laxative

/ˈlæksətɪv//ˈlæksətɪv/

معنی: ملین، ضد یبوست، ضد یبوست، ملین
معانی دیگر: مسهل، ریخن گر، داروی ملین، کارکن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a substance used medicinally to relieve constipation.
مشابه: purge
صفت ( adjective )
مشتقات: laxatively (adv.), laxativeness (n.)
• : تعریف: stimulative of bowel movement.

- Prunes are recommended for their laxative effect.
[ترجمه گوگل] آلو خشک به دلیل اثر ملین آن توصیه می شود
[ترجمه ترگمان] prunes برای تاثیر laxative خود توصیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Molasses are mildly laxative and something of a general tonic.
[ترجمه گوگل]ملاس ملین خفیفی است و چیزی شبیه مقوی عمومی است
[ترجمه ترگمان] Molasses یه ضد یبوست و یه چیزی از تونیک کلی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If you're constipated you may need a laxative.
[ترجمه گوگل]اگر یبوست دارید ممکن است به یک ملین نیاز داشته باشید
[ترجمه ترگمان]اگه یبوست داری ممکنه به یه ملین نیاز داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The artificial sweetener sorbitol has a laxative effect.
[ترجمه گوگل]شیرین کننده مصنوعی سوربیتول اثر ملین دارد
[ترجمه ترگمان]sorbitol مصنوعی نیز اثر laxative دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sometimes parents had stopped the laxative because the stool withholding manoeuvres or screaming did not stop as soon as loose stools were induced.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات والدین ملین را قطع می کردند زیرا مانورهای خودداری مدفوع یا جیغ زدن به محض ایجاد مدفوع شل قطع نمی شد
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها پدر و مادرش ضد یبوست را متوقف می کردند، زیرا سه پایه manoeuvres و screaming مانع از آن می شد که به محض آن که چهار پایه بلند می شد متوقف نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Milk of magnesia, an osmotic laxative, was used according to age, body weight, and severity of the constipation.
[ترجمه گوگل]شیر منیزیا، یک ملین اسمزی، بر اساس سن، وزن بدن و شدت یبوست استفاده شد
[ترجمه ترگمان]شیر of، laxative اسمزی، با توجه به سن، وزن بدن و شدت یبوست مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Zebedee had been pumped with Epsom Salts laxative to make sure he performed somewhere.
[ترجمه گوگل]زبدی با ملین نمک اپسوم پمپاژ شده بود تا مطمئن شود که در جایی اجرا می کند
[ترجمه ترگمان]Zebedee برای اطمینان از اینکه او در جایی اجرا می کند، به laxative Salts Epsom پمپ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The laxative dose required to treat constipation in the young child is much higher than the suggested doses on the label.
[ترجمه گوگل]دوز ملین مورد نیاز برای درمان یبوست در کودک خردسال بسیار بیشتر از دوزهای پیشنهادی روی برچسب است
[ترجمه ترگمان]مقدار laxative لازم برای درمان یبوست در کودک جوان بسیار بیشتر از مقدار پیشنهادی روی برچسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Magnesium hydroxide, normally used as an antacid or laxative, may also serve as a magnesium supplement.
[ترجمه گوگل]هیدروکسید منیزیم، که معمولا به عنوان یک ضد اسید یا ملین استفاده می شود، ممکن است به عنوان مکمل منیزیم نیز عمل کند
[ترجمه ترگمان]منیزیم هیدروکسید، که معمولا به عنوان an یا laxative مورد استفاده قرار می گیرد، ممکن است به عنوان مکمل منیزیم عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The laxative dose was gradually decreased after two to three months to a dose that maintained one bowel movement daily.
[ترجمه گوگل]دوز ملین به تدریج پس از دو تا سه ماه کاهش یافت و به دوزی رسید که روزانه یک حرکت روده حفظ شود
[ترجمه ترگمان]مقدار laxative به تدریج بعد از دو یا سه ماه به مقداری کاهش یافت که هر روز یک حرکت روده را حفظ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Take a laxative! Chew tobacco!
[ترجمه گوگل]ملین بخور! تنباکو بجوید!
[ترجمه ترگمان]! a بگیر توتون جویدنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Purging behaviors: vomiting, laxative use, diet pills, excessive exercise.
[ترجمه گوگل]رفتارهای پاکسازی: استفراغ، مصرف ملین، قرص های لاغری، ورزش زیاد
[ترجمه ترگمان]پاک سازی رفتارها: استفراغ، مصرف laxative، قرص های رژیم غذایی، ورزش بیش از حد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some laxative drugs such as magnesium sulfate, Bisatin, phenolphthalein, glycerol etc for common use were introduced.
[ترجمه گوگل]برخی از داروهای ملین مانند سولفات منیزیم، بیساتین، فنل فتالئین، گلیسرول و غیره برای استفاده رایج معرفی شدند
[ترجمه ترگمان]برخی از داروهای laxative مانند سولفات منیزیم، Bisatin، phenolphthalein، گلیسرول و غیره برای استفاده مشترک معرفی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Conclusion:The laxative action of galactitol displays certain dosage-effect relationship.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: اثر ملین گالاکتیتول رابطه دوز-اثر خاصی را نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: عمل laxative of رابطه تاثیر دوز مشخصی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Running can be a great laxative.
[ترجمه گوگل]دویدن می تواند یک ملین عالی باشد
[ترجمه ترگمان]دویدن می تواند ملین خوبی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملین (اسم)
aperient, laxative, relaxant

ضد یبوست (اسم)
laxative, depletive

ضد یبوست (صفت)
purgative, laxative, cathartic

ملین (صفت)
laxative, lenient

انگلیسی به انگلیسی

• medication or other substance which relieves constipation
tending to stimulate evacuation of the bowels, tending to relieve constipation
a laxative is a medicine that stops you being constipated.

پیشنهاد کاربران

ملین/ مسهل ( صفت ) : ایجاد کننده اجابت مزاج ■ ( اسم ) : دارویی که باعث اجابت مزاج می شود، مثلاً بیزاکودیل که محرک حرکت روده را است یا لاکتولوز که احتباس مایعات را در روده تغییر می دهد.
مُلَیّن ( به انگلیسی: Laxative ) ماده یا دارویی است که جهت افزایش دفع مدفوع برای جلوگیری یا رفع یبوست استفاده می شود. این مواد می توانند طبیعی باشند، مانندبرگ سنا، اسفرزه، روغن کرچک و زیتون، یا صناعی، مانند بیزاکودیل. ملین های متنوعی وجود دارند که در سرعتِ شروعِ اثر، محل اثر ( راست روده، رودهٔ بزرگ و رودهٔ کوچک ) ، اَشکال دارویی، فواصل مصرف، طعم و اثرات جانبی متفاوت هستند؛ بنابراین، برحسب نوع مشکل، می توان مناسب ترین آنها را انتخاب کرد. ملین ها می توانند از انواع داروهای محرک، روان سازها یا ملین های آب نمکی باشند و از طریق خوراکی و در برخی موارد ویژه، از طریق تنقیه و راست روده تجویز می شوند. ملیّن ها در مقادیر بالاتر، باعث اسهال می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

ملین هادر درمان یبوست در بزرگسالان و کودکان مؤثر هستند زیرا باعث تحریک روده و افزایش انقباض روده، ملین های روغنی مدفوع را نرم کرده و عمل دفع را راحت می کنند، به طور مثال روغن زیتون به دلیل وجود چربی تک اشباع باعث هضم بهتر غذا می شود، همچنین باعث می شود غذا در طول مسیر روده بهتر حرکت کند.

بپرس