lassitude

/ˈlæsɪtjuːd//ˈlæsɪtjuːd/

معنی: سستی، رخوت، خستگی، بی میلی، سستی تب، تب سبک
معانی دیگر: بی حالی، بی رمقی، نا نداشتن، لختی، گیار، خماری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: lack of mental or physical energy; weariness or listlessness; lethargy.
مترادف: languidness, languor, lethargy, listlessness
متضاد: vigor
مشابه: enervation, loginess, sluggishness, stupor, torpor, weariness

- He'd always been so active and energetic that his recent lassitude made her worry that he might be depressed or physically ill.
[ترجمه گوگل] او همیشه آنقدر فعال و پرانرژی بود که سستی اخیرش او را نگران کرده بود که ممکن است افسرده یا از نظر جسمی بیمار باشد
[ترجمه ترگمان] همیشه چنان فعال و پر جنب و جوش بود که lassitude از او نگران بود که ممکن است افسرده یا جسما باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Symptoms of anaemia include general fatigue and lassitude.
[ترجمه گوگل]علائم کم خونی شامل خستگی و بی حالی عمومی است
[ترجمه ترگمان]علائم کم خونی ناشی از خستگی و خستگی عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Shareholders are blaming the company's problems on the lassitude of the managing director.
[ترجمه گوگل]سهامداران مشکلات شرکت را ناشی از سستی مدیرعامل می دانند
[ترجمه ترگمان]سهامداران مشکلات شرکت را روی تنبلی مدیر عامل مقصر می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was overcome by lassitude.
[ترجمه گوگل]سستی بر من غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]ضعف و سستی بر من مستولی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lassitude and shame and a dreamy disgust provide the medium for these transactions.
[ترجمه گوگل]سستی و شرم و انزجار رویایی بستر این معاملات را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]شرمندگی و شرم و انزجار رویایی، محیط برای این تراکنش ها را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In acute infections, there is anaemia and lassitude and occasionally respiratory embarrassment.
[ترجمه گوگل]در عفونت های حاد، کم خونی و سستی و گاهی اوقات خجالت تنفسی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در عفونت های حاد، کم خونی و رخوت و دیگر اضطراب تنفسی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Neither illness nor lassitude prevented him from going on with his work.
[ترجمه گوگل]نه بیماری و نه سستی مانع از ادامه کار او نشد
[ترجمه ترگمان]نه بیماری و نه بی حالی او را از رفتن به کار خود منع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sometimes we feel lassitude on a hot summer day.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات در یک روز گرم تابستان احساس سستی می کنیم
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات ما روی یک روز گرم تابستانی احساس خستگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Objective : To find out work lassitude level of hospital nurses and its influencing factors.
[ترجمه گوگل]هدف: تعیین میزان بیکاری پرستاران بیمارستان و عوامل مؤثر بر آن
[ترجمه ترگمان]هدف: پیدا کردن سطح خستگی کار پرستاران بیمارستان و عوامل موثر آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The questions of soreness, lassitude, and appetite degression after operation were relieved. The effective was better under the directions of healthy education.
[ترجمه گوگل]سوالات درد، بی حالی و کاهش اشتها پس از عمل برطرف شد با توجه به آموزش سالم اثربخشی بهتری داشت
[ترجمه ترگمان]سوالات درد، تنبلی و اشتها، پس از عملیات، تسکین یافتند تاثیر موثر بر آموزش سالم بهتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fatigue and lassitude are also early signs of sub - clinical deficiency of the vitamin.
[ترجمه گوگل]خستگی و سستی نیز از علائم اولیه کمبود زیر بالینی این ویتامین هستند
[ترجمه ترگمان]خستگی و خستگی نیز نشانه های اولیه کمبود sub ویتامین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A deadly lassitude had taken hold of him.
[ترجمه گوگل]سستی مرگباری او را فرا گرفته بود
[ترجمه ترگمان]سستی مرگباری بر او چیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Intoxicating earth aromas induced lassitude and ethereal calm.
[ترجمه گوگل]رایحه های مست کننده زمین باعث سستی و آرامش اثیری می شد
[ترجمه ترگمان]زمین زیر زمینی، رخوت و سستی را به خود جذب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lassitude occurs early in the course of the disease.
[ترجمه گوگل]سستی در اوایل دوره بیماری رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]Lassitude در اوایل این بیماری زود رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With all my lassitude I have strength enough to see it out.
[ترجمه گوگل]با تمام کسالتی که دارم قدرت کافی برای دیدن آن را دارم
[ترجمه ترگمان]با این همه سستی که من به اندازه کافی نیرو دارم که آن را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

رخوت (اسم)
indolence, acedia, lethargy, paralysis, lassitude, laxation

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

بی میلی (اسم)
disgust, distaste, loathing, lassitude, grudge, inappetence, dismay, disapproval, disapprobation, disaffection, reluctance, disinclination, disrelish, reluctancy

سستی تب (اسم)
lassitude

تب سبک (اسم)
lassitude

انگلیسی به انگلیسی

• weariness, exhaustion; weakness; listlessness; laziness
lassitude is a state of tiredness, laziness, or lack of interest; a formal word.

پیشنهاد کاربران

سستی/ بی رمقی ( اسم ) : حالتی که در آن شخص نمی خواهد کاری انجام دهد ( گاهی اوقات به دلیل افسردگی )

بپرس