازگی از ازدواج آنها خبر یافتم.

16. i learned to my cost that some people can't be trusted
درس عبرتی که گرفتم این بود که به برخی مردم نمی شود اعتماد کرد.

17. i learned to swim when i was five
پنج ساله بودم که شنا کردن را آموختم.

18. she learned to be happy with little
او یاد گرفت که با کم بسازد (خوش باشد).

19. they learned by themselves the lore of hunting
آنان پیش خودشان فوت و فن شکار را یاد گرفتند.

20. truths learned from reading
حقایق آموخته شده از (راه) خواندن

21. i have learned the first two lessons in the book
من دو درس اول کتاب را یادگرفته ام.

22. when i learned what had happened, it was too late
وقتی که به آنچه روی داده بود پی بردم،دیگر دیر شده بود.

23. a group of learned academics
گروهی از دانشگاهیان دانشمند

24. gharib was a learned man
قریب مرد دانشمندی بود.

25. insightful, powerful, and learned
(فردوسی) هشیوار و باهنگ و بسیار دان

26. she has even learned to make chinese dishes
او درست کردن خوراک چینی را هم یاد گرفته است.

27. what have you learned about this matter?
درباره ی این قضیه چه می دانی ؟

28. a letter by our learned and lamented friend
نامه ی دوست دانمشند و مرحوم ما

29. i taught and they learned
من می آموزاندم (درس می دادم) و آنها یاد می گرفتند (فرا می گرفتند).

30. suppose your father were learned . . .
گیرم پدر تو بود فاضل . . .

31. let's suppose your father was learned . . .
گیرم پدر تو بود فاضل . . .

32. to him, the opinions of the learned few were more important than those of the many
در نظر او عقاید معدودی دانشمند از عقاید همگان مهم تر بود.

33. he was a naive child who gradually learned to dissemble
او کودک ساده لوحی بود که کم کم تدلیس آموخت.

34. some of these things are to be learned on the job
برخی از این چیزها را باید طی انجام کار (در عمل) یاد گرفت.

35. despite his youth, he was very wise and learned
با وجود جوانی بسیار عاقل و دانا بود.

36. plain reason operates in the mind of this learned hearer
عقل سلیم در مغز این شنونده ی دانشمند کنشور است.

37. in the beginning she was timid, but she gradually learned to assert herself
در ابتدا خجالتی بود ولی کم کم آموخت که خودی نشان دهد.

مترادف ها

فاضل (صفت)
accomplished, learned, scholarly, lettered, exceeding, redundant, separative

دانا (صفت)
capable, wise, sage, learned, lettered, spry, astute, knowing, sagacious, sapient

عالم (صفت)
learned, lettered, erudite

عارف (صفت)
wise, learned, knowing

فضلا (صفت)
learned

قاضل (صفت)
learned

طالب علم (صفت)
learned

انگلیسی به انگلیسی

• scholarly, erudite, knowledgeable, educated; familiar, known; gained through experience
learned people have gained a lot of knowledge by studying.
learned books or papers have been written by someone with a lot of academic knowledge.
see also learn.

پیشنهاد کاربران

🔊 دوستان اگر این کلمه، گذشته learn باشد، تلفظ درست آن ( لِرْنْد ) و یا ( لِرْنْت ) می باشد
❗️اما نکته اینجاست که اگر adjective باشد ، تلفظ درست آن می شود ( لِرْنِدْ )
Someone who possesses a great deal of knowledge and expertise in a particular area or multiple areas. Being learned implies a high level of education and understanding.
کسی که دانش و تخصص زیادی در یک زمینه خاص یا چندین زمینه دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

این مستلزم سطح بالای آموزش و درک است.
خُبره
مثال؛
Professor Johnson is a highly learned individual in the field of astrophysics.
When discussing historical events, someone might say, “Learned scholars have extensively researched this topic. ”
A person might describe themselves as learned by saying, “I have spent years studying and acquiring knowledge in various fields. ”

دانشمند
آموخته شده
در بعضی از ترجمه ها به معنی به دست آمده هم معنی میدهد مانند information learned
عالم، تحصیل کرده
the learned: افراد تحصیل کرده یا عالم
باسواد
تحصیل کرده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : learn
✅️ اسم ( noun ) : learning / learner
✅️ صفت ( adjective ) : learned
✅️ قید ( adverb ) : learnedly
عارف
فرهیخته
علمی
این کلمه در حالت فعل و صفت تلفظ متفاوتی دارد
دانشمند، عالم
عالمانه، علمی
مانند:
learned discussions
بحثهای علمی
درک
اکتسابی
یاد گرفتن
برگرفته، فراگرفته، یاد گرفته شده
lessons Learned
درس های برگرفته از، درس های فراگرفته شده از
learned books/works etc
کتاب یا مطالب دیگری که توسط افراد با دانش بالا نوشته شده
به دست آمده
یاد گرفته

فراگرفته
فراگرفتنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس