lather

/ˈlæðər//ˈlɑːðə/

معنی: هیجان، کف صابون، کف یا عرق اسب، صابون زدن، کف بدهان اوردن
معانی دیگر: (صابون و غیره) کف، با کف صابون پوشاندن یا پوشیده شدن، کف کردن، (اسب و غیره) عرق کف آلود، (عامیانه) هیجان، شور، (عامیانه) شلاق مفصل زدن، به باد کتک گرفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: foam produced by soap or detergent agitated in water.
مترادف: foam, froth, spume
مشابه: bubbles, scum, soapsuds, suds

(2) تعریف: foamy sweat, as exuded by a horse during intense exertion.
مترادف: foam
مشابه: froth, perspiration, spume, sweat

(3) تعریف: (informal) an agitated condition.
مترادف: dither, fluster, flutter, fret, sweat, twitter
مشابه: frenzy, funk, fuss, panic, stew, tizzy

- She got into a lather preparing for her school exams.
[ترجمه گوگل] او در حال آماده سازی برای امتحانات مدرسه اش شد
[ترجمه ترگمان] اون داره برای امتحان مدرسه آماده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: lathers, lathering, lathered
(1) تعریف: to form or be worked into a soapy foam.
مترادف: foam, froth
مشابه: spume

(2) تعریف: to produce or be covered with foamy sweat.
مترادف: cream, foam, froth, spume
مشابه: bubble, sweat
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: lathery (adj.), latherer (n.)
(1) تعریف: to coat or cover with lather.
مترادف: soap
مشابه: cream, froth

(2) تعریف: (informal) to beat or whip.
مترادف: batter, beat, drub, flail, lambaste, maul, pummel, thrash, whip
مشابه: bludgeon, cudgel, flog, horsewhip, lash, strike, wallop

جمله های نمونه

1. in a lather
مشتاق و دلواپس (به ویژه به خاطر کمبود وقت یا شتاب)

2. before shaving, he puts lather on his face
قبل از ریش تراشی کف صابون به صورت خود می مالد.

3. He wiped off the remains of the lather with a towel.
[ترجمه عاطفه] او بقایای کف را با حوله پاک کرد.
|
[ترجمه گوگل]بقایای کف را با حوله پاک کرد
[ترجمه ترگمان]بقایا رو با یه حوله پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's in a lather about having to speak to such a large crowd.
[ترجمه گوگل]او در حال صحبت کردن با چنین جمعیت زیادی است
[ترجمه ترگمان]او در یک کف صابون در حال صحبت کردن با چنین جمعیت بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They will lather your hide.
[ترجمه گوگل]آنها پوست شما را کف می کنند
[ترجمه ترگمان] قایم شدن و قایم شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Soap will not lather in sea - water.
[ترجمه گوگل]صابون در آب دریا کف نمی کند
[ترجمه ترگمان]صابون در آب دریا کف نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For super-soft skin, lather on a light body lotion before you bathe.
[ترجمه گوگل]برای پوستی فوق العاده نرم، قبل از حمام روی یک لوسیون بدن سبک کف کنید
[ترجمه ترگمان]برای پوست نرم و لطیف که قبل از حموم کردن توش صابون داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's not worth getting into a lather over.
[ترجمه گوگل]ارزش آن را ندارد که به کف برود
[ترجمه ترگمان]ارزش رفتن به کف صابون نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was in a lather when I left because she couldn't find her ticket.
[ترجمه Kian] او دلواپس شد وقتی من اونجا را ترک کردم چون نتونست بلیطش را پیدا کنه
|
[ترجمه گوگل]او در کف بود که من رفتم چون بلیطش را پیدا نکرد
[ترجمه ترگمان]وقتی من رفتم تو کف صابون بود چون نمی توانست بلیت خودش را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Soap does not lather well in hard water.
[ترجمه گوگل]صابون در آب سخت به خوبی کف نمی کند
[ترجمه ترگمان]صابون در آب سخت به خوبی کف نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Dad was in a right lather about something.
[ترجمه کیان] بابا دلواپس بعضی چیزا بود
|
[ترجمه گوگل]بابا در مورد چیزی در حال تهوع بود
[ترجمه ترگمان] بابا در مورد یه چیزی درست کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lather your hair as normal.
[ترجمه گوگل]موهای خود را به طور معمول کف کنید
[ترجمه ترگمان]موهات رو مثل همیشه مرتب کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lorton rinsed the lather from his skin and frowned at his clean-shaven face.
[ترجمه گوگل]لورتون کف را از روی پوستش شست و به صورت تراشیده اش اخم کرد
[ترجمه ترگمان]Lorton کف صابون را از پوستش پاک کرد و به صورت تراشیده و تراشیده او اخم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He arrived out of breath and in a lather.
[ترجمه گوگل]او با نفس و در کف وارد شد
[ترجمه ترگمان]نفس تازه کرد و در کف صابون فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

کف صابون (اسم)
lather, suds, soapsuds

کف یا عرق اسب (اسم)
lather

صابون زدن (فعل)
scour, lather, soap

کف بدهان اوردن (فعل)
foam, lather

تخصصی

[نساجی] پایه دفتین

انگلیسی به انگلیسی

• soapy foam; frothy foam formed by excessive sweating; nervous state, agitated condition (slang)
form a lather; become lathered with sweat (as of a horse); coat with lather; beat, hit (slang)
lather is a white mass of bubbles which is produced by mixing soap or washing powder with water.

پیشنهاد کاربران

lather = صابون زدن
the barber lathered my face and shaved
آرایشگر صورتم را صابون زد و تراشید .
کف صابون
اماله کردن
she lathered a slice of toast with butter
مالیدن کره زیاد برروی نان تست
ماخذ
https://en. oxforddictionaries. com/definition/lather

تراشکار

بپرس