latch onto


(عامیانه) به دست آوردن، دو دستی چسبیدن به، گرفتن و رها نکردن، مثل کنه چسبیدن به

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: (informal) to fasten oneself to.

- Latch onto my arm.
[ترجمه مهسا] دستم را محکم بگیر
|
[ترجمه گوگل] به بازوی من بچسب
[ترجمه ترگمان] دستم را روی بازوی من گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to get by, or as though by, catching and holding.
مشابه: fasten

انگلیسی به انگلیسی

• obtain, gain; comprehend, understand, catch on; join with, attach oneself to

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
- محکم گرفتن / چسبیدن
- مکیدن ( در زمینه ی شیردهی )
- درگیر شدن / متصل شدن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( زیستی/پزشکی – اصلی ) :**
به معنای گرفتن سینه ی مادر توسط نوزاد برای شیر خوردن.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: *The baby latched on to the mother’s breast and began nursing. *
نوزاد سینه ی مادر را گرفت و شروع به شیر خوردن کرد.
2. ** ( محاوره ای – کاربردی ) :**
برای اشاره به زمانی که کسی به چیزی یا کسی محکم می چسبد یا وابسته می شود.
مثال: *He latched on to the idea quickly. *
او سریع به آن ایده چسبید/وابسته شد.
3. ** ( استعاری – تصویری ) :**
گرفتن محکم چیزی، چه فیزیکی ( مثل نوزاد ) و چه ذهنی ( مثل ایده یا فرصت ) .
- - -
🔸 مترادف ها:
cling – attach – grasp – seize – hold on

چسبیدن به کسی یا چیزی
I laughed onto him early on
چسبیدن به ( کسی یا چیزی )
– antibodies that latch onto germs
– He latched onto me like a magnet
– They wanted to go to the movies by themselves, but Sam latched onto them
– He looked for something to latch onto and keep from falling
قویا تاکید کردن بر چیزی, اصرار بر یک چیز, همان مثل مرغ فقط یه پا داره
چنگ زدن به
- گرفتن و نگه داشتن چیزی
He latched onto her arm and wouldn't let go
- شروع به انجام کاری با علاقه
He latched onto music as a way to relax
- نزدیک کسی یا چیزی ماندن
Soon after she got to the party, some strange man latched on to her and wouldn't go away