چیزی که به محض مشاهده یا خوانده شدن آشکار شود؛ به چشم آمدن؛ اظهر من الشمس بودن؛ مثل روز روشن بودن؛ بر ملا؛ محرز؛ به چشم خوردن
... [مشاهده متن کامل]
نکته ای که هنگام تماشای جدیدترین نقاشی او به چشم می خورد، استفاده از رنگ های متضادِ روشن و تیره است.
من گزارش را خواندم اما اثری از نادرستی ( ناشایستگی؛ عمل منافعی عفت ) محرز نشد .
گراهام: یک کار کثیف. من تعجب نمی کنم ریچارد آموری ناراحت باشه. روزنامه ها از دوستی مرد [خارجی] با همسرش نهایت استفاده را خواهند برد. و اعتبار و آبروی از دست رفته، مسیو پوآرو، بی آبرویی! خانم بیچاره! او احتمالاً کاملاً بی گناه بوده. مرد [خارجی] به روشی مقبول با او آشنا شده. این خارجی ها به طرز حیرت آوری باهوش هستند. البته، گمان می کنم که نباید این طور صحبت کنم، انگار که نتیجه از قبل قطعی شده، اما به چه چیز دیگه ای میشه فکر کرد؟
پوآرو: به چشم میاد، نه؟
* گفتگوی انتخابی: نمایشنامه ی #قهوه ی تلخ، # اثر آگاتا کریستی