layer

/ˈleɪər//ˈleɪə/

معنی: چینه، طبقه، قشر، ورقه، ورقه ورقه، لا، لایه
معانی دیگر: (یک) لایه، (یک) رویه، یک دست رنگ، رده، رج، لایه لایه کردن یا شدن، لابه لا کردن، (شخص یا چیز) گذارنده، نهنده، نهشگر، قرار دهنده، (شاخه ی گیاه که روی زمین خوابیده است و ریشه دوانده است) شاخه ی خوابیده، (با خواباندن) گیاه رویاندن، (مرغ) تخم کن، طبقه بندی کردن، مطبق کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thickness of something that is spread over a surface.
مترادف: blanket, coat, covering
مشابه: application, coating, mantle, overlay, sheet, shell, skin, veneer

- Everything had a thin layer of dust on it.
[ترجمه محمدی] لایه ی نازکی از غبار روی همه چیز را پوشانده بود.
|
[ترجمه گوگل] همه چیز یک لایه نازک از غبار روی آن بود
[ترجمه ترگمان] همه چیز لایه ای نازک غبار بر روی آن دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a thickness of something that alternates with a different material.
مترادف: stratum
مشابه: band, bed, level, story, substratum, tier

- The students examined the layers of rock and sand.
[ترجمه محمدی] دانش آموزان لایه های سنگ و ماسه را آزمایش کردند.
|
[ترجمه گوگل] دانش آموزان لایه های سنگ و ماسه را بررسی کردند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان لایه های سنگ و ماسه را بررسی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: one that lays.
مشابه: hen

- These hens are good layers.
[ترجمه ف،دارا] این مرغ ها خوب تخم می گذارند
|
[ترجمه گوگل] این مرغ ها لایه های خوبی هستند
[ترجمه ترگمان] این مرغ ها لایه های خوبی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: layers, layering, layered
• : تعریف: to create a layer or layer of.
مترادف: smear, spread
مشابه: apply, daub

- He layered the dough in the pan.
[ترجمه غورقانلو] مرد خمیر را توی تابه پهن کرد
|
[ترجمه گوگل] خمیر را لایه لایه در تابه گذاشت
[ترجمه ترگمان] او خمیر را در ماهی تابه پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to divide something into layers.
مشابه: divide, separate

جمله های نمونه

1. a layer of pristine snow covered the ground
برف تازه و دست نخورده ای زمین را پوشانده بود.

2. abscission layer
لایه ی جدا کننده

3. a leafy layer
یک لایه ی برگ مانند

4. a sedimentary layer of mud and sand
یک لایه ی رسوبی از گل و ماسه

5. the euphotic layer of the sea
نواره ی خوش فروغ دریا

6. the outside layer of the ball
لایه ی خارجی توپ

7. beneath a fresh layer of snow
پوشیده از لایه ی تازه ای از برف

8. it needs a single layer of paint
فقط یک لایه رنگ احتیاج دارد.

9. mazdak's life is overlaid by layer upon layer of legend
زندگی مزدک از لایه های متعدد افسانه پوشیده شده است.

10. the fat had congealed into a layer on top of the bowl of soup
چربی به صورت لایه ای روی سوپ بسته بود.

11. the flowers were buried under a layer of leaves
گل ها زیر لایه ای از برگ مستور شده بودند.

12. the hill was cloaked by a layer of mist
لایه ای از مه تپه را فرا گرفته بود.

13. the table was coated with a layer of dust
لایه ای از گرد و خاک میز را پوشانیده بود.

