lawbreaker

/ˈlɒˌbrekər//ˈlɔːbreɪkə/

معنی: یاغی، متمرد، قانون شکن
معانی دیگر: آدم خطاکار، قانون ـ فقه : قانون شکن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: lawbreaking (adj.), lawbreaking (n.)
• : تعریف: one who disobeys the law.

جمله های نمونه

1. A policeman has the authority to arrest lawbreakers.
[ترجمه گوگل]یک پلیس این اختیار را دارد که قانون شکنان را دستگیر کند
[ترجمه ترگمان]یک پلیس قدرت دستگیری قانون شکنان را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Policemen have authority to arrest lawbreakers.
[ترجمه گوگل]پلیس این اختیار را دارد که قانون شکنان را دستگیر کند
[ترجمه ترگمان]ماموران پلیس قدرت دستگیری قانون شکنان را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Law courts must deal with lawbreakers.
[ترجمه گوگل]دادگاه ها باید با قانون شکنان برخورد کنند
[ترجمه ترگمان]دادگاه قانون باید با قانون شکنان برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A group of lawbreakers are rampaging around in the centre of the city.
[ترجمه گوگل]گروهی از قانون شکنان در مرکز شهر غوغا می کنند
[ترجمه ترگمان]گروهی از قانون شکنان در مرکز شهر پرسه می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Society has a right to see law-breakers punished.
[ترجمه گوگل]جامعه حق دارد قانون شکنان را مجازات کند
[ترجمه ترگمان]جامعه حق دارد که قانون شکنان مجازات شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Police Chief McBride says coddling young lawbreakers just creates more adult criminals.
[ترجمه گوگل]رئیس پلیس مک براید می گوید که نادیده گرفتن قانون شکنان جوان باعث ایجاد مجرمان بالغ بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]رئیس پلیس مک براید می گوید: coddling قانون شکنان جوان فقط مجرمان بزرگ سال بیشتری ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The lawbreaker was overpowered before he could reach for his knife.
[ترجمه گوگل]قانون شکن قبل از اینکه بتواند چاقوی خود را دراز کند تحت کنترل قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که بتواند چاقویش را بگیرد، The از پا درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Listen, lawbreaker, me and Nick has a surprise for you.
[ترجمه گوگل]گوش کن، قانون شکن، من و نیک یک سورپرایز برایت دارد
[ترجمه ترگمان] گوش کن، \"lawbreaker\"، من و \"نیک\" یه سورپرایز برات داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The police arrested the lawbreaker.
[ترجمه گوگل]پلیس قانون شکن را دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس the را دستگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Instead it is argued that the unusual social profile of lawbreakers did reflect social reality.
[ترجمه گوگل]در عوض، استدلال می شود که مشخصات اجتماعی غیرمعمول قانون شکنان، واقعیت اجتماعی را منعکس می کند
[ترجمه ترگمان]در عوض بحث می شود که پروفایل اجتماعی غیرمعمول قانون شکنان منعکس کننده واقعیت اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Other legislators say the priority should be maintaining control of U. S. immigration and not rewarding lawbreakers.
[ترجمه گوگل]سایر قانونگذاران می گویند که اولویت باید حفظ کنترل مهاجرت ایالات متحده باشد و نه پاداش دادن به قانون شکنان
[ترجمه ترگمان]سایر قانونگذاران می گویند که اولویت باید حفظ کنترل U باشد اس مهاجرت و پاداش دادن به قانون شکنان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But God's righteous judgeship is seen in the punishment of the lawbreaker as well as in the deliverance of the justified.
[ترجمه گوگل]اما قضاوت عادلانه خداوند در مجازات قانون شکن و نیز در رهایی عادل دیده می شود
[ترجمه ترگمان]اما قاضی عادل جان در مجازات the و نیز در راه رهایی از حق justified دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you do not commit adultery but do commit murder, you have become a lawbreaker.
[ترجمه گوگل]اگر زنا نکنی اما قتل کنی، قانون شکن شده ای
[ترجمه ترگمان]اگر مرتکب زنا شدید، اما مرتکب قتل می شوی، به یک lawbreaker تبدیل می شوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In WengAn county head and the police are the biggest lawbreaker!
[ترجمه گوگل]در شهر WengAn رئیس و پلیس بزرگترین قانون شکن هستند!
[ترجمه ترگمان]در مرکز استان کات اراکی، پلیس بزرگ ترین lawbreaker است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یاغی (اسم)
rebel, brigand, outlaw, lawbreaker

متمرد (اسم)
rebel, recalcitrant, outlaw, lawbreaker, insurgent, recusant

قانون شکن (اسم)
outlaw, lawbreaker

انگلیسی به انگلیسی

• one who breaks the law, felon, criminal
one who violates the law, one who commits a crime

پیشنهاد کاربران

قانون شکن. خلاف کار. مجرم
مثال:
lawbreakers were purged from the army
قانون شکنان و مجرمین از ارتش پاک سازی شده بودند.
This term is used to describe a person who violates the law or commits a crime. It encompasses a wide range of criminal activities and can refer to both minor and major offenses.
توصیف فردی که قانون را نقض می کند یا مرتکب جرم می شود. طیف وسیعی از فعالیت های مجرمانه را در بر می گیرد و می تواند به جرایم جزئی و عمده اشاره کند.
...
[مشاهده متن کامل]

“We need to catch that lawbreaker and bring them to justice. ”
In a courtroom, a lawyer might argue, “The evidence clearly shows that the defendant is a habitual lawbreaker. ”
A concerned citizen might report a suspicious activity by saying, “I saw a potential lawbreaker trying to break into a car. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-perpetrator/

بپرس