larval

/ˈlɑːrvl̩//ˈlɑːvl̩/

معنی: لیسهای
معانی دیگر: مربوط به کرم حشره یا نوزاد حشره

جمله های نمونه

1. the larval stage of an insect
گامه (مرحله)ی لیسه ای یک حشره

2. the larval state of this insect
مرحله ی لیسه بودن این حشره

3. These tracheoles may be termed the larval or provisional tracheoles, and they extend in bundles into the developing lacunae.
[ترجمه گوگل]این تراشه‌ها را می‌توان لارو یا تراکئول موقت نامید و به صورت دسته‌هایی به داخل لکون‌های در حال رشد گسترش می‌یابد
[ترجمه ترگمان]این tracheoles ممکن است فرآیند لاروی یا موقت نامیده شوند، و آن ها در دسته های into در حال توسعه گسترش می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It always breeds in a larval condition, its external gills growing into great branching bushes on either side of its neck.
[ترجمه گوگل]همیشه در شرایط لاروی تولید مثل می کند، آبشش های بیرونی آن به شکل بوته های بزرگ منشعب در دو طرف گردن رشد می کنند
[ترجمه ترگمان]این پرنده همیشه در شرایط لاروی به سر می برد، شکاف های خارجی آن در هر دو طرف گردنش رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This fish feeds readily on larval Artemia, but fully grown adults are too large.
[ترجمه گوگل]این ماهی به راحتی از آرتمیا لارو تغذیه می کند، اما ماهی های بالغ کاملاً بزرگ هستند
[ترجمه ترگمان]این ماهی ها به راحتی در artemia های لاروی تغذیه می کنند، اما بزرگسالان کاملا بالغ خیلی بزرگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the main, larval control would have to be near perfect in its efficiency and to allow very few adults to survive.
[ترجمه گوگل]در اصل، کنترل لارو باید از نظر کارایی تقریباً کامل باشد و به تعداد کمی از افراد بالغ اجازه زنده ماندن را بدهد
[ترجمه ترگمان]در اصل، کنترل لاروی باید در کارایی خود کامل باشد و به تعداد کمی از بزرگسالان اجازه زنده ماندن بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The larval stages occur in the gastric glands and can only be seen microscopically following processing of the gastric mucosa.
[ترجمه گوگل]مراحل لاروی در غدد معده رخ می دهد و تنها پس از پردازش مخاط معده به صورت میکروسکوپی قابل مشاهده است
[ترجمه ترگمان]مراحل لاروی در غدد گوارشی رخ می دهد و تنها می تواند از پردازش of شکمی تشکیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The larval stages remained clinging to the mast, to blow away in the next gale.
[ترجمه گوگل]مراحل لاروی چسبیده به دکل باقی ماندند تا در بادهای بعدی منفجر شوند
[ترجمه ترگمان]larval همچنان به دکل چسبیده بودند تا تندباد بعدی را منفجر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An insecticide designed to kill larval pests.
[ترجمه گوگل]حشره کشی که برای از بین بردن آفات لارو طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]An که برای کشتن آفت ها طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Where Ancylostoma is also endemic, differential diagnosis may require larval culture although the treatment is similar.
[ترجمه گوگل]در جایی که آنسیلوستوما بومی است، تشخیص افتراقی ممکن است نیاز به کشت لارو داشته باشد، اگرچه درمان مشابه است
[ترجمه ترگمان]در جاییکه Ancylostoma ها بومی هستند، تشخیص افتراقی ممکن است به فرهنگ لاروی نیاز داشته باشد، اگر چه رفتار مشابه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bees of these nine colonies took the caps off the larval cells, but then left the dead larvae inside.
[ترجمه گوگل]زنبورهای این نه کلنی کلاهک‌ها را از سلول‌های لارو برداشتند، اما سپس لاروهای مرده را در داخل رها کردند
[ترجمه ترگمان]زنبورها این ۹ کلونی ها درپوش سلول های لاروی را برداشتند، اما بعد لارو مرده را در داخل بدن گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Traditionally, ostertagiasis has been prevented by routinely treating young cattle with anthelmintics over the period when pasture larval levels are increasing.
[ترجمه گوگل]به طور سنتی، استرتاژیازیس با درمان معمول گاوهای جوان با داروهای ضد کرم در طول دوره ای که سطح لارو مرتع در حال افزایش است، پیشگیری می شود
[ترجمه ترگمان]به طور سنتی، از ostertagiasis به طور معمول در درمان گاوه ای جوان با anthelmintics در طول دوره زمانی که سطوح لاروی چراگاه در حال افزایش است، جلوگیری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It arises when an immune animal is suddenly exposed to a massive larval challenge, usually from a heavily contaminated field.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک حیوان ایمنی به طور ناگهانی در معرض یک چالش بزرگ لارو قرار می گیرد، معمولاً از یک مزرعه به شدت آلوده به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]این امر زمانی بروز می کند که یک حیوان ایمنی به طور ناگهانی در معرض یک چالش لاروی عظیم قرار می گیرد، که معمولا از یک زمین آلوده به شدت آلوده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لیسه ای (صفت)
larval

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a larva; like a larva; immature; larvate, not clearly revealed, hidden, concealed (of a disease)
larval means concerning insect larvae or in the state of being an insect larva.

پیشنهاد کاربران

بپرس