14. As more snow fell, the bottom layer was compressed into ice.
[ترجمه ج. غورقانلو] برف که بیشتر بارید لایه ی زیرین فشرده شده و یخ بست.
|
[ترجمه گوگل]با باریدن برف بیشتر، لایه زیرین به یخ فشرده شد
[ترجمه ترگمان]هرچه برف بیشتری می بارید، لایه پایینی به یخ وصل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sunscreen provides a protective layer against the sun's harmful rays.
[ترجمه گوگل]کرم ضد آفتاب یک لایه محافظ در برابر اشعه های مضر خورشید ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]کرم ضد آفتاب یک لایه محافظ را در برابر اشعه های مضر خورشید فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This cake has a layer of fruit in the middle.
[ترجمه گوگل]این کیک یک لایه میوه در وسط دارد
[ترجمه ترگمان]این کیک لایه ای از میوه در وسط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Everything was covered with a thick layer of dust.
[ترجمه گوگل]همه چیز با یک لایه غبار غلیظ پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز با لایه ای از غبار پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She carefully scraped away the top layer of paint.
[ترجمه ج. غورقانلو] زن، رنگ رویی را با دقت خراشید و پاک کرد.
|
[ترجمه گوگل]او با دقت لایه بالایی رنگ را خراش داد
[ترجمه ترگمان]با احتیاط لایه های بالایی نقاشی را تراشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Teeth have a hard surface layer called enamel.
[ترجمه ج. غورقانلو] سطح دندان ها را لایه ی سختی به نام مینا پوشانده است.
|
[ترجمه گوگل]دندان ها دارای یک لایه سطحی سخت به نام مینا هستند
[ترجمه ترگمان]دندان یک لایه سطحی سخت به نام مینا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. A thick layer of clay lies over the sandstone.
[ترجمه گوگل]یک لایه ضخیم از خاک رس بر روی ماسه سنگ قرار دارد
[ترجمه ترگمان]لایه ضخیمی از گل روی سنگ قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چینه (اسم)
enclosure, fault, bait, stratum, clay wall, folium, layer

طبقه (اسم)
sort, kind, degree, grade, race, bed, floor, stage, category, class, estate, stratum, folium, caste, lair, genus, ilk, layer, pigeonhole

قشر (اسم)
shell, coat, stratum, hull, rind, crust, cortex, layer, peeling

ورقه (اسم)
ticket, form, flake, sheet, paper, leaf, streak, tablet, leaflet, slab, layer, writ, lamina

ورقه ورقه (اسم)
layer

لا (اسم)
strand, ply, layer, la

لایه (اسم)
stratum, leaf, riband, strand, lamella, layer, pad, substrate, padding, ribband

تخصصی

[حسابداری] محموله
[عمران و معماری] لایه - قشر - طبقه
[کامپیوتر] لایه .
[برق و الکترونیک] لایه
[مهندسی گاز] چین، لایه، قشر، طبقه بندی کردن
[نساجی] لایه - فیلم - ورقه نازک
[ریاضیات] پوسته، طبقه، ورقه، قشر، لایه
[خاک شناسی] لایه

انگلیسی به انگلیسی

• thickness of some material that covers a surface; stratum, covering, bed; person or thing that lays; egg laying chicken; twig which is induced to root while still attached to the parent plant (gardening)
induce a twig to root while still attached to the parent plant (gardening); arrange in layers; cut in layers (as of hair)
a layer is a flat piece of something or a quantity of something that covers a surface or that is between two other things.

پیشنهاد کاربران

یکی از چندین روش مرتبط برای تفکر یا انجام کاری:
one of several related ways of thinking or doing
something:
a layer of complexity/meaning
لایه ای از پیچیدگی/معنا
منبع دیکشنری Cambridge
لایه، لایه برداری
مثال: She added another layer of paint to the canvas.
او یک لایه دیگر از رنگ را به کانوس اضافه کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
To put on layers
یعنی: چندین لباس را روی هم پوشیدن ( به منظور گرم تر شدن )
layer: لایه
( v ) به معنی چند لایه رو هم لباس پوشیدن
وجه
لایه لایه گذاشتن
layer انگلیسی همان لایه در زبان فارسی است.
نوع مانند دو نوع جزایر حرارتی شهری وجود دارد
layer ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: خوابانده
تعریف: شاخه‏ای که به روش خواباندن ریشه‏دار می‏شود
often one of many

part
سطح
پوشاندن
در دامپزشکی اشاره به مرغی که تخم میگذارد
لایه
a thickness of some substance, often one of many
لایه بندی طبقه بندی

سطح ـ پوشش ـ پوست
لایه
مرغ تخمگذار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس