lay an egg


1- تخم دادن 2- (امریکا - عامیانه - به ویژه در تئاتر و هنرپیشگی) خیطی بالا آوردن، افتضاح کردن

جمله های نمونه

1. The hen cackles when she has laid an egg.
[ترجمه گوگل]مرغ وقتی تخم گذاشته است غرغر می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی که یک تخم مرغ درست می کند، مرغ cackles می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My canary has laid an egg.
[ترجمه گوگل]قناری من تخم گذاشته است
[ترجمه ترگمان] قناری من تخم گذاشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His joke laid an egg.
[ترجمه گوگل]شوخی او تخم گذاشت
[ترجمه ترگمان]شوخی او یک تخم مرغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Noise proves nothing, Often a hen who has laid an egg cackles as if she had laid an asteroid. Mark Twain
[ترجمه گوگل]سروصدا هیچ چیز را ثابت نمی کند، اغلب مرغی که تخم گذاشته است، گویی سیارکی گذاشته است مارک تواین
[ترجمه ترگمان]سر و صدا هیچ چیز را ثابت نمی کند، اغلب مرغی که تخم طلا گذاشته مثل اینکه یک خرده سیاره گذاشته باشد مارک تواین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A barn owl usually lays an egg a day or every other day until there is a clutch of four to six.
[ترجمه گوگل]جغد انبار معمولاً یک تخم در روز یا یک روز در میان می گذارد تا زمانی که کلاچ چهار تا شش باشد
[ترجمه ترگمان]یک جغد سینه معمولا یک روز یا هر روز دیگر یک تخم می گذارد تا چهار تا شش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An acorn is tiny compared to its parent, but a kiwi lays an egg a quarter her own weight.
[ترجمه گوگل]بلوط در مقایسه با مادرش کوچک است، اما کیوی یک چهارم وزن خود تخم می گذارد
[ترجمه ترگمان]بلوط در مقایسه با والدینش بسیار کوچک است، اما یک کیوی یک تخم طلایی را یک چهارم وزن خودش قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The first episode of the series laid an egg.
[ترجمه گوگل]قسمت اول سریال تخم گذاشت
[ترجمه ترگمان]قسمت اول سریال یه تخم مرغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If I have to lay an egg for my country, I'll do it.
[ترجمه گوگل]اگر قرار باشد برای کشورم تخم بگذارم، این کار را خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]اگر مجبور باشم یک تخم مرغ برای کشورم بکشم، این کار را خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your sister is gonna lay an egg when she sees your tattoo.
[ترجمه گوگل]خواهرت وقتی خالکوبی تو را ببیند قرار است تخم بگذارد
[ترجمه ترگمان]خواهرت وقتی she می بینه یه تخم می ذاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Unexpectedly hen each is downhearted, always do not lay an egg.
[ترجمه گوگل]به طور غیرمنتظره ای هر کدام از مرغ ها ناراحت هستند، همیشه یک تخم نگذارید
[ترجمه ترگمان]بطور غیرمنتظره ای هر یک از هر یک از آن ها دل شکسته خواهد شد، همیشه یک تخم مرغ در کار نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'm afraid I might lay an egg before such a large audience.
[ترجمه گوگل]می ترسم در برابر چنین مخاطبان زیادی تخم بگذارم
[ترجمه ترگمان]می ترسم قبل از این همه تماشاگر بزرگ یک تخم بگذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hen: Can you lay an egg?
[ترجمه گوگل]مرغ: آیا می توانی تخم بگذاری؟
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک تخم مرغ بخورید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lay an egg every day.
[ترجمه گوگل]هر روز یک تخم بگذارید
[ترجمه ترگمان]هر روز یه تخم مرغ خالی کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Burlesque narrative of what happened when - one morning out of the blue - I lay an egg.
[ترجمه گوگل]روایت بورلسک از اتفاقی که افتاد وقتی - یک روز صبح کاملاً - من یک تخم گذاشتم
[ترجمه ترگمان]داستان burlesque که وقتی - یک روز صبح بیرون از آبی - من یک تخم گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (canadian and american slang) make a joke

پیشنهاد کاربران

اصطلاح
به معنی گند زدن
دسته گل به آب دادن
( سندبادنامه. ) .
- خشت ، خشت خام بر آب افکندن ؛ کنایه از ضایع کردن امری و چیزی است :
چو کرداربا ناسپاسان کنی
همی خشت خام اندر آب افکنی.
فردوسی.
بدانست بهرام کان بود زشت
...
[مشاهده متن کامل]

باب اندر افکنده شد خشک خشت.
فردوسی.
خشت خشک بر آب افکندن . [ خ ِ ت ِ خ ُ ب َ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کردن بدی و کاری که اصلاح آن میسر نباشد. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بدانست بهرام کان بود زشت
به آب اندر افکنده شد خشک خشت
پشیمان شد و بند از اوبرگرفت
ز کردار خود دست بر سر گرفت .
فردوسی .

تخم گذاری کردن
تخم کردن ( پرندگان، حشرات و . . . . . )

بپرس