lead on

/ˈledˈɑːn//liːdɒn/

معنی: وانمود کردن، تشویق و ترغیب کردن
معانی دیگر: 1- به رهبری یا راهنمایی ادامه دادن 2- وسوسه کردن، شیفتن و گول زدن، مشتبه کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to cause (someone) to have a false assumption or follow an inappropriate course of action.
مشابه: tantalize

- The company led her on by talking about benefits it didn't actually offer.
[ترجمه گوگل] شرکت او را با صحبت در مورد مزایایی که در واقع ارائه نمی کرد، هدایت کرد
[ترجمه ترگمان] این شرکت او را با صحبت در مورد مزایایی که در واقع ارائه نشد، رهبری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Besides cancer, smoking can lead on to other diseases.
[ترجمه گوگل]علاوه بر سرطان، سیگار می‌تواند منجر به بیماری‌های دیگری نیز شود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر سرطان، سیگار کشیدن می تواند منجر به بیماری های دیگر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Church should give more of a lead on basic moral issues.
[ترجمه گوگل]کلیسا باید در مورد مسائل اساسی اخلاقی رهبری بیشتری بدهد
[ترجمه ترگمان]کلیسا باید بیش از پیش به مسائل اخلاقی پایه بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. "Lead on!" said Arnold.
[ترجمه گوگل]"به پیش بروید!" گفت آرنولد
[ترجمه ترگمان]\"ادامه بده!\" \"آرنولد\" گفت: \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But generational time can gradually lead on to an appreciation of dates and time-lines.
[ترجمه گوگل]اما زمان نسلی می تواند به تدریج منجر به قدردانی از تاریخ ها و خطوط زمانی شود
[ترجمه ترگمان]اما زمان نسلی می تواند به تدریج به قدردانی از تاریخ ها و زمان منجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Toronto took the lead on the power play with less than two minutes remaining in the second period.
[ترجمه گوگل]تورنتو در بازی قدرتی در حالی که کمتر از دو دقیقه به وقت دوم باقی مانده بود، پیش افتاد
[ترجمه ترگمان]تورنتو با کم تر از دو دقیقه باقی مانده در دوره دوم بازی را بر عهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Anything which features social interaction could lead on to group discussion of some aspect of communication.
[ترجمه گوگل]هر چیزی که دارای تعامل اجتماعی باشد می تواند به بحث گروهی در مورد برخی از جنبه های ارتباط منجر شود
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که تعامل اجتماعی را مشخص کند می تواند منجر به بحث گروهی در مورد برخی از جنبه های ارتباط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The combative veteran gave his side the lead on the hour, and then helped them to a flattering 3-0 win.
[ترجمه گوگل]این کهنه کار مبارز در همان ساعت به تیمش برتری داد و سپس به آنها کمک کرد تا با نتیجه 3-0 پیروز شوند
[ترجمه ترگمان]این سرباز کهنه کار قصد خود را در این ساعت به او داد و سپس به آن ها کمک کرد تا پیروزی ۳ - ۰ را به دست آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But then he wasn't carrying tons of lead on a keel that had to be dragged through the water.
[ترجمه گوگل]اما پس از آن او تن‌ها سرب را روی یک کیل حمل نمی‌کرد که باید از طریق آب کشیده می‌شد
[ترجمه ترگمان]اما بعد او تن از سرب را روی یک کشتی حمل کرد که مجبور بود از میان آب کشیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Often this can lead on to valuable work on the subject of bias in documents.
[ترجمه گوگل]اغلب این می تواند منجر به کار ارزشمندی در مورد موضوع سوگیری در اسناد شود
[ترجمه ترگمان]اغلب این امر می تواند منجر به کار با ارزش در موضوع بایاس در اسناد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Use of a picture will often lead on to further activity.
[ترجمه گوگل]استفاده از یک تصویر اغلب منجر به فعالیت بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک تصویر اغلب منجر به فعالیت بیشتر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Relief schemes lead on to long-term projects, helping people to help themselves.
[ترجمه گوگل]طرح های امدادی منجر به پروژه های بلندمدت می شود و به مردم کمک می کند تا به خودشان کمک کنند
[ترجمه ترگمان]طرح های امدادی به پروژه های بلند مدت کمک می کنند و به مردم کمک می کنند تا به خودشان کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They persevered and thoroughly deserved their lead on the half hour.
[ترجمه گوگل]آنها پشتکار داشتند و کاملاً شایسته برتری در نیم ساعت بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها اصرار داشتند که تا نیم ساعت دیگر به راهنمایی آن ها ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You're the engineering team lead on a new PHP project. The requirements are fulfilled, and the preliminary data model is approximately 150 tables.
[ترجمه گوگل]شما سرپرست تیم مهندسی در پروژه جدید PHP هستید الزامات برآورده شده است و مدل داده اولیه تقریباً 150 جدول است
[ترجمه ترگمان]شما می توانید تیم مهندسی را به یک پروژه جدید PHP هدایت کنید نیازمندی ها برآورده می شوند و مدل داده های اولیه تقریبا ۱۵۰ میز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bobby: Lead on Kelly. I'd love to bust this guy!
[ترجمه عزیز ویسی] بابی با کلی بازی میکند ( در رابطه ) دوست دارم از بین ببرمش
|
[ترجمه گوگل]بابی: به کلی سربزنید من دوست دارم این مرد را از بین ببرم!
[ترجمه ترگمان] \"سرب به\" کلی! دوست دارم که این یارو رو از بین ببرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

تشویق و ترغیب کردن (فعل)
exhort, lead on

پیشنهاد کاربران

بیفت جلو
راه رو نشون بده
کسی را به جلو راهنمایی کردن
�پیش قدم شدن
ابتدا رفتن
فریب دادن
�وسوسه و گمراه کردن
سردواندن
"Lead on" means to mislead, deceive, or give someone false hope, especially in romantic or emotional situations. It can also mean to guide someone forward physically or metaphorically.
در زبان عامیانه به فریب دادن، امید واهی دادن، یا گمراه کردن کسی، به ویژه در روابط عاشقانه یا احساسی اشاره دارد. همچنین می تواند به هدایت کردن کسی به جلو، چه به صورت فیزیکی و چه استعاری اشاره کند.
...
[مشاهده متن کامل]

📌 معنای مجازی / نمادین: این واژه نماد دستکاری، وعده های دروغین، یا تشویق بدون صداقت است و اغلب در روابط، گفتار غیررسمی، و بحث های مربوط به فریبکاری استفاده می شود.
📌 مترادف: Mislead | Deceive | String along | Give false hope | Manipulate | Trick
مثال؛
1️⃣ She kept flirting with him but was just leading him on. ( meaning: giving false hope in romance )
2️⃣ The company led me on about a promotion that never happened. ( meaning: deceived or misled )
3️⃣ The tour guide led us on through the ancient ruins. ( meaning: guided forward physically )

معمولا در روابط: کسی رو بازی دادن و دنبال خود کشاندن از طریق ابراز علاقه و امیدوار کردن بدون اینکه علاقه ای در کار باشه و بعدش طرف رو همینطوری ول کردن و رفتن
Leader on: someone who leads on

...
[مشاهده متن کامل]

• To deceive someone, especially through pretending romantic interest for them
When you hear about sexual assault, you often also hear questions like: “What was she wearing?” “Did she lead him on?” “Was he drunk?” Questions like these often leave victims feeling responsible for their assault.

امید الکی دادن به کسی
i don't want to lead her on .
نمیخوام الکی بهش امید بدم .
lead on to = منجر شدن، سبب شدن، ممکن کردن، منتهی شدن، راه یافتن به

بپرس