فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )حالات: lazes, lazing, lazed
• : تعریف: to pass time idly; loaf (often fol. by away). • مشابه: idle, linger, loaf, trifle
- Students like to laze away the summer.
[ترجمه گوگل] دانش آموزان دوست دارند تابستان را تنبلی کنند [ترجمه ترگمان] دانش آموزان دوست دارند تابستان را دور بزنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. He went to Spain for nine months, to laze around and visit relations.
[ترجمه مریم] او به مدت ۹ ماه به اسپانیا رفت تا استراحت کند و اقوام خود را ببیند.
|
[ترجمه گوگل]او به مدت 9 ماه به اسپانیا رفت تا تنبلی کند و از روابط بازدید کند [ترجمه ترگمان]او به مدت نه ماه به اسپانیا رفت تا روابط خود را حفظ کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I was happy enough to laze about on the beach.
[ترجمه گوگل]آنقدر خوشحال بودم که در ساحل تنبلی می کردم [ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی برای تفریح و تفریح در کنار ساحل بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I am fat, but I don't laze around the house stuffing myself with butter.
[ترجمه گوگل]من چاق هستم، اما در خانه تنبلی نمی کنم و خودم را با کره پر می کنم [ترجمه ترگمان]من چاقم، اما این دور و بر خانه و خودم را با کره نگاه نمی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I'm just going to laze around and watch TV.
[ترجمه معصومه] من فقط میروم به تنبلی و تلویزیون ببینم
|
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم تنبلی کنم و تلویزیون تماشا کنم [ترجمه ترگمان]من فقط میرم و تلویزیون تماشا می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Libra, you're not content to just laze around a secluded villa.
[ترجمه گوگل]ترازو، شما راضی نیستید که در یک ویلای منزوی تنبلی کنید [ترجمه ترگمان]در صورت فلکی برج میزان، شما تنها از یک ویلای دورافتاده راضی نیستید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Take time out to sleep properly, laze around, listen to music or have some form of leisure activity.
[ترجمه گوگل]زمانی را برای خواب مناسب، تنبلی، گوش دادن به موسیقی یا نوعی فعالیت تفریحی اختصاص دهید [ترجمه ترگمان]وقت بگذارید که به خوبی بخوابید، به موسیقی گوش دهید، به موسیقی گوش دهید و یا نوعی فعالیت فراغت داشته باشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It's lovely just to laze away in the sun.
[ترجمه گوگل]فقط تنبلی در زیر نور خورشید دوست داشتنی است [ترجمه ترگمان]خیلی دوست داشتنیه که تو آفتاب استراحت کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is the opposite of static, laze, and passivity.
[ترجمه گوگل]مخالف ایستا، تنبلی و انفعال است [ترجمه ترگمان]آن نقطه مقابل of، laze و passivity است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The temptation to laze about the house is too great for some.
[ترجمه گوگل]وسوسه تنبلی در مورد خانه برای برخی بسیار زیاد است [ترجمه ترگمان]وسوسه بازی کردن در خانه برای بعضی ها خیلی بزرگ است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Libra, you are not content to just laze around a secluded villa.
[ترجمه گوگل]ترازو، شما فقط به تنبلی در اطراف یک ویلای منزوی راضی نیستید [ترجمه ترگمان]در صورت فلکی برج میزان، شما راضی نیستید که تنها به دور یک ویلای خلوت بروید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. What I am angry with is not his laze but ignorance.
[ترجمه گوگل]چیزی که من از آن عصبانی هستم، تنبلی او نیست بلکه نادانی اوست [ترجمه ترگمان]چیزی که من از این عصبانیم، این بازی laze و نادانی او نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. No longer laze away.
[ترجمه گوگل]دیگر تنبلی نکنید [ترجمه ترگمان]دیگر بازی و تفریح نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. If you don't make the best use of your time, you'll laze away your life.
[ترجمه گوگل]اگر از زمان خود به بهترین شکل استفاده نکنید، زندگی خود را تنبل خواهید کرد [ترجمه ترگمان]اگر بهترین استفاده را از وقتت استفاده نکنی، زندگی خود را تباه خواهی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Earl Grey never seemed such a decent chap, and we laze back to enjoy his brew.
[ترجمه گوگل]ارل گری هرگز چنین مرد شایسته ای به نظر نمی رسید، و ما تنبلی می کنیم تا از نوشیدنی او لذت ببریم [ترجمه ترگمان]ارل گری هیچ وقت به این خوبی به نظر نمی رسید، و ما هم به آن عادت می کردیم که از brew لذت ببریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
کاهل (اسم)
lagging, laze
تنبلی کردن (فعل)
laze
انگلیسی به انگلیسی
• act of being lazy or indolent; period of laziness be indolent, be lazy, pass the time lazily if you laze somewhere, you relax and enjoy yourself, not doing anything that requires any effort. if you laze around, or laze about, you relax, not doing anything that requires any effort.
پیشنهاد کاربران
به تنبلی گذراندن. تنبلی کردن. ول گشتن مثال: she spent the day at home, reading the papers and generally lazing around. او روز را در خانه سپری کرد. {با} خواندن روزنامه و عموما این طرف و آن طرف ول گشتن.
lazy همریشه با : " لَش " در آمیزه هایی چون : تَنِ لَش ، تَنِ لَشی، لَش بازی