laughingly

جمله های نمونه

1. He laughingly pointed out our mistakes.
[ترجمه گوگل]با خنده به اشتباهات ما اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]او با خنده اشتباه ات ما را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I spent much of what I laughingly call "the holidays" working through 621 pages of typescript.
[ترجمه گوگل]من بخش زیادی از آنچه را که با خنده "تعطیلات" می نامم را صرف کار روی 621 صفحه تایپ کردم
[ترجمه ترگمان]من بیشتر آنچه که با خنده به آن \"تعطیلات\" گفته بودم را در ۶۲۱ صفحه of گذراندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I finally reached what we laughingly call civilization.
[ترجمه گوگل]بالاخره به چیزی رسیدم که ما با خنده به آن تمدن می گوییم
[ترجمه ترگمان]بالاخره به چیزی که با خنده به تمدن رسیدیم، رسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They're fond of holding what are laughingly known as literary soirees.
[ترجمه گوگل]آنها علاقه مند به برگزاری مراسمی هستند که با خنده به عنوان مجالس ادبی شناخته می شوند
[ترجمه ترگمان]علاقه دارند آنچه را که در مجالس ادبی خوانده می شود در دست داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Jock laughingly informed me that when he had arrived in the area there had been a short quiet spell.
[ترجمه گوگل]جوک با خنده به من اطلاع داد که وقتی او به منطقه رسید، یک طلسم آرام کوتاه وجود داشت
[ترجمه ترگمان]او به من اطلاع داد که وقتی وارد محوطه شد، افسون آرامی در کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He told the story laughingly.
[ترجمه گوگل]ماجرا را با خنده گفت
[ترجمه ترگمان]او خنده کنان داستان را تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Alvin later confessed laughingly that he had not been at all sure of what Morning Mourning was about.
[ترجمه گوگل]آلوین بعداً با خنده اعتراف کرد که اصلاً مطمئن نبوده است که Morning Mourning چیست
[ترجمه ترگمان]الو ین با خنده اعتراف کرد که به هیچ وجه مطمئن نبود که دوره عزاداری در چه موردی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Several other women laughingly agreed.
[ترجمه گوگل]چند زن دیگر با خنده موافقت کردند
[ترجمه ترگمان]چند زن دیگر با خنده تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Guan laughingly said, " That's unnecessary. " Then he gave orders to hold a dinner for Hua Tuo.
[ترجمه گوگل]گوان با خنده گفت: "این غیرضروری است " سپس دستور داد که برای هوآ توئو یک شام برگزار کنند
[ترجمه ترگمان]ماکیان خنده کنان گفت: \" این کار غیر ضروری است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is what is laughingly known as my apartment.
[ترجمه گوگل]این همان چیزی است که با خنده به عنوان آپارتمان من شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که در آپارتمان من به خنده افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. J Well, this is what is laughingly known as my apartment.
[ترجمه گوگل]J خب، این همان چیزی است که با خنده به عنوان آپارتمان من شناخته می شود
[ترجمه ترگمان] جی \"، این چیزیه که به اسم آپارتمان من شناخته میشه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Carlo said laughingly, " I had to bat my wife around again today, teach her who's boss. "
[ترجمه گوگل]کارلو با خنده گفت: امروز مجبور شدم دوباره زنم را بزنم، به او یاد بدهم که رئیس کیست
[ترجمه ترگمان]کارلو با خنده گفت: \" من باید امروز همسرم را دور بزنم و به او یاد بدهم که چه کسی است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She laughingly gave him a tap with the toe of her shoe.
[ترجمه گوگل]با خنده با نوک کفشش ضربه ای به او زد
[ترجمه ترگمان]خندید و با نوک کفشش به او ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He laughingly boasted that he could drink down all the others at the table.
[ترجمه گوگل]او با خنده به خود می بالید که می تواند همه بقیه را که سر میز هستند بنوشد
[ترجمه ترگمان]با خنده گفت که می تواند بقیه را سر میز بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a laughing manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : laugh
✅️ اسم ( noun ) : laugh / laughter / laugher
✅️ صفت ( adjective ) : laughable / laughing
✅️ قید ( adverb ) : laughably / laughingly
با خنده

بپرس